کتاب دکتر فاستوس - توماس مان

کتاب دکتر فاستوس اثر توماس مان و ترجمه ی حسن نقره چی توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.

کتاب "دکتر فاستوس" رمانی در باره ی "فاستوس"، یکی از اسطوره های افسانه ای آلمان می باشد که با تشریح روایتی خواندنی و پرکشش درباره ی این کاراکتر معروف، خواننده را با خود همراه می کند. شخصیت اصلی قصه، "آدرین لورکن"، مردی با استعداد و هوش فراوان در آهنگ سازی و نواختن موسیقی است که با علاقه ی فراوانی در این عرصه فعالیت کرده و مورد توجه عموم مردم می باشد. در ابتدای داستان می خوانیم، یکی از همکاران "آدرین" که از خویشاوندان او نیز محسوب می گردد، به شرح زندگی وی می پردازد. در این هنگام، سه سال از مرگ سوزناک لورکن می گذرد و این شخص، با ابراز ناراحتی و غم از این واقعه ی تاسف بار، به مخاطب اطمینان می دهد که روایتش کاملا واقعی می باشد. قضیه از این قرار است که آدرین، در طی معامله ای با مفیستوفیل، نماینده ی شیطان، بر سر مسائلی توافق می کند؛ طبق این معامله، وی به آهنگ سازی معروف و موفق در سطح جهان تبدیل شده و پس از بیست و چهار سال، روحش به شیطان تعلق یافته و فردی نفرین شده می گردد. اما در طی ماجراهایی جذاب و خواندنی، لورکن با وقایعی غیر قابل پیش بینی مواجه شده و با مرگ دست و پنجه نرم می کند.

برشی از متن کتاب

موجب پریشانی احوال تان نگردد و ایمن باشید که فی الحال با دست به قلم شدن و نوشتن شرح شیر و حالات یار قدیم و به ابدیت پیوسته ام آدریان لورکون رحمۀ الله علیه که اولین نوبت است به تحریر اندرمی آید، سر آن ندارم که با نقل شمه ای از حالات خویش فخر فروشی کنم و خودم را در چشمان خلایق بنشانم. به یقین آن چه از گذر عمر یاری که دست تقدیر داغ هجران بر ناصیه اش کوبید و فراز و نشیبی گران بر سر راهش نهاد، روایت می کنم ابتر است و بی کم و کاست نیست. خام است و ادای حق مطلب را تفحصی بیش یابد. در میان سخن از این اعجوبه ی موسیقی کلامی چند هم از خود و پیشانی نوشتم به میان می آورم. این را ارجح داشتن این حقیر بر وی ملحوظ مدارید که منظور نظرم این نیست. مرا فقط گمان که مخاطب می خواهد حق مطلب را بداند، به این عمل وا می دارد. البته نیکوتر آن است که در عوض مخاطب بگویم آیندگان، زیرا فی الحال اندک احتمالی بر آفتابی شدن مسوده ام در این شب تار و نشر آن در میان مردمان مشهود نیست، مگر به گونه ای معجزه وار حصار تهدید قاطبه ی اقالیم یوروپ در حولمان فرو ریزد و ذره ای از اسرار بی کسی مان از پرده برون افتد. باز هم تمنا دارم خواهشم را بپذیرید و آگاه باشید کهع فقط جهت روشن شدن اذهان تان و مطلع شدن تان از کم و گیف حالات، این کاتب حقیر کلامی چند در بدو امر به خود اختصاص می دهد. آن را هم به حساب این می گذارم که مخاطب احیانا مردد باشد که آیا کاتبی موثق را برگزیده است یا نه. می خواهم اطمینان تان دهم که اصلح ترین کس در این منظورم و بیش از نیت اداء وظیفه، به لحاظ وابستگی به حق خانوادگی به وی، مکنونات قلبی ام مرا وا داشت تا سکوت را بشکنم. سطرهای پیش رویم را مرور می کنم و جز این چاره ای ندارم که نظرتان را به تشویشی محتوم و تنگی نفس خفقان آور و عارض بر من، جلب کنم. و این یکتا حال و هوائی است که امروز در بیست و هفتم ماه مه سنه ی 1943، سه سال پس از مرگ لورکون دارم. می خواهم بگویم: پس از سه سال که از عمیق شبی به عمیق ترین پیوست. در اتاق قرائت محقر و قدیمم در فرایزینگ آن در ایراز نشسته ام تا نقل زندگی نامه ی یار قدیم در جوار رحمت حق آرمیده ی بینوایم را پی بریزم. این علامت هوائی است که در آن، آن چه در دل نهفته است نیاز از پرده برون شدن دارد و لاجرم در جدال با وحشتی عمیق از حمل نقصان، در عمل آمده است. من خود بشری اعتدالیم و رخصتم دهید بگویم: در عین سلامتم و طبعی معقول و موزون دارم. مکتب دیده م و عضوی از جماعت لاتین دانان. دستی در هنرهای مستظرفه دارم و ویولا مینوازم. طفل الهه ی هنر در کلمه ی دانشگاهیان ام. یکی از ادامه دهندگان راه هومانیست های آلمانی از عصر «عصر نامه های مردان مشکوک» ام...    

نویسنده: توماس مان مترجم: حسن نقره چی ویراستار: مصطفی ملکیان انتشارات: نیلوفر