loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دل درد هاپو (هاپو و دوستانش)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب دل درد هاپو (هاپو و دوستانش) نوشته ی اریک هیل و ترجمه ی مژگان شیخی توسط نشر افق به چاپ رسیده است.

یک روز صبح هاپو با دل درد از خواب بیدار می شود و به مادرش می گوید که به دلیل دل درد نمی تواند صبحانه بخورد. مادر از هاپو می خواهد در تختش بماند و استراحت کند. اما هاپو با خودش فکر می کند که تمام روز در تخت ماندن کار بسیار کسالت آوری است و باید برای سرگرم شدن فکری کند. او با اجازه ی مادر از تخت بیرون آمده و مشغول درست کردن پازل می شود. هاپو در مدت زمان کوتاهی پازلش را کامل می کند و مادر بعد از تکمیل پازل از او می خواهد که به تخت برگردد و استراحت کند.  بعد از گذشت زمانی کوتاه دوباره هاپو حوصله اش یر می رود و دنبال راهکاری برای سرگرم شدن می گردد ... آیا با این همه بازیگوشی دل درد هاپو خوب می شود؟

مجموعه ی هاپو و دوستانش شامل 7 جلد کتاب در ابعاد کوچک با نقاشی های رنگی و شاد هستند که در هر یک از آن ها یک داستان سرگرم کننده و آموزنده برای کودکان تالیف شده است. شخصیت اصلی همه ی داستان ها سگ کوچولویی به نام هاپو است. از این مجموعه کتاب های هاپو و مادربزرگش، هاپو و زنگ هوش و سرگرمی، تولد هاپو، وقت خواب هاپو، بازی جدید هاپو، باغچه ی هاپو به چاپ رسیده است.

 


برشی از متن کتاب


مادر دستش را روی پیشانی هاپو گذاشت و گفت: «کمی هم گرمی، بهتر است برایت درجه بگذارم.» مادر به درجه نگاه کرد و دید که طبیعی است. ولی فکر کرد بهتر است هاپو آن روز را در تختش استراحت کند. او گفت: «برای این که حالت خوب شود بهتر است استراحت کنی.» هاپو گفت: «باشد مامان.» هاپو دوباره زیر پتویش رفت و سعی کرد بخوابد. ولی او شب خوابیده بود و دیگر خوابش نمی آمد. با خودش گفت: «اگر این جا دراز بکشم و هیچ کاری نکنم که حوصله ام سر می رود.» پس از جایش بلند شد و مادر را صدا زد: «مامان ... پازل درست کردن هم یک جور استراحت محسوب می شود؟» مادر لبخندی زد و گفت: «فکر کنم بشود.» بعد رفت و پازل مورد علاقه ی هاپو را برایش اورد. هاپو هم مشغول درست کردنش شد. او آن قدر سرگرم شده بود که تقریبا دل دردش را فراموش کرد. هاپو پازل را درست کرد و رفت تا روی تختش استراحت کند ولی باز هم حوصله اش سر رفت و از مادر پرسید: «می توانم هم به عکس های کتابم نگاه کنم و استراحت کنم؟» مادر گفت: «بله، می توانی.» بعد هم رفت و کتاب را از قفسه برای هاپو آورد. کتاب در مورد حیوانات جنگل بود. وقتی هاپو به آن جنگل های گرم نگاه کرد، خیلی تشنه اش شد. برای همین هم از مادر یک نوشیدنی خواست. مادر برایش یک لیوان شیر آورد و او هم تا آخر شیرش را خورد. هاپو گفت: «خیلی ممنون مامان، توی آشپزخانه بیسکویت هم داریم؟» مادر خندید و گفت: «فکر کنم چند تایی داشته باشیم.»    

(کتابهای فندق) نویسنده: اریک هیل مترجم: مژگان شیخی انتشارات: افق


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دل درد هاپو (هاپو و دوستانش)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل