loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب جنگ و صلح | لئون تولستوی (2 جلدی)

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب جنگ و صلح اثر تولستوی

شاهکار لئو نیکولایویچ تولستوی نویسنده‌ی روس، بزرگترین اثر ادبیات روس و یکی از مهم‌ترین آثار ادبیات جهان است. جنگ و صلح از معدود آثار ادبی است که فرار از داوری‌های ادبی قرار می‌گیرد. برای خود تولستوی نیز این اثر اهمیت زیادی داشت چون توانست به سوداهای دوران کودکی‌اش جامه‌ی عمل بپوشاند. نوشتن این اثر هفت سال طول کشید. جنگ و صلح آکنده از مضامین بهشت روستایی یاسناپالیانا در دوران پرنس بالکونسکی و دوران پس از ازدواج ماریا با نیکلای قرار دارد.

تولستوی جنبه های مستند زندگی و تخیلات خود را با چنان مهارتی به هم می آمیزد تا اثری مطابق با زندگی خانوادگی اش ابداع شود. جنگ و صلح به صورت تاریخچه‌ی دو خانواده راستوف و بالکونسکی تنظیم شده است و دو خانواده به صورت گروهی دو شخصیت اصلی رمان هستند. خانواده بالکونسکی ویژگی‌هایی دارد که در تک تک اعضایش متجلی است. هر یک از اعضای خانواده بایستی با شیوه‌ی شخصی پیروی از الگوی عمومی ممتاز باشد. پرنس بالکونسکی بریدن از اجتماع را غرور خود می داند.

پرهیزکاری ماریا سبب فداکاری او برای دیگران است. در وجود پرنس آندره خصایل بالکونسکی ها در سطحی آرمانی متجلی می شود. همان طور که تولستوی خانواده بالکونسکی را از روی خانواده‌ی مادرش روایت می کند، خاونواده ی راستوف نیز حاصل گرته برداری از خانواده را به خاک سیاه می نشاند یادآور شخصیت اسراف کار ایلیا تولستوی است و مادام راستوف تصویری از مادربزرگ پدری اوست. در این گرته برداری‌ها تولستوی از تخیلات و تجارب خود بسیار سود جسته است. تولستوی در وجود ناتاشا راسوف اصل خودانگیختگی را در اصیل ترین و ناب ترین شکلش نشان می دهد که آن را به سطح نیروی زندگی ارتقا دهد.

ناتاشا بر خلاف ماریا و دیگر اعضای خانواده از آزادی عملی برخوردار است که قهرمان اصلی داستان، پی یر و آندره برخورداند. در کنار خانواده های قهرمان، خانواده های سرور و پلید نیز هستند. خانواده ی کاراگین و خانواده ی کوراگین مظهر منفعت طلبی مادی و رذالت هستند. توصیف سرد و بی احساس این شخصیت ها نمی تواند ناشی از تخیل هنرمندانه ی تولستوی باشد بلکه توصیف مستند گونه ای از خود آن هاست. هلن با زادواجش با پی یر او را موقتاً از فضیلت باز می دارد و آناتول سعی می کتد ناتاشا را از راه به در ببرد که منجر به بحران اخلاقی در زندگی ناتاشا می شود. در بخش پایانی جنگ و صلح روسیه بحران جنگ 1812 را از سر گذرانده است. دو خانواده اصلی رمان هم به فراز و نشیب های استراتژیک روی می آورند. پی یر با ناتاشا و نیکلای با ماریا ازدواج کند.

به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران جنگ و صلح بزرگ ترین رمان عالم و بهترین اثر تولستوی است. رمانی با چنین پخنه ی وسیع که درباره ی یک چنان دوران خطیر تاریخی گفتگو کند و این همه قهرمان داشته باشد تاکنون نوشته نشده است و به نظر می رسد که هرگز نوشته نشود. جنگ و صلح به درستی یک حمله است. استراخوف منتقد و نویسنده ی روس می گوید: «جنگ و صلح تصویر کاملی از زندگی بشریت است. تصویر کاملی از روسیه ی آن زمان، تصویر کاملی از همه ی چیزهایی است که در آن ها مردم سعادت و عظمت، اندوه و خواری را می یابند.»

تولستوی در سال های آخر عمرش لقب تزار دوم گرفته بود. چرا که حکومت جرات هیچ گونه تعرضی به او نداشت. او در روسیه به استثنای شخص تزار یگانه کسی بود که می توانست هر چه بخواهد بگوید. او این آزادی را با قدرت قلمش و زندگی بی نظیرش به دست آورده بود. او ثابت کرد که نوشتن می تواند، همان گونه که خود رویایش را داشت، قدرتی حقیقی در این جهان باشد.

بخشی از کتاب جنگ و صلح؛ ترجمه‌ی سروش حبیبی

پی یر که تصمیم گرفته بود در هر کاری از راهنمای خود اطاعت کند به طرف کاناپه که او نشان داده بود به راه افتاد و دریافت کهبه مجرد آنکه آنامی خاییلونا پشت در ناپدید شد نگاههای حاضران در اتاق همه با احساسی بالاتر ازکنجکاوی و همدردی به او دوخته شد. دریافت که همه با هم نجوا کنان با حرکت چشم، چنانکه گفتی با اوهمه و حتی چاکرانه، به او اشاره می کنند و ارج و احترامی به او ابراز می دارند که پیش از آن هرگز نکرده بودند.

بانوی ناشناشی که با روحانیان حرف میزد از جای خود برخواست و او را دعوت به نشستن کرد. آجودانی دستکشی را که از دست افتاده بود را تقدیم کرد. پزشکان هنگامی که او از کنارشان می گذشت به احترام ساکت شدند و کنار رفتند تا راه بر او بگشایند. پی یر ابتدا می خواست روی صندلی دیگری بنشیند تا مزاحم بانو نباشد. می خواست خود دستکشش را بردارد و راهش را کج کند و پزشکان را دوبزند، که تازه سر راهش هم نبودند، اما ناگهان احساس کرد که این کارها شایسته نیست. احساس کرد که امشب کسی شده است که وظیفه دارد تشریفات وحشت انگیزی را که همه از او انتظار دارند محترم بشمارد و به این دلیل مکلف است که خدمات همه را بپذیرد.

دستکش را بی آنکه کلمه ای بر زبان آورد از آجودان و در جایی که بانو به او تعارف کرد نشست و دستهایش را با ساده لوحی مانند مجسمه ای مصر بر زانوهای به قرینه از هم گوشوده اش نهاد و تکلیف خود را در دل به این قرار معین کرد که لابد دیگران بهتر می دانند و همه چیز درست به همین منوال باید صورت گیرد و او اگر می خواهد خود را گم نکند و مرتکب کار نابایسته ای نشود شایسته نیست بنا به فکر و تشخیص خود کاری بکند و بهتر است دو دقیقه هم نگذشته بود که پرنس واسیلی سر داری به تن و سه ستاره بر سینه، با سری برافراشته و رفتاری شاهوار به اتاق وارد شد.

به نظر می رسید که حالا از صبح تکیده تر شده است. وقتی نگاهی به اطراف اتاق انداخت و پی یر را دید مثل این بود که چشمانش درشت تر از معمول شده است. به او نزدیک شد و دستش را گرفت (و این کاری بود که هرگز با او نکرده بود) و آن را به طرف پایین کشید، چنانچه پنداشتی میخواهد استقامت آن را بیازماید و گفت: جرئت داشته باش دوست من، شما را خواسته است، خوب است که...- این را گفت و خواست دور شود.

اما پی یر لازم دید بپرسد: وضع حال...- تردید داشت، زیرا نمی دانست شایسته است که بیمار محتضر را کنت بنامد یا نه. از سوی دیگر خجالت میکشید که او را پدر خود بخواند.

پرنس گفت: نیم ساعت پیش یک حمله دیگر را از سر گذراند. بله، باز هم یک حمله دیگر. جرئت داشته باشید، دوست من.

افکار پی یر به قدری پریشان بود که وقتی کلمه «حمله» را شنید گمان کرد کسی به او حمله کرده است. حیران به پرنس واسلی خیره شد و تازه بعد از مدتی فهمید که منظور حمله قلبی است. پرنس واسیلی سر راه چند کلمه ای با دکتر لورن حرف زد و پابرچین پابرچین به اتاق دیگر رفت. از آنجا که بلد نبود نوک پنچه راه برود وقتی می کوشید این رفتار آرام را اختیار کند حرکتش به جهشای ناشیانه تمامی اندامش مبدل می شد.

بعد از او ارشد پرنسسها به آن اتاق رفت و بعد از او روحانیان و دستیارانشان و سر انجام آدمها (یعنی خدمتکاران) رفتند. از پشت دری که اینها همه از آستانه اش گذشته بودند صدای رفت و آمد و کش و واکشی شنیده شد و سرانجام آنامیخاییلونا با همان چهره رنگ پریده، اما در ادای وظیفه جدی بیرون دوید و دست بر دست پی یر نهاد و گفت: کرم خداوند بیکران است. حالا مراسم غسل آخر شروع می شود... بیاید.

پی یر بر فرش نرم قدم نهاد و در گذشتند. مثل این بود که برای که برای ورود به این اتاق دیگر نیاز به کسب اجازه نبود.

کتاب جنگ و صلح اثر لئون تالستوی با ترجمه سروش حبیبی توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.



  • نویسنده: لئون تالستوی
  • مترجم: سروش حبیبی
  • انتشارات نیلوفر

لئو تولستوی

درباره لئو تولستوی نویسنده کتاب کتاب جنگ و صلح | لئون تولستوی (2 جلدی)

لئو تولستوی نویسنده روسی قرن نوزدهم است که با آثاری همچون "جنگ و صلح" و "آنا کارنینا" شناخته می‌شود. او به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان و اندیشمندان ادبیات جهان، در آثارش به مسائل اجتماعی، مذهبی و فلسفی پرداخته و به عدالت اجتماعی و انسانی، اخلاق و ارتباط انسان با خدا تاکید کرده است. ...

نظرات درباره کتاب جنگ و صلح | لئون تولستوی (2 جلدی)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب جنگ و صلح | لئون تولستوی (2 جلدی)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل