loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دیداری شگفت با خواجه نظام الملک (سفرهای پرماجرای داری و ناری)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
20,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب دیداری شگفت با خواجه نظام الملک نوشته ی ابوالقاسم فیض آبادی توسط نشر نخستین به چاپ رسیده است.

کتاب جلد 18 از مجموعه ی " سفرهای پرماجرای داری و ناری " است. " ناری "و " داری " خواهر و برادر نوجوانی هستند که برای دیدار مادربزرگ شان به روستای " ظریف آباد " جایی نزدیک " سبزوار " می روند. آن ها در زیر زمین خانه ی مادربزرگ شان صندوقچه ای قدیمی با وسایل قدیمی و کهنه پیدا می کنند. یکی از وسایل صندوقچه کتابی قدیمی است که سرگذشت دانشمندان و مشاهیر ایرانی را بازگو می کند. در حاشیه ی کتاب دست خط هایی از افرادی وجود دارد که به وسیله ی کتاب به زمان آن دانشمندان و مشاهیر سفر کرده اند و با آن ها آشنا شده و صحبت کرده اند. داری و ناری از فهمیدن این مسئله متعجب می شوند و سعی می کنند تا آن ها نیز به این سفرهای خیال انگیز بروند. در هر جلد از این مجموعه کودکان و نوجوانان با یکی از دانشمندان و مشاهیر ایران زمین، سرگذشت، زندگی، خدمات مهم آنان و دورانی که در آن زندگی می کرده اند، آشنا می شوند. در این جلد این خواهر و برادر به دیدار " خواجه نظام الملک " دانشمند و نویسنده ی قرن پنجم و وزیر نامدار ملکشاه سلجوقی می روند. خواجه هنگامی که 32 سال داشت، آلب ارسلان او را وزیر خودش کرد و تمام کارهای مملکتی را به وی سپرد. سلطان بی مشورت وی هیچ کاری نمی کرد. او در دوره ی وزارت خود منشاء خدمات فرهنگی بسیاری شد که تا آن موقع در تاریخ سابقه نداشت. او آموزگار " ملکشاه "، ولیعهد خردسال آلب ارسلان شد و سی سال و اندی (اندکی پیش از مرگ) در این جایگاه بود. تصاویر کتاب را سمیه رحمتی خواه تصویرگر آن به اجرا درآورده است.

 


برشی از متن کتاب


نیشابور داری کتاب را بست و گفت: «چه دولتمردی بوده این خواجه نظام الملک!» -من هم شگفت زده شدم. بیش از سی سال ماندگاری در دربار شاهانی که اطرافیان شان هر لحظه توطئه می کردند و از بخل و حسد سعی داشتند آن ها را نسبت به وزیران و نزدیکانشان بدبین کنند، نشان از کفایت و لیاقت و سیاستمداری دارد. -بهتر است تا کسی به زیرزمین نیامده، به دوران خواجه نظام الملک برویم و ببینیم این وزیر با تدبیر چه شنیدنی هایی دارد. -موافقم. داری و ناری دست در دست هم، چشمان شان را بستند و به خواجه نظام الملک و حکومت سلجوقیان فکر کردند و یک لحظه تکان خوردند و بعد آرام شدند. بچه ها صدای همهمه شنیدند و چشم باز کردند. آن ها خود را میان جمعیتی دیدند که جلو دروازه ای بزرگ جمع شده بود و می خواستند وارد شوند. لباس آن ها مثل بقیه از کتان سفید بود و دستاری به سر داشتند. نگهبان ها با کنجکاوی و دقت به یک یک افراد نگاه می کردند و به سختی اجازه ورود می دادند. داری گفت: «بهتر است طوری رفتار کنیم که به ما شک نکنند.» -نگرانم نکند دستگیرمان کنند. -فعلا که کسی را نگرفته اند. ناگاه صدای پای اسب هایی از پشت سر آمد و جمعیت راه باز کرد. سوارانی سیاه پوش بر اسبانی که عرق می ریختند از میان جمیعت رد شدند. سوار جلو، با عبور از دروازه ایستاد و مراقب بود تمامی سواران داخل شوند. بعد رو به نگهبانان دروازه، با تحکم گفت: «به دستور خواجه نظام الملک همه ی افراد باید کاملا تفتیش شوند. هرکس مشکوک بود،دستگیر کنید و پیش داروغه بیاورید.» نگهبانان با هم گفتند:«بله قربان.» داری و ناری نگاهی به هم انداختد و بیشتر نگران شدند. جمعیت هرلحظه بیشتر می شد و گاهی مثل موج همدیگر را هل می دادند. بالاخره داری و ناری نزدیک دروازه رسیدند. زن و مردی که کیسه ای سبز بردوش داشتند و کیسه ای هم در دست شان بود جلوی داری و ناری حرکت می کردند. ناری به زن گفت: «کیسه را به من بدهید بیاورم.» زن تشکر کرد و داری هم کیسه ای را که در دست مرد بود، گرفت. مرد نگاه مهربانش را به او دوخت و با صدای نگهبان که با تحکم به آن ها گفت: «حرکت کنید.» جلو رفتند و از دروازه رد شدند. درای و ناری تا نزدیک بازار زن و مرد را همراهی کردند. آن ها در گوشه ای ایستادند و بارشان را زمین گذاشتند و کیسه ها را از بچه گرفتند و برایشان دعا کردند. داری از مرد پرسید: «هر روز برای ورود به شهر سخت گیری می کنند؟» مرد خیلی آهسته گفت: «نه مدتی است شنیده شده عده ای قصد جان خواجه را دارند، برای همین بیشتر مراقبند.» زن گفت: «راستی شما نگفتید از کجا می آیید و همراهتان کیست؟» ناری برای این که جلو کنجکاوی آن ها را بگیرد بلافاصله به نقطه ای دور اشاره کرد و گفت: «پدر و مادرمان دارند می روند.» و زن و مردی را نشان داد. بچه ها خداحافظی کردند و از آنجا دور شدند. محوطه ی جلو بازار، میدان بزرگی بود و بساطی های زیادی انواع و اقسام چیزها را می فروختند. از لباس و کفش و گلیم گرفته تا خوارکی ها و گیاهانی که هرکدام عطر و بویی داشتند و در جایی دیگر شیشه های بزرگ به چشم می خورد که دور آن ها با حصیر بافته شده بود و عرقیات گیاهی در آن ها بود. آن طرف تر مردی میمونی روی دستانش داشت که مرتب از سروگردنش بالا و پایین می رفت. او در میان جمعیت می چرخید و بعضی ها سکه ای به او می دادند. جلوتر که رفتند جمعیتی دایره وار ایستاده بودندو کشتی گرفتن چند نوجوان و جوان را تماشا می کردند. ناری از یکی از تماشاچیان پرسید: «چه خبراست؟» -امروز سه شنبه بازار است. این جا هم مسابقه ی کشتی است و جایزه هم دارد. بوی نان تازه ا زگوشه ای از میدان به مشام رسید. ناری گفت: «چه بوی خوبی. یک دفعه گرسنه ام شد.» -الان می روم و برایت نان می گیرم. -ما که پول نداریم بهتر است فراموش کنی. داری دست در جیب کرد و بعد به سمت نانوایی دوید. مدتی گذشت و داری با دو قرص نان برگشت. ناری خوشحال شد و گفت: «چه طور نان تهیه کردی؟» -یک سکه کهنه در جیبم بود و آن را به نانوا دادم. امیدوارم راضی باشد. -مگر مال چه دورانی بود؟ -دوران خودما.کمی کهنه شده بود -اگر بفهمد بیچاره می شویم. خواندی که چقدر در این دوران مراقب خرید و فروش بازار هستند. -امیدوارم اتفاقی نیفتد. آن ها در گوشه ای ایستادندو مشغول خوردن نان شدند. هنوز لقمه های اول در دهان شان بود که ناری دید یک نفر که پیش بندی بسته بود به همراه یک سرباز سلجوقی با شتاب به سمت آن ها می آیند. ...

نویسنده


" ابوالقاسم فیض آبادی " در سال 1333 در تهران به دنیا آمد. دوران کودکی‌اش را در محله ی نظام آباد گذراند. و دوران نوجوانی و دوره‌ی دبیرستان را در نارمک طی کرد. او در سال 55 در رشته ی ریاضیات کاربردی از مدرسه عالی ریاضیات و مدیریت اقتصادی کرج فارغ‌التحصیل شد. نزدیک به چهل سال است در ارتباط با کتاب؛ اعم از آماده سازی، تولید و نشر همکاری می کند. از سال 73 با عنوان نشر نخستین به جرگه‌ی ناشرین کتاب پیوست و در زمینه‌ی کتاب‌های عمومی و کودک و نوجوان به کار خود ادامه داد. سال 1390 اولین قصه‌اش را نوشت. قصه‌ی " آرش کمانگیر " که روایتی از دوران کودکی آرش است. همچنین مجموعه‌ای با عنوان " سفرهای پرماجرای داری و ناری " در قالب داستان تخیلی نوشته است. این مجموعه برای آشنایی کودکان و نوجوانان با اندیشمندان و مشاهیر ایران است، و در 20 جلد تاکنون چاپ و منتشر شده است. از دیگر آثار او می توان به " تبر زین نادر " ، " قصه در قصه " ، " قصه‌های خانوم بزرگ از چله کوچیک تا چله بزرگ " اشاره کرد.

  • سفرهای پرماجرای داری و ناری
  • نویسنده: ابوالقاسم فیض آبادی
  • تصویرگر: سمیه رحمتی خواه
  • انتشارات: نخستین


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دیداری شگفت با خواجه نظام الملک (سفرهای پرماجرای داری و ناری)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل