loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب جناب قورباغه

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب جناب قورباغه اثر مصطفی خرامان و تصویرگری سارا خرامان از نشر فاطمی به چاپ رسیده است.

این اثر داستانی کوتاه و تخیلی ویژه ی کودکان گروه سنی ب می باشد. در برکه ی کوچکی حیوانات در کنار یکدیگر با خوبی و خوشی زندگی می کردند تا این که روزی قورباغه ای به برکه می آید او خود را جناب قورباغه معرفی کرده و ادعا می کند به وسیله ی چوب جادویی اش می تواند هر چیزی را تغییر دهد. و برای اینکه به همه نشان دهد که کارهای خارق العاده می تواند انجام دهد؛ کفش دوزک را به بزرگترین اندازه ی ممکن می رساند و به این صورت او به راحتی به جاهای دور پرواز می کند. لاک پشت هم با دیدن این ماجرا از قورباغه می خواهد او را به قدری کوچک کند که بتواند از سوراخی که در انتهای برکه قرار دارد، عبور کرده و خود را به لاک پشت های که آن سوی برکه زندگی می کنند، برساند. قورباغه آرزوی او را هم برآورده می کند، اما درخت زیبایی که در کنار برکه قرار دارد و لانه ی کلاغ بر روی آن قرار گرفته از کارهای عجیب و غریب، غرور و خودپسندی قورباغه خوشش نمی آید؛ قورباغه که متوجه ی موضوع می شود او را تبدیل به یک درخت کوچک می کند و از آن جا می رود. زمانی که کلاغ به خانه اش برمی گردد از درخت و دوستانش اثری نمی بیند، نزدیکتر که می رودمتوجه ی درخت که حالا کوچک شده می شود و درخت تمام وقایع را برای او شرح می دهد. کلاغ تصمیم می گیرد قورباغه را پیدا کند و همه چیز را به حالت اولیه اش برگرداند و ... .

 


برشی از متن کتاب


جانوران کنار برکه روزگار خوبی داشتند تا این که عصر یک روز بهاری، درست وقتی کلاغ همراه خانواده اش به سفر رفته بود، سر و کله قورباغه سبز پیدا شد. قورباغه از راه رسیده و نرسیده گفت: «من جناب قورباغه هستم و یک چوب جادویی دارم.» کفشدوزک پرسید: «این چوب جادویی به چه دردی می خورد؟» قورباغه گفت: «می تواند تو را صدبرابر قوی تر کند.» لاک پشت گفت: «گول این حرف ها را نخور. شاید کلکی تو کار باشد.» قورباغه قورقوری کرد و چوبش را تکان داد. کفشدوزک، بزرگ و بزرگ تر شد. اول اندازه ی یک بچه کلاغ، بعد خود کلاغ، بعد باز هم بزرگ و بزرگ تر شد؛ اندازه ی یک شاهین شکاری. کفشدوزک خیلی خوشحال شد. خندیدو گفت: «آخ جان! حالا می توانم بروم و خواهرم را نجات بدهم.» این را گفت و پرواز کرد و از آنجا دور شد. لاک پشت پرسید: «می توانی مرا کوچک کنی؟» قورباغه گفت: «بله، ولی چرا کوچک؟ همه دوست دارند بزرگ تر و قوی تر شوند.» لاک پشت گفت: «بزرگ همیشه قوی نیست. ته برکه سوراخی هست که من از بچگی دوست داشتم بروم ته اش را ببینم. شهر لاک پشت ها آن جاست. زود باش، هوا دارد تاریک می شود.» قورباغه چوبش را تکان داد و لاک پشت کوچک و کوچک تر شد. اندازه ی یک نصفه گردو. لاک پشت قد نصف گردو رفت توی برکه و ناپدید شد. قورباغه با چوبش رفت نزدیک درخت. به لانه ی کلاغ نگاهی انداخت و گفت: «کلاغ سیاه تشریف ندارند؟» درخت، عصبانی و دلخور گفت: «تو از کجا پیدات شد؟» قورباغه گفت: «من آن طرف برکه زندگی می کنم. می خواهی تو را هم بزرگ و بزرگ تر کنم، آن قدر که تا ماه بالا بروی؟ این طوری کلاغ سیاه هم می تواند همراه تو برای سفر به ماه برود.» بعد قاه قاه خندید. درخت گفت: «لازم نکرده برای من کاری بکنی. از تو خوشم نمی آید. برو، نمی خواهم ببینمت.» قورباغه پرسید: «چرا از من بدت می آید؟» درخت گفت: «ما کنار این برکه دوستان خوبی بودیم، خوشحال بودیم، تو این شادی را از ما گرفتی. دوستانم هر کدام به جای دیگری رفتند و من تنها ماندم.» قورباغه که عصبانی شده بود، درخت را آن قدر کوچک کرد که اندازه ی یک پای کلاغ شد. بعد همان طور که می رفت، گفت: «سلام مرا به کلاغ برسان و بگو جناب قورباغه آمده بودند.» اما صدای درخت دیگر به جایی نمی رسید، حتی اگر فریاد می زد. ...    

(تایید شده ی سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی) (کتاب های طوطی) نویسنده: مصطفی خرامان تصویرگر: سارا خرامان انتشارات: فاطمی

مصطفی خرامان


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب جناب قورباغه" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل