loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دیوان محتشم کاشانی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب دیوان محتشم کاشانی با مقدمه و تصحیح اکبر بهداروند توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.

این کتاب دیوان کاملی از اشعار "محتشم کاشانی" می باشد که تمامی غزلیات، قصاید، قطعات، مثنویات، رباعیات و ترکیب بندهای این شاعر بزرگ را در بر دارد. "شمس الشعرا کمال الدین محتشم کاشانی" شاعر ایرانی سده ی دهم هجری می باشد که دوران زندگی نود و یک ساله اش با پادشاهی "شاه طهماسب یکم صفوی" هم زمان بود و بارها برای اشعار زیبایش توسط شاه تحسین شد. "محتشم" که تمام عمر خود را در کاشان زندگی کرد، به شغل بزازی مشغول بود اما علاقه ی زیاد او به شعر، او را به یکی از مهم ترین شاعران ایرانی تبدیل کرد. او در سرودن همه ی انواع شعری تبحر زیادی داشت اما مرثیه های او به شدت مشهور هستند و این شهرت به گونه ای است که "محشتم" را بهترین مرثیه سرای شیعیان می دانند. کتاب حاضر با مقدمه و تصحیح "اکبر بهداروند" همه ی اشعار "محتشم کاشانی" را شامل می شود، به همین دلیل "دیوان محشتم کاشانی" را می توان کامل ترین مجموعه ای دانست که اشعار این شاعر گران قدر را در بر دارد.  شعر "محتشم کاشانی" سرشار از لحظات حیرت آور است و مخاطب را با خود به هر جایی که شاعر قصد کرده می برد. پس پیشنهاد می کنیم این دیوان جامع و کامل را از دست ندهید چرا که حتما از مطالعه ی شعرهای جذاب آن لذت خواهید برد.


فهرست


غزلیات
  • ای گوهر نام تو تاج سر دیوان‌ها
  • فرمود مرا سجده‌ی خویش آن بت رعنا
  • حوصله کو که دل دهم عشق جنون فزای را
  • هرزه نقاب رخ مکن طره‌ی نیم تاب را
  • ای نگهت تیغ تیز غمزه‌ی غماز را
  • نشانده شام غمت گرد دل سپاهی را
  • درهمی گرم غضب کرده نگاه که تو را
  • گر به تکلیف لب جام به لب سوده تو را
  • شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ تو را
  • تا همتم به دست طلب زد در بلا
  • چو افکنده ببیند در خون تنم را
  • مالک المک شوم چون ز جنون هامون را
  • چو دی ز عشق من آگه شد و شناخت مرا
  • من از رغم غزالی شهسواری کرده‌ام پیدا
  • صبح آن که داشت پیش تو جام شراب را
  • درخشان شیشه‌ای خواهم می رخشان در و پیدا
  • اگر دل بر صف مژگان سیاهی می‌زند خود را
  • به صد اندیشه افکند امشبم آن تیز دیدنها
  • شوق درون به سوی دری می‌کشد مرا
  • بگو ای باد آن سر خیل رعنا پادشاهان را
  • برین در می‌کشند امشب جهان‌پیما سمندی را
  • روزگاری که رخت قبله‌ی جان بود مرا
  • گر بهم می‌زدم امشب مژه‌ی پر نم را
  • مبین به چشم کم ای شوخ نازنین ما را
  • چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را
  • کسی ز روی چنان منع چون کند ما را
  • شب که ز گریه می‌کنم دجله کنار خویش را
  • بر رخ پر عرق مکش سنبل نیم تاب را
  • جهان آرا شدی چون ماه و ننمودی به من خود را
  • گشته در راهت غبار آلود روی زرد ما
  • که زد بر یاری ما چشم زخمی ای چنین یارا
  • عجب گیرنده راهی بود در عاشق رباییها
  • زلف و قد راست ای بت سرکش چشم و رخت راست ای گل رعنا
  • با چنین جرمی نراندم از دل ویران تو را
  • به افسون محو کردی شکوه‌های بیکرانم را
  • ای ز دل رفته که دی سوختی از ناز مرا
  • بعد هزار انتظار این فلک بی وفا
  • چنین است اقتضا رعنایی قد بلندش را
  • بزم پر فتنه از آن طرز نگاهست امشب
  • رخش در غیر و چشم التفاتش در من است امشب
  • خیالش را به نوعی انس در جان من است امشب
  • وصلم نصیب شد ز مددکاری رقیب
  • برشکن طرف کله چون بفکنی از رخ نقاب
  • دیشبش در خواب دیدم با رخ چون آفتاب
  • همچو شمعم هست شبها بی‌رخ آن آفتاب
  • حسن روزافزون نگر کان خسرو زرین طناب
  • نامسلمان پسری خون دلم خورد چو آب
  • نیست امروز شکست دلم از چشم پرآب
  • حرف عشقت مگر امشب ز یکی سرزده است
  • رفته مهر از شکرت در شکرستان تو کیست
  • با رقیب آمد و این غمکده را در زد و رفت
  • ای گل امروز اداهای تو بی‌چیزی نیست
  • دلت امروز به جا نیست دگر چیزی هست
  • گوی میدان محبت سر اهل نظر است
  • چو ناز او به میان تیغ دلستانی بست
  • کدام سرو ز سنبل نهاده بند به پایت
  • با بد آموزت مگر قانون الفت ساز نیست
  • به قصد جان من در جلوه آمد قد رعنایت
  • این چه چوگان سر زلف و چه گوی ذقن است
  • پای یکی به علت ادبار نارواست
  • با من بدی امروز زاطوار تو پیداست
  • دوستم با تو به حدی که ز حد بیرونست
  • گرچه بیش از حد امکان التفات یار هست
  • هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت
  • آن چه هر شب بگذرد از چرخ فریاد منست
  • کنون که خنجر بیداد یار خونریز است
  • نخل قد خم گشته که پرورده دردست
  • حسن که تابان ز سراپای توست
  • مهر که سرگرم مه روی توست
  • شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
  • به عزم رقص چو آن فتنه زمین برخاست
  • زانطره دل سوی ذقنت رفته رفته رفت
  • بی‌پرده برآئی چو به صحرای قیامت
  • بس که مجنون الفتی با مردم دنیا نداشت
  • امشب دگر حریف شرابت که بوده است
  • باز این چه زلف از طرف رخ نمودن است
  • ای پری غم نیست گر مثل منت دیوانه ایست
  • ناله چندان ز دلم راه فلک دوش گرفت
  • روی تو که اختر زمین است
  • چو هجر راه من تشنه در سراب انداخت
  • خاست غوغایی و زیبا پسری آمد و رفت
  • زخم جفای یار که بر سینه مرهم است
  • امشب ای شمع طرب دوست که همخانه‌ی توست
  • چابکسواری آمد و لعبی نمود و رفت
  • بر درت کانجا سیاست مانع از داد من است
  • بی‌تصرف حسن را در هیچ دل تاثیر نیست
  • گرچه پای بندی عشق تو بی‌زنجیر نیست
  • هرچند خون عاشق بی‌دل حلال نیست
  • در ظل همایی که بر او میل جهانی است
  • خاطری جمع ز شبه آن که تو میدانی داشت
  • گر با توام ز دیدن غیرم گزیر نیست
  • منتظری عمرها گر بگذاری نشست
  • آینه‌ی جان به جز آن روی نیست
  • درین کز دل بدی با من شکی نیست
  • حسن پری جلوه کرد دیو جنونم گرفت
  • چون دم جان دادنم آهی ز جانان برنخاست
  • آن شاه ملک دل ستم از من دریغ داشت
  • تیر او تا به سرا پرده‌ی دل ماوا داشت
  • فغان که همسفر غیر شد حبیب و برفت
  • بردوش آن قدر دل من بار غم گرفت
  • شهریار من مرا پابست هجران کرد و رفت
  • گفتمش تیر تو خواهد به دل زار نشست
  • چون تو سروی در جهان ای نازنین اندام نیست
  • با خط آن سلطان خوبان را جمالی دیگر است
  • نقد غمت که حاصل دنیا و دین ماست
  • داغ بر دست خود آن شوخ چو در صحبت سوخت
  • گرچه قرب درگهت حدمن مهجور نیست
  • خط ز رخت سر کشید سرکشی ای گل بس است
  • گل چهره‌ای که مرغ دلم صید دام اوست
  • آهوی چشم بتان چشم تو را نخجیر است
  • تو را بسوی رقیبان گذار بسیار است
  • از عاشقان حوالی آن خانه پر شده است
  • زان آستان که قبله‌ی ارباب دولت است
  • یارم طریق سرکشی از سر گرفت و رفت
  • هرکس نکرد ترک سر از اهل درد نیست
  • دوست با من دشمن و با دشمن من گشته دوست
  • آن که بزم غیر را روشن چو گلشن کرده است
  • درهم است آن بت طناز نمی‌دانم چیست
  • بود شهری و مهی آن نیز محمل بست و رفت
  • نهال گلشن دل نخل نو رسیده‌ی اوست
  • آن که آیینه‌ی صنع از روی نیکوی تو ساخت
  • رخت که صورت صنع آشکار از آن پیداست
  • یگانه‌ای در دل می‌زند به دست ارادت
  • بعد چندین انتظار آن مه به خاک ما گذشت
  • گرچه بر رویم در لطف از توجه بازداشت
  • ای در درون جان ز دل من کرانه چیست
  • مطرب بگو که این تری و این ترانه چیست
  • حکمی که همچو آب روان در دیار اوست
  • زهی گشوده کمند بلا سلاسل مویت
  • گر بدانی که گرفتار کمندت دل کیست
  • مدعی که آتش اعراض فروزنده‌ی توست
  • دور بر بسترم از هجر تو رنجور انداخت
  • زین نقش‌خانه کی من دیوانه جویمت
  • دادم از دست برون دامن دلبر به عبث
  • سالها از پی وصل تو دویدم به عبث
  • زهی طغیان حسنت بر شکیب کار من باعث
  • درختان تا شوند از باد گاهی راست گاهی کج
  • اغیار را به صحبت جانان چه احتیاج
  • گلخنیان تو را نیست به بزم احتیاج
  • گر به دردم نرسد آن بت غافل چه علاج
  • زهی ز تو دل ناوک سزای من مجروح
  • دوش گفتند سخنها ز زبان تو صریح
  • به زبان خرد این نکته صریح است صریح
  • غیر مگذار که در بزم تو آید گستاخ
  • ای تو مجموعه‌ی شوخی و سراپای تو شوخ
  • آه از آن لحظه که مجلس به غضب در شکند
  • از جیب حسن سرو قدی سر بدر نکرد
  • به پیش اختر حسن تو مهر تاب ندارد
  • گر از جمال جهانتاب او نقاب کشند
  • به خاکم آن بت اگر با رقیب درگذر آید
  • هیچ میگویی اسیری داشتم حالش چه شد
  • آخر ای پیمان گسل یاران به یاران این کنند
  • جدایی تو هلاکم ز اشتیاق تو کرد
  • عرق از برگ گل انگیختنش را نگرید
  • مهی که شمع رخش نور دیده‌ی من بود
  • دیشب که بر لبت لب جام شراب بود
  • امشب که چشم مست تو در مهد خواب بود
  • ز بس کان جنگجو را احتزاز از صلح من باشد
  • بهترین طاقی که زیر طاق گردون بسته‌اند
  • فضای کلبه‌ی فقر آن قدر صفا دارد
  • خبر از رفتن آن سرو روانم مدهید
  • روزگاری رفت و از ما نامدت یک بار یاد
  • گر شود پامال هجر این تن همان گیرم نبود
  • یک دم ای سرو ز غمهای تو آزاد که بود
  • جز من آن کس که به وصل تو نشد شاد که بود
  • در شکار امروز صید آهوان او که بود
  • دی ز شوخی بر من آن توسن دوانیدن چه بود
  • دی به شیرین عشوه هر دم سوی من دیدن چه بود
  • عجب که دولت من بی‌بقایی نکند
  • شبی که بر دلم آن ماه پاره می‌گذرد
  • ز خواب دیده گشاد وز رخ نقاب کشید
  • تنی زلال‌وش آن سرو گل قبا دارد
  • چو تیر غمزه افکندی به جان ناتوان آمد
  • دست به دست همچو گل آن بت مست می‌رود
  • بی‌وفا یارا وفا و یاریت معلوم شد
  • کمان ناز به زه نازنین سوار من آمد
  • غمزه‌اش دست چو بر غارت جان بگشاید
  • چو یار تیغ ستیز از نیام کین بدر آرد
  • کدام صحبت پنهان تو را چنین دارد
  • دیگر که هوای گل خود روی تو دارد
  • خدا اگر چه ز پاکان دعا قبول کند
  • که گمان داشت که روزی تو سفر خواهی کرد
  • سرو خرامان من طره پریشان رسید
  • چشمت چو شهر غمزه را آرایش مژگان کند
  • دلا نخل امل بنشان که باز آن سروناز آمد
  • دلی دارم که از تنگی درو جز غم نمی‌گنجد
  • آن مه که صورتش ز مقابل نمی‌رود
  • آن که اشگم از پیش منزل به منزل می‌رود
  • چو عشق کوس سکون از گران عیاری زد
  • دردا که وصل یار به جز یک نفس نبود
  • یار بیدردی غیر و غم ما می‌داند
  • گه رفتن آن پری رو بوداع ما نیامد
  • به وجود پاکت شه من ز بدان گزندی نرسد
  • زندگانی بی غم عشق بتان یکدم مباد
  • دلم از غمش چه گویم که ره نفس ندارد
  • زخم او یکبارگی امروز بر جان می‌رسد
  • اول منزل عشقست بیابان فنا
  • مرا خیال تو شبها به خواب نگذارد
  • یک جهان شوخی به یک عالم حیا آمیختند
  • به گوشم مژده‌ی وصل از در و دیوار می‌آید
  • سبکجولان سمندی کان پری در زیر ران دارد
  • به مرگ کوه کن کزوی المها یاد می‌آید
  • چو غافل از اجل صیدی سوی صیاد می‌آید
  • گر بر من آرمیده سمندش گذر کند
  • روز محشر که خدا پرسش ما خواهد کرد
  • دل وجان و سرو تن گر به فدای تو شوند
  • چشمم چو روز واقعه در خواب می‌شود
  • گر از درج دهانش دم زنم از من به تنگ آید
  • اگر لطفت ز پای اشک و آهم شعله برگیرد
  • اجل خواهم مزاج خوی آن بیدادگر گیرد
  • چند عمرم در شب هجران به ماتم بگذرد
  • دوش چشمم هم به خواب از فکر و هم بیدار بود
  • هر کسی چیزی به پای آن پسر میفکند
  • خوش آن بیداد کز فریاد من جانان برون آید
  • رهی دارم که از دوری به پایان دیر می‌آید
  • بس که روز و شبم از دل سپه غم گذرد
  • ای گل به کس این خوبی بسیار نمی‌ماند
  • صبا از کشور آن پاکدامان دیر می‌آید
  • بهتر است از هرچه دهقان در چمن می‌پرورد
  • به اقبال از سفر چون مرکب آن نازنین آید
  • خنک آن نسیم بشارتی که ز غایب از نظری رسد
  • تا اختیار خود به رقیب آن نگار داد
  • دم جاندان آن بت بر سرم با تیغ کین آمد
  • دی باد چو بوی تو ز بزم دگر آورد
  • رندان که نقد جان به می ناب می‌دهند
  • دلا گذشت شب هجر و یار از سفر آمد
  • چون طلوع آن آفتاب از مطلع اقبال کرد
  • سخن کز حال خود گویم ز حرفم بوی درد آید
  • پیش او نیک و بد عاشق اگر ظاهر شود
  • چون باز خواهد کز طلب جوینده را دور افکند
  • حسن روزافزون او ترسم جهان برهم زند
  • دل مایل تو شد که سیه رو چو دیده باد
  • ملامت گو که گاهی همچو ماه از روزنت بیند
  • ازین لیلی و شانم خاطر ناشاد نگشاید
  • قضا از آسمان هرگه در بیداد بگشاید
  • چو تو را به قصد جولان سم بادپا بجنبد
  • به قد فتنه گر چون در خرام آن نازنین آید
  • هر خون که از درون ز دل مبتلا چکد
  • عاشق از حسرت دیدار تو آهی نکند
  • قاصد رساند مژده که جانان ما رسید
  • گفتم تو را متاعی بهتر ز ناز باشد
  • دی صبح دم که عارض او بی‌نقاب بود
  • چو کار به رغم از امید وصل تنگ شود
  • به رهی کان سفری سرو روان خواهد شد
  • فلک به من نفسی گرچه سر گرانش کرد
  • زاهدان منع ز دیر و می نابم مکنید
  • بلا به من که ندارم غم بقا چکند
  • آسودگان چو نشه درد آرزو کنند
  • با وجود آن که پیوند آن پری از من برید
  • چو ممکن نیست کانمه پاسبان محفل سازد
  • نخواهم از جمال عالم آشوبت نقاب افتد
  • بر هر دلی که بند نهاد از نگاه خود
  • لعل تو رد شکست من زمزمه بس نمی‌کند
  • ز خانه ماه به ماه آفتاب من بدر آید
  • حسن را گر ناز او کالای دکان می‌شود
  • باز ما را جان به استقبال جانان می‌رود
  • طبیب من ز هجر خود مرارنجور می‌دارد
  • سیه چشمی که شادم داشت گاهی از نگاه خود
  • آن پری بگذشت و سوی ما نگاهی هم نکرد
  • چو گریم بی تو اشگم از بن مژگان فرو ریزد
  • گنج وصل او به چون من بی‌وفایی حیف بود
  • چراغی آمد و بر آفتاب پهلو زد
  • ای شربت جفای تو هم تلخ و هم لذیذ
  • کنم چو شرح غم او سواد بر کاغذ
  • ای زهر خنده‌ی تو چو شهد و شکر لذیذ
  • زین بیشتر رکاب ستم سر گران مدار
  • دانم اگر از دلبری قانع به جانی ای پسر
  • دور از تو خاک ره ز جنون می‌کنم به سر
  • ای طور تو را جهان خریدار
  • چنین که من ز تو خود را نموده‌ام بیزار
  • به من که آتش عشقش نکرده دود هنوز
  • ز عنبر آتش حسنت نکرده دود هنوز
  • ز دور یاسمنت سبزه سر نکرده هنوز
  • دوش گر بزمم گذر کرد آن مه مجلس فروز
  • مردم و بر دل من باز غم یار هنوز
  • حسن را تکیه‌گه آن طرف کلاهست امروز
  • لشگر عشقت سیاهی می‌کند از دور باز
  • ای هنوزت مژه از صف شکنی بر سر ناز
  • زهی ربوده لعل تو صد فسون پرداز
  • یک صبح ببام آی و ز رخ پرده برانداز
  • ای از می غرور تو لبریز جام ناز
  • آفت من یک نگه زان نرگس مستانه ساز
  • ای در زمان خط تو بازار فتنه تیز
  • عشق کهن به کوی تو می‌آردم هنوز
  • ناصحا از سر بالین من این پند ببر
  • بزم کین آرا و در ساغر می بیداد ریز
  • دوش سرگرم از وثاق آن کوکب گیتی فروز
  • دل در بدن کباب و مرا دیده تر هنوز
  • آخر ای بی‌رحم حال ناتوان خود بپرس
  • عقل در میدان عشق آهسته می‌راند فرس
  • با من از ابنای عالم دلبری مانده است و بس
  • باز آشفته‌ام از خوی تو چندان که مپرس
  • ای پری راه دیار آن پری پیکر بپرس
  • آن قدر شوق گل روی تو دارم که مپرس
  • ای سنگ دل ز پرسش روز جزا بترس
  • خموشیت گره افکند در دل همه کس
  • ز مهیست داغ بر دل که ندیده‌ام هنوزش
  • رخش شمعی است دود آن کمند عنبر آلودش
  • آمد ز خانه بیرون در بر قبای زرکش
  • محل گرمی جولان بزیر سرو بلندش
  • مهی که زینت حسنست گرمی خویش
  • صد سال ز من دارد اگر هجر نهانش
  • آن شاه حسن بین و به تمکین نشستنش
  • پری وشی دل دیوانه می‌کشد سویش
  • آهوی او که بود بیشه دل صید گهش
  • به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش
  • بزم برهم زده‌ای ای دل بر خشم به جوش
  • ز خانه تاخت برون کرده ساغری دو سه نوش
  • هرتار که در طره عنبر شکستنش
  • سحر به کوچه بیگانه‌ای فتادم دوش
  • ای بستم دل تو خوش تیغ بکش مرا بکش
  • شبی که می‌فکند بی تو در دلم الم آتش
  • بیش ازین منت وصل و از رخ آن ماه مکش
  • مباش ای مدعی خوش دل که از من رنجه شد خویش
  • ز دل دودی بلند آویخته زلف نگون سازش
  • منم از مهر به غم خوردنت ای یار حریص
  • مدعی چند بود با سگ آن کو مخصوص
  • کاش مرگم سازد امشب از فغان کردن خلاص
  • آخر ای سنگ دل از کشتن ما چیست غرض
  • روزی که گشت بر همه‌ی عالم نماز فرض
  • صبر در جور و جفای تو غلط بود غلط
  • گوش کردن سخنان تو غلط بود غلط
  • به هجر یار که از غیر آن ندارم حظ
  • من بی‌تو ندارم از چمن حظ
  • دارم از طبع ستم خیز تو حظی و چه حظ
  • آن که بود از تو به یک حرف زبانی قانع
  • گدایان را بود از آستانها پاسبان مانع
  • تا کی کشی به بی گنهان از عتاب تیغ
  • آمد از مجلس برون در سر هوای سیر باغ
  • ای به من صدق و صفای تو دروغ
  • بعد مرگ من نکرد آن مه تاسف برطرف
  • آن پری را گوهر عصمت ز کف شد حیف حیف
  • بر در دل می‌زنند نوبت سلطان عشق
  • زهی ز عشق جهانی تو را به جان مشتاق
  • ز تب نالان شدی جانان عاشق
  • او کشیده خنجر و من جامه جان کرده چاک
  • مژده ای صبر که شد هجرت هجران نزدیک
  • ای روی تو از می ارغوان رنگ
  • ما که می‌سازیم خود را در فراق او هلاک
  • در فراقش چون ندادم جان خود را ای فلک
  • ای قدت همچو نیشکر نازک
  • رسید باز طپاننده کبوتر دل
  • گشته در عشق کار من مشکل
  • ای دهانت را موکل خضر خط بر سلسبیل
  • صدامید از تو داشتم در دل
  • به خود دوشینه لطفی از ادای یار فهمیدم
  • تو چون رفتی به سلطان خیالت ملک دل دادم
  • بس که چشم امشب به چشم عشوه‌سازش داشتم
  • ز بس که مهر تو با این و آن یقین دارم
  • مفتون چشم کم نگه پر فتنه‌ات شوم
  • کو دل که محو نرگس جادو فنت شوم
  • برای نیم نگاهی چو عذر خواه تو گردم
  • من منفعل که پیشت دو جهان گناه دارم
  • به من حیفست شمشیر سیاست‌دار عبرت هم
  • مهر بیگانگی آغاز تو را بنده شوم
  • شبی کان سرو سیم اندام را درخواب می‌دیدم
  • خوش آن ساعت که خندان پیشت ای سیمین بدن میرم
  • از سر کوی تو با صدگونه سودا می‌روم
  • گرچه ناچار از درت ای سرو رعنا می‌روم
  • چون من به در هجر ز بیداد تو رفتم
  • وصل کو تا بی‌نیاز از وصل آن دلبر شوم
  • بس که ماندیم به زنجیر جنون پیر شدیم
  • به بزم او حریفان را ز مستی دست و پا بوسم
  • زین گونه چو در مشق جنون حلقه چو نونم
  • دل خود را هنوز اندر تمنای تو می‌بینم
  • همچو شمع از مجلست گریان و سوزان می‌رویم
  • من آنم که جز عشق کاری ندارم
  • به دشمن یارئی در قتل خود از یار می‌فهمم
  • گر من به مردن دل نهم آسوده جانی را چه غم
  • اگر می‌بینمت با غیر غیرت می‌کشد زارم
  • گر شود ریش درون رخنه گر بیرونم
  • به مجلس بحث از آن خصمانه اغیار می‌کردم
  • به بزمش دوش رنگ‌آمیزی بسیار می‌کردم
  • تو به زور حسن ایمن مشو از سپاه آهم
  • منم آن گدا که باشد سر کوی او پناهم
  • بس که همیشه در غمت فکر محال می‌کنم
  • به فنا بنده رهی می‌دانم
  • زخم نگهت نهفته خوردم
  • در بزم چون به کین تو غالب گمان شدم
  • ز لطف و قهر او و در خندهای گریه آلودم
  • من شیدا چرا از عقل و دین یک باره برگشتم
  • ز دستت جیب گل پیراهنانرا چاک می‌بینم
  • ما به عهدت خانه‌ی دل از طرب پرداختیم
  • باز سرگشته‌ی مژگان سیهی گردیدم
  • ای هزارت چشم در هر گوشه سرگردان چشم
  • چو نتوانم به مردم قصه آن بی‌وفا گویم
  • من نه مجنونم که خواهم روی در صحراکنم
  • آن شوخ جانان آشنا سوزد دل بیگانه هم
  • بر سر کوی تو هرگاه که پیدا گشتم
  • کو اجل تا من نقاب تن ز جان خود کشم
  • به سینه داغ نهانی که داشتم ز تو دارم
  • دور از تو بر روی بتان چون چشم پرخون افکنم
  • خوش آن که هم زبان به تو شیرین بیان شوم
  • ز کج بینی به زلفت نسبت چین ختن کردم
  • ای شمع بتان تا کی بر گرد درت گردم
  • تو کشیده تیغ و مرا هوس که ز قید جان برهانیم
  • چون متاع دو جهان را به خرد سنجیدم
  • به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم
  • سرگرمی کو تا نهم از کنج عزلت پا برون
  • رویت که هست صورت چین شرمسار از آن
  • ای ابرویت به وقت اشارت زبان حسن
  • فتنه می‌خیزد از آن ترکانه دامن برزدن
  • به زیر لب سخنگویان گذشت آن دلربا از من
  • ای به بالا فتنه سرگردان بالای تو من
  • جانا مران رخش جفا بر خاکساران بیش ازین
  • چون نمودی رخ به من یک لحظه بدخوئی مکن
  • شغل دهقان چیست ز آب و گل نهال انگیختن
  • ساخت شب مرا سیه دود دل فکار من
  • رخت را آفتاب سایه‌گستر می‌توان گفتن
  • شد پرده درم سوز درون از تو چه پنهان
  • حسن می‌نازد به رخسارت چه رخسارست این
  • پرده‌ی ما میدری کایین زیباییست این
  • دو دل ربا که بلای دلند و آفت دین
  • بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من
  • گر شود از دیده نهان ماه من
  • ای نگاهت آهوان را گرم بازی ساختن
  • با او شبی از دیر می‌خواهم خراب آیم برون
  • در پرده‌ی عشق آهنگ زدای فتنه قانون ساز کن
  • ز بس کز توست زیر بارجان مبتلای من
  • روز من زان زلف میدانم سیه خواهد شدن
  • شاهانه رخش راندن آن خردسال بین
  • تا به کی جان کسی دل بری از هیچ کسان
  • گرچه در دیده‌ی‌تر جای تو نتوان کردن
  • مرا صید افکنی زد زخم و بند افند در گردن
  • چو در چوگان زدن آن مه نگون گردد ز پشت زین
  • چون شدم صیدت به گیسوی خودت دربند کن
  • ای پارسای کعبه رو عزم سر آن کو مکن
  • بر رخ به قصد دل منه زلف دو تا را بیش ازین
  • آینه بردار و حسن جان فزای خویش بین
  • از سپاه حسن آخر یک سوار آمد برون
  • بیا ای عشق تمکین مرا از گرد ره بشکن
  • آمدم با ناله‌های زار هم دم هم چنان
  • در ملک بودی اگر یک ذره عشق یار من
  • ای صبا درد من خسته به درمان برسان
  • از آن پیش رقیبان مهر ورزدیار من با من
  • ای خدنگ مژه‌ات عقده گشای دل من
  • گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن
  • به دوستی خودم میکشی که رای منست این
  • یارب که خواند آیت عجر و نیاز من
  • چو می‌خواهد که نامم نشنود بیگانه رای من
  • ای تو نکرده جز جفا آن چه نکرده‌ای بکن
  • شبم ز روز گرفتارتر به مشغله‌ی تو
  • گفتم ز پند من شود تغییر در اطوار تو
  • ای گردن بلند قدان در کمند تو
  • صیدی که لعب عشق فکندش به بند تو
  • باز امشب ز اقتضای شوخ طبعی‌های او
  • دوش چون دیدم نهان در روی آتشناک او
  • مدعی در مجلسم جا می‌دهد پهلوی تو
  • ای مرا دلبر و دل آرا تو
  • رساند جان به لبم روزگار فرقت تو
  • مراست رشته‌ی جان کاکل معنبر او
  • ای سرو گلندام که داری کمر از مو
  • هر که دیدم چونی از غم به فغانست که تو
  • زلف معنبر برفشان گو جان ما بر باد شو
  • حرف در مجلس نگویم جز به هم زانوی او
  • یارب آن مه را که خواهم زد قضا در کوی او
  • چون برفروزد آینه زان آفتاب رو
  • تائبم از می به دور نرگس غماز او
  • ز آب دو دیده گل کنم خاک در سرای او
  • ای همچو آهوان دلم دم شکار تو
  • امشب اندر بزم آن پرهیز فرما پادشاه
  • باز برخاسته از دشت بلا گرد سپاه
  • زهی کرشمه‌ی تو را سرمه‌سای چشم سیاه
  • نمی‌دانم ز خود افتادگان داری خبر یا نه
  • دی باز جرعه نوش ز جام که بوده
  • قلم نسخ بران بر ورق حسن همه
  • من کیستم به دوزخ هجران فتاده
  • یار از جعد سمن‌سا مشک بر گل ریخته
  • جلوه‌ی آن حور پیکر خونم از دل ریخته
  • تا دست را حنا بست دل برد ازین شکسته
  • آمد به تیغ کین ره ارباب دین زده
  • شبهای هجران همنشین از مهر او یادم مده
  • خط اگرت سبزه طرف لاله نهفته
  • ز چوگان بازی آمد زلف بر رخسار آشفته
  • پند گوی تو چه‌ها تا به تو فهمانیده
  • بیش از دی گرم استغنا زدن گریده‌ی
  • از قید عهد بنده‌ی تو خود رسته بوده‌ی
  • صبح مرا به ظن غلط شام کرده‌ی
  • از نسیم آن خطم در حیرت از صنع اله
  • ای نرد حسن باخته با افتاب و ماه
  • دیده‌ام مست و سرانداز و غزل خوان برهی
  • دارم سری پر از شور از طفل کج کلاهی
  • من و ملکی و خریداری مژگان سیهی
  • صورت به این لطافت سیرت به این نکوئی
  • نکشد ناز مسیح آن که تو جانش باشی
  • مرا حرص نگه هردم به رغبت می‌برد جایی
  • ز اشک سرخ برای نزول جانانی
  • دل خود رای مرا برده گل خودروئی
  • باز بر من نظر افکنده شکار اندازی
  • توسن حسن کرده زین طفل غیور سرکشی
  • بر دل فکنده پرتو نادیده آفتابی
  • به جایی امن آرامیده مرغی داشت ماوایی
  • بر در درج قفل زدم یک چندی
  • اگر آگه ز اخلاص من آزرده دل گردی
  • نگشتی یار من تا طور یاریهای من بینی
  • دلا زان گل بریدی خاطرت آسود پنداری
  • شوق می‌گرداندم بر گرد شمع سرکشی
  • چه باشد گر سنان غمزه را زین تیزتر سازی
  • به زبان غمزه رانی چو روم به عشوه خوانی
  • گذری بناز و گوئی ز چه باز دلگرانی
  • اگر مقدار عشق پاک را دلدار دانستی
  • بر روی یار اغیار را چشمی به آن آلودگی
  • دل را اگر ز صبر به جان آورد کسی
  • از بهر حسرت دادنم هر لحظه منشین با کسی
  • باز ای دل شورانگیز رو سوی کسی داری
  • چنان مکن که مرا هم نفس به آه کنی
  • ساربان بر ناقه می‌بندد به سرعت محملی
  • رفتی و رفت بی‌رخت از دیده روشنی
  • در سیر چمن دیدم سرو چمن آرایی
  • ساقیا چون جام جمشیدی پر از می میکنی
  • محتشم چون عمر صرف خدمت وی میکنی
  • آن که هرگز نزد از شرم در معشوقی
  • به جایی دلت گرم سوداست گوئی
  • هنوزت به ما کینه برجاست گوئی
  • مرا به دست غم خود گذاشتی رفتی
  • کارش یارم از ستم دایم مکدر داشتی
  • رو ای صبا بر آن سرو دلستان که تو دانی
  • بریدی از من آن پیوند با بدخواه هم کردی
  • چو می‌نماید، که هست با من، جفا و جورت، ز روی یاری
  • زد به درونم آتش تنگ قبا سواری
  • نیست پیوند گسل مرغ دل شیدایی
  • ای گل خود رو چه بد کردم که خوارم ساختی
  • ای رشگ بتان به کج کلاهی
  • دم بسمل شدن در قبله باید روی قربانی
  • این طلعت و رخسار که دارد که تو داری
  • به جرم این که گفتم سوز خود با عالم‌افروزی
  • این است که خوار و زارم از وی
  • سرلشگر حسن است نگاهی که تو داری
  • جان بر لب و ز یار هزار آرزو مرا
  • سروی از یزد گذر کرد به کاشانه‌ی ما
  • ای زیر مشق سر خط حسن تو افتاب
  • از اشگ گرم چشم ترم کان آتش است
  • این صید هنوز نیم رام است
  • عمرها فکر وصال تو عبث بود عبث
  • ای لبت زنده کرده نام مسیح
  • زهی به دور تو آئین دلبران منسوخ
  • از باده‌ی لاله تو چو در ژاله میرود
  • همنشین امشب اگر آن بت چنین خواهد بود
  • اگر شراب خوری صد جگر کباب شود
  • خوش آن شبی که ز رویش نقاب برخیزد
  • زلفش مرا به کوشش خود می‌کشد به بند
  • عاشقان نرد محبت چو به دلبر بازند
  • ز بس که نور ز حسن تو در جهان بدود
  • شطرنج صحبت من و آن مایه‌ی سرور
  • تا شده ای گل به تو اغیار یار
  • بر مه روی تو خط مشگ بار
  • هزارگونه متاع است ناز را به دکانش
  • ای طاعت تو بر همه‌ی کائنات فرض
  • نه می‌نهم از دست عشق جام نشاط
  • ز لاله‌زار مرا بی‌جمال دل نواز چه فیض
  • تا میان من و آن مه شده کلفت واقع
  • چو بر من زد آن ترک خون خوار تیغ
  • دهد اگرچه برون در بی‌شمار صدف
  • باز علم زد ز بیابان عشق
  • بیچاره باشد همواره عاشق
  • این آینه‌گون سقف که آبیست معلق
  • ای جمالت قبله‌ی جان ابرویت محراب دل
  • زدی به دست ارادت چو حلقه بر در دل
  • گر پا نهی ز لطف به مهمانسرای دل
  • بهر دعا از درت چون به درون آمدم
  • ساز خروش کرده دل ناز پرورم
  • ز خاک کوی تو گریان سفر گزیدم و رفتم
  • بس که ما از روی رسوایی نقاب افکنده‌ام
  • لب پر سوال بر سر راهی نشسته‌ام
  • خانه‌ی دوری دل از همه پرداخته‌ام
  • گر پرده‌ی گردون ز سرشگم نکشدنم
  • افکن گذر به کلبه ما تا بهم رسد
  • اگر دوری ز من در آرزویت زار می‌میرم
  • هوسم رخ به رخ شاه خیال تو نشاند
  • رسید نغمه ای از باده‌نوشی تو به گوشم
  • دی به دنبال یکی کبک خرام افتادم
  • ز دیده در دلم ای سرو دل ربا بنشین
  • با وجود وصل شد زندان حرمان جای من
  • زهی ز دست کرم گسترت کرم باران
  • صبا تحیت بلبل به بوستان برسان
  • تا بر سپهر از زر انجم بود نشان
  • بس که به من زر فشاند دست زرافشان خان
  • آن منتظر گدازی چشم سیاه او
  • آن کوست قبله‌ی همه کس قبله‌ی جود رو
  • چون به رخ عرق فشان میکشی آستین فرو
  • کاکل که سر نهاده به طرف جبین تو
  • زهی بالا بلندان سر به پیش از اعتدال تو
  • به دست دیده عنان دل فکار مده
  • از باده عیشم بود مستانه به کف جامی
  • اقبال ظفر پیوند در کار جهانبانی
  • بس که چون باران نیسان ای سحاب خوش مطر
  • زهی ز سلطنتت روزگار منت دار
  • شهریارا صاحبا رفتی خدا یار تو باد
  • من که از ادعیه خوانان دگر ممتازم
  • یک دلان خوش دلی از فتح سلطان یافتند
  • افکنده ره به کلبه‌ی درویش خاکسار
  • رفتی جهان پناها اقبال رهبرت باد
  • پیشت از سهوی که کردم ای خدیو کامکار
  • تا به سر منزل چشمم کنی ای سرو گذار
  • خلل به دولت خان جهانستان مرساد
قصاید
  • نفیر مرغ سحر خوان چو شد بلندنوا
  • ز خاک هر سر خاری که میشود پیدا
  • گرت هواست که دایم درین وسیع فضا
  • از بس که چهره سوده تو را بر در آفتاب
  • ای نثار شام گیسویت خراج مصر و شام
  • خوش آن زبان که شود چون زبان لوح و قلم
  • من و دو اسبه دوانیدن کمیت قلم
  • ز آهم بر عذار نازکش زلف آن چنان لرزد
  • صد شکر کز شفای شهنشاه کامران
  • تا بدن دستگاه جان باشد
  • ملک اگر جسم و عدل جان باشد
  • مژده‌ای اهل زمین که اقبال بر هفت آسمان
  • یارب از عزالهی قرنها دارد نگاه
  • ای ماه چارده ز جمال تو در حجاب
  • مژده‌ی عالم را که دهر از امر رب‌العالمین
  • رایت فتح جدید گفت شه کامران
  • بود به چنگ درنگ جیب مهم جهان
  • به صبر یافت نهال امید نشو و نمایی
  • تا نقش ناتوانی من چرخ زد بر آب
  • دی قاصدی به کلبه‌ی این ناتوان رسید
  • گشت در مهد گران جنبش دهر آخر کار
  • دارم از گلشن ایام درین فصل بهار
  • دهنده‌ای که به گل نکهت و به گل جان داد
  • زهی محیط شکوه تو را فلک معبر
  • شبی به دایتش از روزگار هجر به تر
  • ای دهر پیر عیش ز سر گیر کاسمان
  • چون شاه نطق دست به تیغ زبان کند
  • چو از جوزا برون تازد تکاور خسرو خاور
  • سهی بالای بزم آرای مه سیمای مهرآسا
  • مرا غمی است ز بیداد چرخ بی‌بنیاد
  • چو گل ز صد طرفم چاک در گریبانست
  • اقبال بین که از پی طی ره وصال
  • آن که درد همه کس رابه تو فرمود علاج
  • آیت اقبال شد رایت سلطان حسن
  • باز نوبت زن دی بر افق کاخ فلک
  • ز پرگار فلک نقشی به روی کار می‌آید
  • باز شد چشم جهان ای بخت خواب آلودهان
  • تا هست جهان به کام خان باد
  • بده داد طرب چون شد بلند از لطف ربانی
  • به ساحل خواهد افتادن دگر بار
  • چرخ را باز مه روی تو حیران دارد
  • سده‌ی آصفیش بود سلیمان به سجود
  • همایون باد شغل آصفی بر آصف عادل
  • بر آصف سخی دل به اذل بود سه عید
  • اگر چه مادر ایام خوش نتیجه فتاد
  • ناگهان بر گرد بخت ملک سر از مهد خواب
  • داد کوشش اندر عزت مور ذلیل
  • باد در عیش مدام از بهجت عید صیام
  • روزه رفت و آمد از نزدیک مخدوم الانام
  • دمید صبحی و از پرتو دمیدن آن
  • به شاه شه نشان تا باشد ارزانی جهانبانی
  • بیماری به پای حضورم شکسته خار
  • بر اشراف این عید و آن کامکاری
  • از آنم شکوه است از طول ایام پریشانی
  • رفتی به حرب باد رفیقت درین سفر
  • سرورا ادعیه‌ات تا برسانم به نصاب
  • کاشان که مصر روی زمین است در جهان
  • درین ضعف آن قدر دارم ز بیماری گر انباری
  • ز تاب مشگل اگر نگسلد رگ جانم
  • شد عراق آباد روزی کز خراسان شد روان
  • سرای دهر که در تحت این نه ایوان است
  • زمانه را دگر آبی به روی کار آمد
  • در وثاق خاص خود گرد یساق افشاند باز
  • بیا ای رسول از در مهربانی
  • ایا صبا برسان تحفه‌ی درود و سلام
  • دوستان مژده که از موهبت سبحانی
  • چو دی نسیم سحر خورد بر مشام جهان
  • جهان جهان دگر شد چو گشت زینت یاب
  • داده فزون از فلک زیب زمان و زمین
  • به عنوان عیادت ساخت مقدار مرا افزون
  • بر دوش حاملان فلک باد پایدار
  • وقت کم بختی که مرغ دولتم می‌ریخت پر
  • ای به فر ذات بی‌همتا دو عالم را مقر
  • در نسبت است خسرو شاهان نامدار
  • باد مسعود و همایون خلعت شاه جهان
  • دوش ز ره قاصدی خرم و خندان رسید
  • شب دوش از فغانم آن چنان عالم به جان آمد
  • رسید باز به گوش زمان نوید امان
  • شکر خدا که پایه‌ی دولت ز آسمان
  • ای جهان را به دولت تو نظام
  • به که درین گفته معجز بیان
  • امسال نیست سوز محرم بسان یار
  • این زمین پربلا را نام دشت کربلاست
  • تا رخش طبعن از پی معنی تکاور است
قطعات
  • خسروا شاها جوان دل شهریارا سرورا
  • شهسواری که عرصه‌ی گردون
  • خورشید آسمان وزارت که روی ملک
  • ای فلک آستان که خاک درت
  • ای کریمی که ز لطفت همه ذرات جهان
  • ای به ذات کریم بی‌همتا
  • ای بر سبیل حاجت صد محتشم گدایت
  • ای شمع سرکشان که به سر پنجه‌ی جفا
  • بهر جمعی عیب جویان بستم این احرام دوش
  • هر هنر من که زانگیز طبع
  • سرو را از نوید خلعت خاص
  • وقت آن شد که به شمشیر زبان
  • سرور عادیان سر غولان
  • صبا به خدمت خدام خواجگی برسان
  • هرکه از بهر خواجگان زمان
  • دولت چو سر به ذروه فتح و ظفر کشید
  • حبذا مرز و بوم دارالمرز
  • شکر کز فیض کرد بار دگر
  • ازین شش رباعی که کلکم نگاشت
  • آن سپهر ایوانکه از بخت بلند
  • تبارک‌الله ازین حوض خانه‌ی دلکش
  • گوشوار گوش دوران درةالتاج جهان
  • ناگه از طبعم مشام دل شنید
  • باز طوفان اجل نابود ساخت
  • باز فلک سلسله‌ای زد به هم
  • آه کامسال اندرین بستان سرای
  • خورشید اوج حسن محمد امین که بود
  • گلبرگ نو دمیده‌ی محمد تقی که بود
  • بدر فلک شرف خلیفه
  • مه اوج سیادت میر جعفر
  • دو بیننده نخل کثیرالثمر
  • میر ملک رتبه که ممتاز بود
  • امیر اعدل اعظم پناه ملک و ملل
  • دل‌افروز شمع شبستان انس
  • خلوت افروز گوشه‌ی وحدت
  • قاضی آن عالم اسرار قدر
  • قیمتی گوهر بساط وجود
  • پادشه ملک صباحت که بود
  • همای آشیان سلطنت شهزاده سلطانم
  • گل حدیقه دل خواجگی که بود قدش
  • دوش تا صبح از صوامع قدس
  • شیخ حیدر کز کمال اعتقاد
  • گل گلشن لطف عبدالغنی
  • والدمن خواجه میراحمد که بود از اعتقاد
  • اشعث طماع عهد خود جمال قصه خوان
  • از باغ جلال ملت آن تازه نهال
  • می‌شد چو رضیع رازق پاک جلیل
  • ذوق مشکل که گذارد دو نفس زنده مرا
  • ای مهین آصفی که عالم را
  • ای جهان را از تو در گوش امید
  • ای تو را قدر و جلال از چرخ ذی قدرت زیاد
  • ای فلک حشمت که در دکان نظم محتشم
  • ای همایون فارس میدان دولت کاورند
  • ای شهریار ذیشان کز غایت بزرگی
  • ایا ملاذ سلاطین که کردگار تو را
  • ای نمایان سهیل اوج وجود
  • مسافران سبک سیر عالم ملکوت
  • ای جوان بخت سرافراز که بر خاک درت
  • ای عطا پیشه که دریای سخا و کرمت
  • صاحبا من که بهر پیشکشت
  • ای بلند اختر سپهر وجود
  • سرا سروران جد اعلای تو
  • صاحب از راه خداوند زمین و آب کن
  • ای چراغ منتظر سوزان که می‌باید مرا
  • خان حاتم دل جم جاه که جبار جلیل
  • آن خداوند محتشم چاکر
  • بر روی فرش اغبری مستدیر سقف
  • ای بخت می‌رساند از اشفاق بی‌قیاس
  • ای شهسوار عرصه همت که می‌کشند
  • ای جوان بخت مدبر که در اصلاح امور
  • خان جم جاه پادشاه منش
  • آن شه حسن کز غلامی اوست
  • سپهر حوصله آن ابر دست دریا دل
  • حریف غالب اولاد ساقی کوثر
  • دلا چو ابر بهاری به نوحه و زاری
  • افتخار اهل دولت خواجه احمد آن که بود
  • ابوالفتح بیک آن گرامی جوان
  • در بارگه امام شافع
  • محتشم تا کی کشم از ناسزاگویان عذاب
  • بر همچو زنی لب لعاب افشان را
  • ای مالک ملک سپه مملکت مدار
  • تا رخش طبعم از پی معنی تکاور است
  • یارب امشب از علامتها چه می‌بیند به خواب
  • ایا ستوده وزیری که دور گردون را
  • زیب اتراک جهان فخر هنرمندان عصر
  • ناگاه سمند جان بهر سفر عقبی
  • زین زمان خلاصه ذریت نبی
  • میر عالی رتبه آن مهر سپهر عز و جان
  • زین زمانه شیخ جمال آن که کس ندید
  • میر حیدر گوهر درج ورع
  • هر نفس می‌کرد چون از تاب مرگ
  • سلطان محمد آن شمع کز پرتو وجودش
  • دلا بنگر این بی‌محابا فلک را
  • گلبن گلزار سیادت که بود
  • ای دل انصاف ده که چون نبود
  • چون خواجه امیر آن مه خورشید نظیر
  • مردم چشم جهان بین پدر
  • فارس میدان معنی حامدی بی‌نظیر
  • دلا دقیقه شناسی و نکته‌پردازی
  • اگر خرمنی را تبه کرد برقی
  • ز ارباب دنیا که دارد جهان
  • زین الانام خواجه قلیخان که جد او
  • چو خواجه میر حسن آن جهان عز و وقار
  • محیط دولت اقبال خواجه میر حسن
  • همای اوم دولت شاه یحیی
مثنویات
  • ای مهر سپهر پادشاهی
  • بحمدالله کز الطاف الهی
  • به نال ای دل که دیگر ماتم آمد
  • بحمدالله که قیوم توانا
  • درین گلزار کز تاثیر صحبت
  • حلی بندی که بی‌جنبیدن دست
  • درین دامگاه عجیب و غریب
  • من آن اعرابیم اندر دل بر
  • ای دل سخن از شه نجف کن
  رباعیات
  • از باغ جلال ملت آن تازه نهال
  • در تکیه گه واسع این بزم جلیل
  • می شد چ رضیع رازق پاک جلیل
  • می کرد چو سکه حی صاحب تنزیل
  • آن راه که از حال سهیلی است جمیل
  • از ملک ملوک ما در این بیت جلیل
  • می شد چو رضیع رازق پاک جلیل
  • می کرد چو سکه حی صاحب تنزیل
  • آن راه که از حال سهیلی است جنیل
  • از ملک ملوک ما درین بیت جلیل
  • ای خامه ورق چون به مداد آرایی
  • ای نام تو در هر لغتی ذکر انام
  • این ساعی اگر چه باشد از حسن قلیل
  • خواهم چو جزا طرح عقاب اندازد
  • دارد ز خدا خواهش جنات نعیم
  • عفوی که ز اندازه به در خواهد بود
  • آن طبع که چون آینه پاکست ز غش
  • اسبی که بود پویه گهش چرخ نهم
  • ای شیخ که هست دایم از نخوت تو
  • ای آب که خضر ازو بقا خواسته است
  • این آب که شعله ورش ز جا می خیزد
  • این حوض که دل هلاک نظاره ی اوست
  • این کوثر فیض بخش کز خجلت او
  • چون داد قضا صیقل مرآت وجود
  • طراح که طرح این بنا ریخته است
  • آن ابر عطا که حاتمش کرده سجود
  • آن خسرو فرهاد لقب کز ره جود
  • آن فتنه که در سر بلند افسر توست
  • المنته لله که از سعی جمیل
  • ای بی تو چو همدم به من خسته نمود
  • این بنده که ملک نظم پیوستش بود
  • این حوض که در دیده ی هر نکته رسی
  • دی از کرم داور دوران کردم
  • گردون که به امر کن فکان چاکر توست
  • آزار تو دور از تن زیبای تو باد
  • آصف که مهین سواد اقلیم بقاست
  • از الفت درد اگرچه کلفت داری
  • ای کرده قدم تو سرافزار مرا
  • در عهد تو کامرانیی خواهم کرد
  • گفتند ز حادثات این دیر خراب
  • نواب کزو نیم مه و سال جدا
  • هر نجم که بر فلک رود زآیت وی
  • آن طره چو دارم من بدنام ز دست
  • اسلام که صید اهل ایمان فن اوست
  • اسلام که کام دل هر ناکامیست
  • اسلام که گم کرده ز دل آرامم
  • اسلام مرا ای دل دیندار بببین
  • اسلام مگو آفت ایام است این
  • ای گشته وثاق کم ترین مولایت
  • در کعبه قدم نهاده ام وای به من
  • سلطان جهان که ماه تا ماهی ازوست
  • آن دست که نخل قد آدم ریزد
  • ای جلوه ات از قامت چابک نازک
  • ای شمع سراپرده ی شاهنشاهی
  • چیزی که به گل داده خدا زیباست
  • در بزم حکیمان ز می شورانگیز
  • سقا پسرا خسته دل از دست توام
  • سلاخ که آدمی کشی شیوه ی اوست
  • سلاخ که ساختی به پردانی خویش
  • گفتم چو رسد کوکبه ی دولت تو
  • آن شوخ که چشم مردمی دارم ازو
  • از لطف تو سهل است کرم ورزیدن
  • این بستر خستگی که انداخته ام
  • بنیاد دوبینی چو شد از عشق خراب
  • چون مهر تو می توان نهان ورزیدن
  • خواهم که شبی محو جمال تو شوم
  • روزی که دلم خیال ابروی تو بست
  • گاه از همه وجه ظامعم می دانند
  • گریم که به چشم خلق پوید دمشن
  • ای درگه خاصت از شرف کعبه ی عام
  • ای شیر فلک اسیر صیادی تو
  • ای قصر بلند آسمان پیش تو پست
  • ای کوی تو قبه گاه ارباب قبول
  • با ان که به مهر آزمونم کردی
  • خسرومنشی که دور خواندش فرهاد
  • زان پیش که هجر تو برد آرامم
  • فرهاد ز کوه کندن بی بنیاد
  • هر چند که بهر پاس جمعیت تو
  • ای صید سگ شیرشکار تو پلنگ
  • ای عید حضور خان چو ملک افروزست
  • ای نورده آیینه ی احساس مرا
  • بر پیکر آن سرو خورشید علم
  • بی تحفه نبرد اگر چه زین خسته نهاد
  • خانی که سپهرش به سجود آمده است
  • در راه دگر اگر چه چست آمده ای
  • عید آمد و بانگ نوبت سلطانی
  • یاری که به نیش غم دلی ریش نکرد
  • آن شوخ که تکیه گاه او چشم ترست
  • آن ماه که در خوبی او نیست خلاف
  • بر هم چو زنی لب لعاب افشان را
  • چادر شب بستر خود ای طرفه نگار
  • خورشید سپهر سر بلندی بهزاد
  • شخصی که به ریشش چو نظر می دوزم
  • گویی ز ته بستر آن حجله نشین
ترکیب بندها
  • باز این چه شورش است که در خلق عالم است
  • کشی شکست خورده ی توفان کربلا
  • بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدد
  • چون خون ز خلق تشنه ی او بر زمین رسید
  • کاش ان زمان سرادق گردون نگون شدی
  • ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
  • روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
  • این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
  • بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
  • ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای
  • خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
  • کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
  • ای فلک دیدی که بیداد تو با عالم چه کرد
  • ناگهان برخاست ظلمانی غباری از جهان
  • حیف از ان جمشید خورشید افسر گردون سریر
  • خسرو صاحبقران شاهنشه نصرت قرین
  • چون به گردون بانگ رستاخیز این ماتم رسید
  • کای سرای دهر ترتیب عزای من کنید
  • چون نشینید از من و ایام من یاد آورید
  • یا رب آن شاه گران مقدار کی خواهد رسید
  • ستیزه گر فلکا از جفا و جور تو داد
  • وه که با خود بردم آخر حسرت دیدار او
  • یا رب آن ظل همایون در جهان پاینده باد
  • چرا ز باغ من ای سرو بوستان رفتی
  • دلم که می شد از ادراک دوری تو هلاک
  • کجاست کام دل آروزی دیده ی من
  • کجایی ای گل گلزار زندگانی من
  • گل عذار تو در خاک گشت خوار دریغ
  • چه داغ ها که مرا از غم تو بر تن نیست
  • فغان که بی گل رویت دلم فگار بماند
  • برادرا ز فراق تو در جهان چکنم
  • مهی که بی تو برآمد در ابر پنهان باد
  • ای فلک کز جور و بیدادست و کین بنیاد تو
  • ترا به سایه طوبی و سدره جا بادا
  • شمسه ی عالی نسب بانوی گردون احتشام
  • هم پدر چون مهرتاج سروری زد بر زمین
  • از من و سرسبزی بوستان من یاد آورید
  • ای گلستان حیا حیف از گل رخسار تو
  • این چه وقت برگ ریز نخل نو خیز تو بود
  • حیف از آن رای منیر و حیف از ان طبع روان
  • زیر خاک ای معتدل سرو آن تن زیبا دریغ
  • ای کسان من کنون با بیکسان یاری کنید
  • تا که از گرد یتیمی پاک سازد روی او
  • السلام ای عالم اسرار ری العالمین
  • یا رب آن معصومه با خیر النسا محشور باد
  • ای بجز خیرالبشر نگرفته پیشی بر تو کس
  • ای که یپغمبر مقام از عرش برتر یافته
  • ای سلام حق ثنایت یا امیرالمومنین
  • ای وجود اقدست روح روان مصطفی
  • ای که دیوان قضا قائم به دیوان مشاست
  • ای ترا جای دگر در عالم معنی مقام
  • می کشید، شوقم عنان، باد این کشش در ازدیاد
  • آفتاب بی زوال آسمان داد و دین
  • آن که کار عاصیان از سعی خدام تو ساخت
  • ای نسیم رحمتت برقع کش از روی بهشت
  • ای درس از صدق بیعت با تو پیمان همه
  • ای گدایان تو شاهان سریر سروری
  • در گناه هر که عفوت خویش را بانی کند
  • ای تفوق جسته بر هفت آسمان جای شما
  • ای محیط نه فلک یک قطره پرگار ترا
  • ای وجودت در جهان آفرینش بی مثال
  • ای به شغل جرم بخشی گرم دیوان شما
  • گرچه گردون را به بالا خرگه والا زدند
  • باز آفتی به اهل جهان از جهان رسید
  • بس که در مدحت بلندست اهل معنی را اساس
  • صد دعا و صد درود خوش ورود خوش ادا
  • آن عیسوی نسب که شه چرخ چارمین
  • افسوس کاختر فلک عزت و جلال
  • افغان که بهترین گل این بوستان نماند
  • روز حیات او چو رسید از اجل به شام
  • کس نام مرگ او به کدامین زیاد برد
  • یا رب تو دلنوازی آن دلنواز کن
  • رساله جلالیه
  • رساله عشق

برشی از متن کتاب


رخت که صورت صنع آشکار از آن پیداست رخت که صورت صنع آشکار از آن پیداست نشان دقت صورت نگار از آن پیداست قدت که بر صفتش نیست هیچ کس قادر کمان قدرت پروردگار از آن پیداست سرت که گرم می لطف بود دوش امروز گرانی حرکات خمار از آن پیداست به زیر دامن حسنت نهفته است هنوز خطی که گرد گلت صد بهار از آن پیداست کمان سخت کش است ابرویت ولی کششی به جانب همه بی‌اختیار از آن پیداست کرشمه سازی از آن چشم را چه نام کنم که عشوه‌های نهان صد هزار از آن پیداست ز بی‌قراری زلفت جز این نمی‌گویم که حال محتشم بی‌قرار از آن پیداست * ز خاک هر سر خاری که می شود پیدا ز خاک هر سر خاری که می شود پیدا بشارت است به توحید واحد یکتا ز سبزه هر رقم تازه بر حواشی جوی عبارت است ز ابداع مبدع اشیا به دست شاهد بستان زهر گل آینه‌ایست در او نموده رخ صنع بوستان آرا هزار شاخ ز یک آب و گل نموده نمو که کس ندیده یکی را به دیگری مانا هزار برگ زهر شاخ رسته کز هر یک علامتی دگر است از مغایرت پیدا یکی اگر نه بهر یک تشخصی داده که شاخ و برگ نینداز چه رو به یک سیما تصور حکما آن که می‌کنند پدید قوای نامیه در چوب خشگ نشو و نما توهم دگران این که می‌زند شه گل به طرف باغچه خر گه ز لطف آب و هوا گرفتم این که چنین است اگرچه نیست چنین کز اقتدار که زین سان قویست دست قوا دگر ز آب و هوا هم شکفته گلشن و گل که تربیت ده آب و هواست ای سفها چه شاخ و برگ و چه نور و ثمر چه خار و چه گل یکایکند خبرده ز فرد بی‌همتا درون مهد زمین صد هزار طفل نبات به جنبشند به جنبش دهنده راه نما ز طفل مریم بی‌جفت حیرت افزاتر منزه آمده از امهات و از آبا در آسمان و زمین کردگار را مطلب که بی‌نیاز نباشد نیازمند به جا به عقل خواهش کنهش چنان بود که کنند به نور مشعله مهر جستجوی سها مدار امید به کس کز خدا خبر دهدت چه عالم و چه معلم چه مفتی و ملا به ورطه‌ای که شوی ناامید از همه‌کس ببین به کیست امیدت بدانکه اوست خدا خدای ملک و ملک سیر بخش فلک و فلک حفیظ سفل و علو پادشاه ارض و سما مصور صور بی‌مثال در ارحام بنان کرده قلم کش قلم مرکب سا جهنده قطره‌ای اندر مشیمه سازنده چمنده سرو سمن چهره و سهی بالا دگر ز غیرت آن حسن کز زوال بریست چو چنگ نخل جنان را کننده پشت دوتا کسی که در ظلمات رحم کند تصویر که در بصیرت او شک کند به جز اعما زهی حکیم علیمی که در طلسم نبشت هزار باب وقوف از قوای خمسه کجا دهد به باصره نوری که بیند از پی مهر هلال یک شبه را چاشت بر فلک مجرا دهد به سامعه در کی که فرق یابد اگر برآید از قدم آشنا و غیر صدا دهد به شامه آگاهی که گم نشود نسیم غنچه و گل بی‌تفاوتی ز صبا دهد به ذائقه لذت شناسی که کند ز هم دو میوه یک شاخ را به طعم جدا دهد به لامسه حسی که در تحرک نبض کند میان صحیح و سقیم تفرقه‌ها هزار رمز به جنبیدن زبان در کام فرستد از دل گویا به خاطر شنوا هزار راز ز سائیدن قلم به ورق به دیده‌ها سپرد تا به دل کند آنها

  • مقدمه و تصحیح: اکبر بهداروند
  • شاعر: محتشم کاشانی
  • انتشارات: نگاه


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دیوان محتشم کاشانی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل