loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب راز خانه اسپانیایی - الری کوئین

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب راز خانه اسپانیایی نوشته ی الری کوئین و ترجمه ی محبوبه موسوی در نشر ویدا به چاپ رسیده است.

این کتاب با تمی پلیسی - جنایی پیش می رود و همانند دیگر آثار "الری کوئین" قهرمانی وظیفه شناس و باهوش دارد که هم نام خود نویسنده است. بازرس "کوئین" شخصیتی زیرک و پر ابهت دارد که پرونده های جناییِ زیادی را با موفقیت پشت سر گذاشته و حالا دوباره درگیر پرونده ای عجیب شده است. پرونده ای که ماجرای آن در یک خانه ی اسپانیایی رخ می دهد و داستان آن همچون نمایش نامه ای رازآلود پیش می رود. ماجرا از این قرار است که مردی را روی بالکنِ خانه اش، در حالی که یک شنل بلند، مخصوص تئاتر بر تن داشته خفه کرده اند. راز قتل این مرد با "راز خانه اسپانیایی" ارتباط عجیبی دارد و همه ی کسانی که در این خانه بوده اند، دلایل کافی دارند که به عنوان قاتل شناخته شوند. همه ی اعضای خانه و میهمانان باید تن به بازجویی های مرد زیرکی چون "کوئین" بدهند که از هر عمل و عکس العمل آن ها برداشت جدیدی می کند. صحنه ی قتل بسیار پیچیده است و از آن جایی که مثل یک نمایش نامه، بازیگران فراوانی در آن وجود دارند، "کوئین" برای کشف حقیقت باید کفش های آهنی بپوشد و سفری پر رمز و راز را در این خانه ی اسپانیایی آغاز کند. اگر به داستان های جنایی و هیجانی علاقه دارید، پیشنهاد می کنیم کتاب جذاب حاضر را به هیچ وجه از دست ندهید.


فهرست


  • افراد داستان
  • صحنه
  • سرآغاز
  • فصل 1: اشتباه بزرگ کاپیتان کید
  • فصل 2: جبران خطا
  • فصل 3: مسئله مرد عریان
  • فصل 4: بی تابی رسوایانه زمان و امواج
  • فصل: 5: خانه میهمانان عجیب
  • فصل 6: هیچ مردی قهرمان نیست
  • فصل 7: مبحثی درباره اخلاقیات، قاتل ها و دختران خدمتکار
  • فصل 8: از مهمان نوازی
  • فصل 9: شب، صیاد سورمه ای
  • فصل 10: نجیب زاده ای از نیویورک
  • فصل 11: سکه ای برای کارن
  • فصل 12: رو به رو با باجگیر
  • فصل 13: اعمال کثیف برخواهند خواست
  • فصل 14: اعتراف های عجیب خودجوش
  • فصل 15: گسست
  • فصل 16: معصومت گناه، حقیقت عریان

برشی از متن کتاب


رزا چشم هایش را بست و خود را به تکان های ماشین سپرد. این فقط یک خواب بود. به زودی با تکانی از این کابوس بیدار می شد و به تمام این مهملات می‌خندید. دیوید را پیدا می ‌کرد و خوابش را به او می ‌گفت و آن ها با هم می خندیدند. بعد بازوی محکم کومر را کنار خود احساس کرد و لرزید. دیوید بیچاره! این برای او وحشیانه بود، غیرضروری، هوس ظالمانه تقدیر و همین طور برای او. پوستش جمع شد و توان مقابله با این همه شک و شبهه را نداشت، این همه نگرانی از این که چه خواهد شد. وقتی چشم گشود، راه باریک پارکینگ را به طرف گردنه دماغه پشت سر گذاشته بودند و در حال گردش به چپ بودند، به سمت جاده اصلی در عرض جاده مستقیم بر خلاف ورودی جاده، نورهای ایستگاه پمپ بنزین به چشم می‌خورد. توانست پر هیب هری استببینز پیر را در لباس کار سفید ببیند که روی باک ماشین خم شده بود. پیر مرد خوب، هری! اگه فقط یک بار جرئت فریاد کشیدن داشت... و بعد نفس تند داغ هیولا را روی گردنش حس کرد و غرش صدای تهدید کننده اش را که در گوشش فرو می ‌رفت، شنید و دچار تهوع شد. کومر به آرامی رانندگی می ‌کرد، تقریباً خیلی محتاط. اما رزا دیوید را می شناخت. زیر موی سیاهش مغزی تیز و زیرک بود و رزا می ‌دانست که الان باید خیلی خشمگین باشد. در سکوت دعا می کرد که کومر نقشه ای داشته باشد. آن ذهن روشن بتواند این موجود دیومانند را مغلوب کند. نیروی عضله حتی اگر متعلق به کومر باشد در مقابل قدرت بی در و پیکر مرد، عبث خواهد بود. آن ها در طول بزرگراه شنی لغزیدند. ترافیک سبکی جریان داشت. ماشین ها به سمت پارک تفریحی ویلند در ده مایلی بالای جاده می ‌رفتند، شنبه شب بود. رزا نگران بود که الان بقیه توی خانه چه می کردند. مادر، جان مارکو، (آیا دیوید راست می گفت؟ راجع به جان؟ آیا با این همه، رزا اشتباه ترسناکی کرده بود؟) بعد فکر کرد این افکار همه و همه انعکاسی تلخ است از ساعت های گذشته ای که با دیوید از سر گذرانده اند. مردم همیشه در دماغه اسپانیایی غیب می ‌شدند، مخصوصاً دیوی که همیشه کارش بود. غول گفت: بپیچ به چپ. یقیناً چیزی اشتباه بود؟ آن ها مایوسانه حدود یک مایل از مسافت جاده دماغه اسپانیایی را طی کرده بودند. کومر چیزهایی را زیر لب جویده جویده گفت اما رزا نشنید. سمت چپ پیچیدند که می‌بایست جاده ای اختصاصی باشد، مسیری که به پایین، به سمت کلبه وارینگ و ساحل عمومی می ‌رسید، با دورنمای قابل رویت از بین صخره های دماغه اسپانیایی. دوباره آنها از جاده پارک ساحلی پیچیده و با طی مسافت کوتاهی وارد آزادراه شدند. استخر ساحلی... آن ها به طرفین نرده های بلند و زمینی که دورادور محوطه شنی گسترده بود نگاه مختصری انداختند. کومر چراغ های جلوی ماشین را روشن کرد، در جهت مستقیم مسیری که می‌رفتند تعداد اندکی از مجموعه ساختمانه ای قدیمی بود. از سرعت ماشین کاست.

نویسنده: الری کوئین مترجم: محبوبه موسوی انتشارات: ویدا


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب راز خانه اسپانیایی - الری کوئین" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل