کتاب دریا قرمز نیست | پرتقال

درباره کتاب دریا قرمز نیست

کتاب مصور "دریا قرمز نیست" ماجرای مداد شمعی آبی رنگی است که دورش کاغذ قرمز پیچیده شده و همه او را به عنوان مداد قرمز می شناسند. پدر، مادر و بقیه دوستانش توقع دارند که مداد بتواند نقاشی یک توت فرنگی یا آلبالوی قرمز بکشد. اما او هر چه می کشد به رنگ آبی است. مادر و پدرش فکر می کنند اگر او با رنگ دیگری ترکیب شود می تواند خودش را پیدا کند. مثلا انتظار داشتند از ترکیب او با دوست زردش، نارنجی به دست بیاید ولی حاصل چیزی جز سبز نبود! دوستانش هم هر کدام می خواهند به نحوی به او کمک کنند. چسب فکر می کند مداد از وسط شکسته بنابراین تکه ای از خودش را محکم دور او می پیچد، قیچی احساس می کند کاغذ روی مداد خیلی تنگ است و شکافی کوچک روی آن ایجاد می کند؛ اما هیچ کدام از این کارها فایده ای ندارد. مداد شمعی بعد از کلی تلاش به شدت از خودش ناامید شده و به خاطر این که همه از او توقع دارند قرمز باشد خیلی ناراحت می شود. تا این که مداد شاه توتی هویت واقعی مداد شمعی قرمز را درک می کند و با ارائه ی یک راهکار ساده کمک می کند تا مداد شمعی خودش باشد، نه چیزی که دیگران می خواهند... کتاب فوق در کنار تصاویر جذاب و ساده درسی بزرگ نه تنها به کودکان بلکه همه ی گروه های سنی می دهد. تا زمانی که ما به شناخت کافی از خود نرسیم و خودمان را باور نداشته باشیم دیگران نیز نمی توانند ما را باور کنند و این که وقتی شخصی خود را به هر شکل ظاهری، در هر جایگاه و درصد هوشی که هست به رسمیت بشناسد، می تواند جایگاه مناسبی برای خود در جامعه بیابد.

بخشی از کتاب دریا قرمز نیست

معلمش فکر می کرد او باید بیشتر تمرین کند.

«اول من یک توت فرنگی قرمز می کشم. بعد تو هم یکی بکش. می دانم که می توانی!»

ولی واقعا نمی توانست.

«این جوری؟»

«ای وای! بیا دوباره امتحان کنیم!»

مامانش فکر می کرد او باید با رنگ های دیگر ترکیب شود.

«چرا شما دو تا نمی روید بیرون یک پرتقال تپل و خوشگل بکشید؟»

«یک پرتقال گنده!»

«یک پرتقال نارنجی نارنجی!»

ولی آن ها یک چیز مایل به سبز کشیدند.

پدربزرگ و مادربزرگش فکر می کردند نوه شان به اندازه ی کافی گرم نیست.

«خانم معلم گفته برای جلسه ی اولیا مربیان عکس خودتان را بکشید. بیا این شال گردن گرم و قرمز را بپوش.»

«چقدر خوشگل می شوی!»

ولی شال به او نمی آمد.

انگار هر کس می خواست چیزی بگوید:

«بعضی وقت ها می گویم نکند اصلا قرمز نیست!»

«خل شدی؟ ببین روی برچسبش نوشته قرمز!»

«از اول همین شکلی بود.»

«راستش را بخواهید به نظرم یه کم تیره تر است.»

«به نظر من که تنبل است!»

«دقیقا! باید بیشتر روی کاغذ فشار بیاورد.»

«باید درست و حسابی از خودش کار بکشد.»

«یک کم صبر داشته باشد راه می افتد!»

«حتما راه می افتد!»

ولی مداد شمعی قصه ی ما راه نیفتاد.

همه ی لوازم نقاشی می خواستند به او کمک کنند.

ولی با همه ی کمک هایی که به او کردیم و همهی تلاش های خودش باز هم یاد نگرفت.

تا این که روزی یک دوست تازه پیدا کرد.

«می توانی یک اقیانوس آبی برای کشتی ام بکشی؟»

کتاب دریا قرمز نیست به قلم و تصویرگری مایکل هال و ترجمه ی آناهیتا حضرتی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

• نویسنده: مایکل هال
• مترجم: آناهیتا حضرتی
• انتشارات: پرتقال