کتاب خانواده ی خرسی (راهنمای مهارت های زندگی)

کتاب خانواده ی خرسی از مجموعه ی راهنمای مهارت های زندگی، اثر استن و جن برنستین با ترجمه ی هایده کروبی توسط انتشارات فنی ایران به چاپ رسیده است.

در این اثر سعی شده است تا برخی از مهمترین مهارت های زندگی به کودکان آموزش داده شود. سازمان بهداشت جهانی (WHO) ده مهارت را به عنوان مهارت های زندگی برای کودکان برشمرده است که یادگیری آن ها سبب خواهد شد کودکان کمتر دچار آسیب های روحی و جسمی شوند. این ده مهارت عبارتند از: مهارت خود آگاهی، مهارت همدلی، مهارت ارتباطی، مهارت جرات مندی، مهارت مدیریت خشم، مهارت مدیریت استرس، مهارت پیشگیری از افسردگی، مهارت حل مسئله و تصمیم گیری، مهارت تفکر خلاق و مهارت تفکر نقاد می باشند. در این اثر کودکان در قالب 5 داستان با تعدادی از مهارت های ذکر شده آشنا می شوند. در داستان "غیبت از مدرسه" درباره ی پیامدهای سروقت به مدرسه نرفتن و انجام ندادن تکالیف مطالبی را می آموزند که با مهارت خودآگاهی ارتباط دارد. در داستان "خواب بد" به دلایل کابوس دیدن کودکان پرداخته می شود که با مهارت مدیریت استرس در ارتباط است. در داستان "امان از کلاس های فوق برنامه"، با کودکان درباره ی دردسرهای ثبت نام در چندین کلاس فوق برنامه صحبت می شود که به مهارت مدیریت زمان می پردازد. در داستان "بچه دار شدن مامان خرسه" کودکان برای ورود یک عضو جدید به خانواده آماده می شوند که به مهارت خودآگاهی و آداب زندگی اختصاص دارد. در داستان "حرف زشت نزن!" کودکان درباره ی اهمیت به زبان نیاوردن الفاظ زشت مطالبی را می خوانند که به مهارت های ارتباطی می پردازد. این اثر برای گروه سنی ب و ج مناسب می باشد و  داستان های آن به شکل جلدهای مجزا هم به چاپ رسیده اند.

فهرست

غیبت از مدرسه (درباره ی مهارت خودآگاهی) خواب بد (درباره ی مهارت مدیریت استرس) امان از کلاس های فوق العاده (درباره ی آداب زندگی، مهارت خود آگاهی) حرف زشت نزن (درباره ی مهارت های ارتباطی)

برشی از متن کتاب

بچه دار شدن مامان خرسه خواهر خرسک، بچه خرس پرجنب و جوشی بود. از خیلی چیزها هم خوشش می آمد. دوست داشت حرکت ابرها را تماشا کند. رنگ صورتی رادوست داشت و بیشتر از همه، عروسک هایش را دوست داشت. او سه تا عروسک داشت: یکی پلاستیکی بود، یکی پارچه ای و دیگری یک بچه عروسکی که چشم هایش را باز و بسته می کرد و می گفت: «مامان!» خواهر خرسک دوست داشت بدود، بپرد و از درخت بالا برود. دوست داشت طناب بازی کند. دوست داشت سه چرخه سواری کند. خلاصه، از هز کاری خوشش می آمد. خواهر خرسک کلی سوال های جورواجور داشت. از خودش می پرسید چرا آسمان آبی است. از خودش می پرسید چرا ستاره ها چشمک می زنند. از خودش می پرسید چرا باد می وزد. او به خودش می گفت یادش باشد که همه ی این ها را از بابا خرسه بپرسد. یک روز وقتی مامان خرسه، خواهر خرسک را روی پاهایش نشاند تا برایش کتاب بخواند، خواهر خرسک دید که روی پاهای مامانش جا نمی شود. یک روز دیگر گفت: «مامان، جایم روی دامن شما تنگ شده است.» مامان جواب داد: «همین طور است.» خواهر خرسک پرسید: «چرا؟» مامان خرسه گفت: «اگر گفتی چرا؟» خواهر خرسک گفت: «شاید برای این که زیاد غذا می خورید.» مامان خرسه خندید و گفت: «البته که نه. قرار است بچه به دنیا بیاورم.» خواهر خرسک حرف مادرش را قبول کرد. خواهر خرسک گفت: «مامان ...» مامان خرسه جواب داد: «جان مامان؟» خواهر خرسک گفت: «این کتاب را برای من می خوانی؟» مامان خرسه گفت: «بله که می خوانم.» و کتاب را برایش خواند. چند روز بعد، خواهر خرسک پرسید: «مامان، بچه چند وقت دیگر به دنیا می آید؟» مامان خرسه جواب داد: «چند ماه دیگر، راستش را بخواهی، هنوز خیلی کوچک است و دارد در جای مخصوصی در بدن من بزرگ می شود.» خواهر خرسک پرسید: «چه جور جایی؟ مثل لانه کبوتر؟» مامان خرسه گفت: «شاید، ولی خیلی شبیه آن نیست. جای مخصوصی است که همه مادرها در بدنشان دارند. در آن جا بچه ها زندگی شان شروع می شود و کم کم بزرگ می شوند.» خواهر خرسک با شنیدن این حرف ها به فکر فرو رفت. چند روز بعد خواهر خرسک داشت با اسباب بازی هایش بازی می کرد که مامان خرسه آمد پیشش. خواهر خرسک پرسید: «چطوری بیرون می آید؟» مامان خرسه هم پرسید: «چه چیزی چطوری بیرون می آید؟» خواهر خرسک جواب داد: «بچه.» مامان خرسه گفت: «چه سوال خوبی! من از خانم دکتر خرسه وقت گرفته ام و دارم می روم پیش او. چرا خودت با من نمی آیی و از دکتر نمی پرسی؟ او خیلی خوب به سوال هایت جواب می دهد؟»

• کتاب های نردبان
• نویسندگان: استن و جن برنستین
• مترجم: هایده کروبی
• انتشارات: فنی ایران