کتاب حوصله ام سر رفته! (کیتی دختر آتش پاره 10)

کتاب حوصله ام سر رفته! دهمین جلد از مجموعه ی کیتی دختر آتش پاره نوشته ی بل مونی و ترجمه ی نیلوفر اکبری با تصویرگری مارگرت چمبرلین توسط نشر افق به چاپ رسیده است.

کتاب فوق داستان های کوتاهی در مورد کارهایی که کیتی برای رفع بی حوصلگی اش انجام می دهد را روایت می کند. قرار است به زودی عضو جدیدی به خانواده ی کیتی اضافه شود. او از آمدن نوزاد خوشحال است اما از طرفی شرایط جدید باعث شده تا کیتی حوصله اش حسابی سر برود! مادر به دلیل بارداری و شرایط خاصش بیشتر اوقات مشغول استراحت کردن است و نمی تواند کیتی را به گردش ببرد، پدر هم که قبلا ساعت ها با کیتی بازی می کرد، اکنون مجبور است اوقات فراغتش را به انجام کارهای خانه بگذراند و مراقب مادر باشد. دانیل، بردار بزرگ تر کیتی هم که همیشه از بازی کردن با او طفره می رود. بلاخره دخترک برای سرگرم شدن تصمیم می گیرد سراغ دوستانش، ویلیام و رزی برود، اما از شانس بد کیتی باران شدیدی شروع به باریدن می کند، دوستان کیتی ترجیح می هند در خانه بمانند و تلویزیون تماشا کنند! او بعد از صحبت کردن با آن ها، فکر می کند که بهتر است مانند رزی و ویلیام در خانه بماند و برنامه های تلویزیون تماشا کند اما بعد گذشت چند دقیقه از این کار هم خسته شده و تصمیم می گیرد به هر ترتیبی که می تواند راهی برای سرگرم شدن بیابد...

مجموعه‌ی کیتی دختر آتش پاره در 14 جلد مختلف برای کودکان به چاپ رسیده است. شخصیت اصلی کتاب های این مجموعه دخترک شیطون و بازیگوشی به نام کیتی است که دوست دارد همه‌ی کارها را به روش خودش انجام بدهد و از اینکه پدر و مادرش به او بگویند چه کاری انجام بدهد و چه کاری را نه، اصلا خوشش نمی آید. در هر کتاب قصه های کوتاهی درباره‌ی کیتی و خانواده اش به نگارش درآمده که حاوی بسیاری از مشکلات متداول میان بچه ها و پدر و مادرهاست و برخی راه حل ها و نکات تربیتی را برای کودکان و همچنین والدین در بر دارد که در بعضی مواقع می توانند بسیار راه گشا باشند.

 

فهرست

• می خواهم اتفاقی بیفتد
• بچه تابز
• داستان های روز بارانی
• لیست خرید پدر
• ملیسا و موزه
• اولین لبخند
• مامان و کیتی

برشی از متن کتاب

به نظر کیتی، خرید کردن خسته کننده ترین کار روی زمین است. حتی خسته کننده تر از بازی وسطی توی مدرسه و مرتب کردن اتاق. وقتی او کوچک بود، عادت داشت جلوی در مغازه روی زمین ولو شود و پاشنه هایش را به زمین بکوبد و جبغ بزند: «من خرید نمی خواهم.» وقتی بزرگ تر شد، یک بار کیف پول مادر را قایم کرد و آن ها نتوانستند بروند خرید. مادر توی خانه این طرف و آن طرف می دوید و فریاد می زد: «نمی توانم کیف پولم را پیدا کنم!» و حال همه گرفته شد. مادر کیتی هرگز نفهوید که اصل ماجرا چه بود. حالا کیتیم دانست که باید کمی بزرگتر شود، مخصوصا وقتی که مادر می گفت اگر کسی خرید نکند، همه از گرسنگی لاغر می شوند. بدتر از همه این که لباس های شان پاره و پوره می شد و آخر مجبور می شدند بدون لباس بگردند، که این کمی مسخره می شد. با این همه او هنوز هم از خرید کردن متنفر بود. بنابراین وقتی یک روز شنبه پدر به او گفت که کتش را بپوشد تا با هم بیرون بروند، دلش هری ریخت پایین. کیتتی با این که می دانست کجا می خواهند بروند، اما باز هم پرسید: «پدر، می رویم پارک؟» پدر لیست خرید را در هوا تکان داد و گفت: «متاسفم، ملوسکم! باید یک چیزهایی بخریم.» کیتی ناله کرد: «نمی توانی دانیل را ببری؟» پدر گفت: «دن تا جلوی کلوپ شنا با ما می آید.» کیتی گفت: «این عادلانه نیست! نمی شود من این جا بمانم؟» پدر گفت: «نه نمی شود، حالا که تام خوابیده من می خواهم مادر کمی آرامش داشته باشد.» دانیل گفت: «این قدر مردم آزار نباش کیتی! برای یک بار هم که شده فقط کمک کن!» کیتی غرغر کرد: «شیرین عسل ضایع!» آن ها سوار ماشین شدند و خیلی زود به خیابان اصلی رسیدند. ماشین ها و اتوبوس ها با سر و صدا در حرکت بودند و کیتی هنوز ناراحت بود.    

• کتاب های فندق
• نویسنده: بل مونی
• مترجم: نیلوفر اکبری
• تصویرگر: مارگرت چمبرلین
• انتشارات: افق