loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب جمشید شاه (شاهنامک)

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب جمشیدشاه (ستمگر می آید: اسطوره ای 4) از مجموعه ی شاهنامگ، نوشته ی آرمان آرین و تصویرگری عطیه مرکزی توسط نشر چکه به چاپ رسیده است.

روز رسیدنِ جمشید شاه به پادشاهی، آغازگر بهترین دوران برای ایران و مردمانش بود. اما دیو ها از این قضیه ناراضی بودند و سعی می کردند تا این رضایت و خوشیِ مردم را متلاشی کنند؛ بنابراین تصمیم گرفتند تا دیو سرما را بیدار کنند و به جان ایران بیاندازند. جمشید شاه از این تصمیم دیو ها با خبر شد و با لطف الهی، از هر دانه، گیاه و خوراک جمع آوری کرد و در دژِ بزرگِ زیرزمینی ذخیره کرد. بعد هم انبار همه ی مردم را پر از آذوقه کرد تا از سرمای عظیم و برف و بورانی که دیو سرما با خود می آورد در امان باشند. با آمدن دیو سرما، با تدبیر جمشید شاه، به هیچ انسانی آسیب نرسید و او موفق شد تا از مردمانش حافظت کند و دیو را از سرزمینش دور کند. به همین دلیل این روز را ” نوروز ” نام گزاری کرد و از آن پس به خودش مغرور شد. او در نظر داشت تا فرمانروای تمام زمین و آسمان ها شود، این فکرِ جمشید از نظر شیطان دور نماند و شیطان تصمیم گرفت تا به لباس انسانی خردمند در آید و جمشید را وسوسه کند. شیطان خودش را به جمشید شاه نزدیک می کرد و ...

 

 

برشی از متن کتاب


جهان، نو و زمین، سبز و با طراوت شده بود، پس جمشید به مردمش گفت: ” این روز را تا ابد جشن می گیریم و نامش را نوروز می گذاریم، یعنی روزی که دیو سرما شکست خورد و بهار زیبا دوباره سر رسید... ” مردم همگی شادمانی کردند و جمشید که دیگر نیرومند ترین انسان و پادشاه دنیا شده بود، ناگهان به این فکر افتاد که: ” ای کاش نه فقط زمین، بلکه همه ی آسمان ها هم زیرِ فرمان من بودند! ” اهریمن این فکر او را شنید و در دلش خندید. دیگر وقتش بود که خودش را به جمشید نزدیک کند. اگر نمی شد با جنگ رو در رو یا آزار دیو ها حریف آدم ها شد، پس بهترین چاره برای نابود کردن نوع انسان، وسوسه کردنش بود... باید در دل آدم ها نفوذ می کرد و آنان را به دست خودشان از بین می برد. بنا بر این، خودش را به شکل مردی خردمند درآورد و نزد جمشید رفت‌. با او طرح دوستی ریخت و به عنوان مشاور شاه در کاخ ماندگار شد. یک روز در خلوت به جمشید شاه گفت: ” شما حالا قوی ترین آدمیزاد جهانید و نیرویتان با خدا پهلو می زند! چرا این را به همه نمی گویید تا بفهمند که شما چقدر قوی هستید؟ ” جمشید که آمادگی شنیدن این حرف را داشت، از شنیدنش خوش حال شد و فرمان داد مردم را در میدان اصلی شهر جمع کنند. نگاهی از فراز کاخ هایش بر آن ها انداخت و فریاد زد: ” من، جمشید؛ پادشاه همه ی زمینم و هیچ کس نمی تواند با من رقابت کند؛ هیچ کس، حتی خدا! ” مردم همگی با وحشت تماشایش کردند و نفس از کسی بر نیامد تا او دوباره گفت: ” بله... من از امروز خدای زمینم! آیا کسی هست که با من مخالف باشد؟! ” کسی چیزی نگفت و جمشید لبخند زنان به آسمان نگاه کرد و توی دلش گفت: ” کسی مخالف نیست... یعنی که من هم می توانم خدا بشوم! ” ناگهان پرنده ای جیغ کشان از دور دست ها پرید، در آسمان ها چرخید و در افق سرخ رنگ ناپدید شد. صدایش چنان بلند بود و ترسناک بود که به گوش همه ی مردم رسید و آنان فهمیدند که روزگار سیاه خواهد شد.

ستمگر می آید، اسطوره 4 نویسنده: آرمان آرین تصویرگر: عطیه مرکزی انتشارات: چکه

 


درباره آرمان آرین نویسنده کتاب کتاب جمشید شاه (شاهنامک)

«آرمان آرین» از رمان‌نویس و پژوهشگر معاصر ایرانی است که بیشتر به سبب خلق آثاری در زمینه فرهنگ و اساطیر کهن ایرانی به شهرت رسیده است. مجموعه پتش خوارگر و شاهنامک از کتاب های این نویسنده هستند. ...

نظرات کاربران درباره کتاب جمشید شاه (شاهنامک)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب جمشید شاه (شاهنامک)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل