loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دزیره جلد 2 (عاشقانه های کلاسیک)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
290,000 تومان
* تنها 2 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید
دسته بندی :

درباره رمان دزیره جلد دوم

” دزیره ” نام دخترِ نوجوان، پر شور و البته کمی دست و پا چلفتی است که داستان زندگیِ اسرار آمیزش را در این رمان می خوانیم. او نوشتن سرگذشتش را در زمان جنگ فرانسه و از ماجرای زندانی شدن برادرش " آتین " و آشنایی با ” ژوزف بناپارت ” و برادرش " ناپلئون بناپارت ” آغاز می کند. ژوزف و ژولی به هم علاقه مند شده و با هم ازدواج می کنند؛ اما علی الرغم رابطه ای عاشقانه بین ناپلئون و دزیره، آن ها موفق نشدند با یکدیگر ازدواج کنند و ناپلئون با بانویی پاریسی ازدواج کرد.  بعد از مدتی دزیره با ” ژان باپتیست ” آشنا و زندگی جدیدی را شروع کرد. ژان، پس از سال ها و بعد از متولد شدن تنها پسرشان ” اسکار ” به عنوانِ فرزند خوانده ی ” شارل سیزدهم ” پادشاه کشور سوئد انتخاب شد. حال آنها باید از فرانسه به سوئد مهاجرت کرده و با عنوان ملکه و پادشاه زندگی میکردند اما همه چیز به این آسانی پیش نرفت و ...

خرید کتاب دزیره جلد دوم

کتاب دزیره ( جلد دوم ) ، از مجموعه عاشقانه های کلاسیک نوشته ی آن ماری سلینکو و ترجمه ی کیوان عبیدی آشتیانی در نشر افق را همراه سایر کتاب های داستان خارجی از کتابانه خریداری نمایید.


برشی از متن کتاب


شنیده بودیم ارتش اتریش هر لحظه ممکن است جلوی دروازه های ما برسد. گفته می شد قزاق ها حمله می کنند و همه ی خانه ها را آتش می زنند. ارتش پروس هم چند هفته پیش از رین گذشته بود و با فریاد پیش به سوی پاریس جلو می آمد. ناپلئون تلاش می کرد جلوی پیشروی متحدین را بگیرد. این جا در پاریس ما اطلاعی از جنگ های او نداریم. مونیتور فقط اخبار پیروزی ها را چاپ می کند. حالا کم تر مونیتور را می خوانیم. صدای توپ ها در تمام پاریس شنیده می شد. آیا صدای گلوله های توپ های ماست؟ اتریشی ها، پروسی ها و روسی ها؟ این روز ها کار من فقط فکر و خیال است. نمی دانم ژان باپتیست کجاست. فقط می دانم قرار است بیاید. امشب، فردا شب؟ اتاقش آماده است... مدت هاست نه از او و نه از اسکار نامه ای نداشته ام. میان ما به اندازه ی یک میدان جنگ بزرگ فاصله است. گاهی وقت ها یادداشت مختصری به صورت مخفیانه از او دریافت می کنیم. به این ترتیب بود که فهمیدیم بعد از نبرد لاپیزیگ از تعقیب سربازان فرانسوی صرف نظر کرده و فقط با سی هزار سوئدی به سمت شمال حرکت کرده است. در مسیر، از هانور عبور کرده و احتمالاً خاطراتی از اقامت در آن جا برایش زنده شده بود. آیا من هم در تجدید خاطراتت حضور داشتم، ژان باپتیست؟ ون بهتوون و امیدهایش، چه طور؟ یادی از ما کردی؟ صدراعظم و ترستد و ژنرال های سوئدی همراهش از او خواسته بودند از طریق مرز های رین وارد فرانسه بشود. اما او به تزار روس نامه نوشته و متذکر شده بود مرز های فرانسه باید محترم شمرده شوند و ناپلئون و فرانسه یک هویت قلمداد نشوند. این ناپلئون بود که شکست خورده بود... حالا، روس ها، اتریشی ها و پروسی ها به طرف فرانسه هجوم می آوردند، اما ژان باپتیست درگیر جنگ خودش است... صدای توپ ها نزدیک تر شده است. آیا مارمون می تواند مقاومت کند؟ افراد مارمون در حال دفاع از پایتخت هستند. همان مارمونی که قبلاً از من خواستگاری کرده بود. راستی، زمانی که در مارسی بودیم، ناپلئون درباره ی او چه گفته بود؟ بله... باهوش و خواهان ترقی در کنار ناپلئون. ولی مارمون نمی تواند از سقوط پاریس جلوگیری کند. یا لااقل به خاطر ناپلئون نیست که این کار را می کند. ژان باپتیست با سپاهیان سوئدی اش به طرف دانمارک می رود. در ماه سپتامبر، ناپلئون دانمارکی ها را مجبور کرد که به سوئد اعلان جنگ کنند. دانمارکی ها موافق نبودند ولی پادشاه دانمارک، فردریک ششم، لجوجانه، درخواست ناپلئون را قبول کرد. چرا؟ سعی کردم فردریک را که فقط یک بار دیده بودم، به خاطر بیاورم. فردریک پسر کریستیان دیوانه و ملکه ی زیبایش، کارولین ماتیلدای انگلیسی بود. کارولین عاشق رئیس کابینه، استرونسی شده بود و به همین دلیل استرونسی اعدام شد. پسر، هیچ وقت نامی از مادرش نمی برد و هم پیمان ناپلئون شده بود تا انتقامش را از انگلستان، سرزمین مادرش بگیرد. پسری که عاشق مادرش بود و به عشق او حسادت می کرد. عجیب است، پسر ها نسبت به مادران شان سخت گیر هستند. چه می کشیم، ما مادر ها... شیشه ها می لرزد، صدای توپ ها خیلی نزدیک شده اند. باید بنویسم و دیگر به ژان باپتیست فکر نکنم... ژان باپتیست درگیر جنگ خودش است، تا شلزویگ جلو رفته است. از کیل برای پادشاه دانمارک پیغام فرستاده و اولتیماتوم داده که نروژ به سوئد ملحق شود. در ازای این واگذاری، مبلغ یک میلیون ریچستالر به دانمارک پیشنهاد داده است. از کیل، مخفیانهذ پیغامی هم برای کمت روزن فرستاده شد. دانمارک، از نروژ صرف نظر کرده و غیر از جزایر گرینلند، فارو و آیسلند، بقیه ی منطقه را به سوئد واگذار کرده بود. پادشاه دانمارک مبلغ پیشنهادی ژان باپتیست را نپذیرفته و گفته بود نروژی ها فروشی نیستند. روزن خندید و گفت: ” حالا ملکه ی سوئد و نروژ هستید. ” از روی نقشه، جای نروژ را پیدا کردم. پرسید: ” گرینلند کجاست؟ ” روزن نقطه ی بزرگی را روی نقشه نشان داد: ” همیشه پوشیده از برف است. ” خوشحالم که دانمارکی های گرنلند را برای خودشان نگه داشتند چون مطمئنم ژان باتیست از بردن من به آن نقطه ی سرد و برفی ابایی نداشت! برای فراز از نگرانی هایم، شروع به نوشتن می کنم. حالا ژان باپتیست در کیل نیست. او در... نمی دانم کجاست. از سه هفته پیش تا به حال کسی از او خبر ندارد. بالاخره تسلیم درخواست متحدینش شده و به سوی رین حرکت کرده بود. آخرین بار در لی یژ بلژیک دیده شده بود. آن جا با کنت براهه سوار یک کالسکه ی مسافری شده بودند و بعد از آن دیگر کسی خبری از آن ها نداشت. هیچ کس نمی دانست قصد داشتند به کجا بروند. خیلی ها معتقد بودن ناپلئون پنهانی از آن ها تقاضای کمک کرده و ژان باپتیست در این مورد با تزار مجادله کرده چون تزار حاضر نبوده مرز های فرانسه را در موقعیت سال 1794 بپذیرد. از طرفی، روزنامه های پاریس به ژان باپتیست حمله کرده و او را بیمار روانی خوانده اند. ماری و ایوت این جور مقاله ها را از من پنهان می کنند...

  • نویسنده: آن ماری سلینکو
  • مترجم: کیوان عبیدی آشتیانی
  • انتشارات: افق


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دزیره جلد 2 (عاشقانه های کلاسیک)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل