کتاب جادوی چپکی 1 (حیوان ترکیبی)

کتاب حیوان ترکیبی اولین جلد از جادوی چپکی نوشته ی سارا ملانسکی، لورن میرکال و امیلی جنکینز با ترجمه ی مهناز بهرامی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

"نُری هورِس" دانش آموز کلاس چهارمی، در تلاش است که برای امتحانات ورودی مدرسه ی جدید آماده شود. بچه های دیگر کلاس در امتحانات ورودی چند مدرسه ی مختلف ثبت نام کرده اند، اما "نری" فقط برای شرکت در آزمون ورودی مدرسه ی جادوگری دانا درخواست داده و تمام تلاش خود را به کار گرفته تا حتما موفق شود؛ آخر از نظر او آنجا بهترین مدرسه ی جادوگری شهر است. تازه! پدرش مدیریت آنجا را به عهده دارد و خواهر و برادرش هم همان جا درس می خوانند. اما "نری" با مشکلی تقریبا بزرگ روبروست؛ جادوهای او اغلب اوقات چپکی از آب در می آیند! مثلا وقتی می خواهد خودش را به یک بچه گربه تبدیل کند، ناگهان به یک سَگُربه تبدیل می شود؛ نیمی سگ و نیمی گربه! اما تنها چیزی که برای پذیرفته شدن در مدرسه ی دانا به آن اصلا نیازی نیست جادوی چپکی است. او تمام وقت روی نیروی جادویی اش کار و تمرین می کند تا از حالت چپکی خارج شود. از آنجا که نباید پدرش از این موضوع با خبر شود، مجبور است پنهانی تمرین کند. او در این راه با دردسر های زیادی روبرو می شود که ماجراهایی کتاب را رقم می زند.

 

برشی از متن کتاب

روز دوشنبه، همان لحظه های اول تمرین وارونگی، بَکس به تخته سنگ تبدیل شد، طبق معمول. نوبت نُری بود که او را ببرد پیش پرستار رایلی. او همین طور که توی راهرو چرخ دستی را هل می داد، توی بقیه ی کلاس ها سرک می کشید. زنگ جادو بود و شعله های کلاس پنجمی مارشمالو ها را توی دستشان برشته می کردند. کلاسشان بوی خوش مزه ای می داد. کُرکی ها دور یک اسب تک شاخ نقره ای ایستاده بودند. ان ها داشتند او را تیمار می کردند و بهش هویج می دادند. پروازی های کلاس پنجمی نیم متر بالاتر از سطح زمین به آرامی داشتند دور هم حلقه می زدند. گهگاهی یکی از آن ها کمی پایین تر می رفت یا به عقب تاب می خورد و معلم هم توی سوتش می دمید. به پروازی های کوچک تر می گفتند جوجه گنجشک. خیلی از ان ها تا دبیرستان بیشتر از یک متر و نیم نمی توانستند بالاتر بروند. آندرس یک استثنا بود. همه می دانستند. آندرس احتمالا اگر می خواست می توانست همین طور تا ماه بالا برود؛ اما بعدش چه؟ او نمی توانست برگردد پایین. نُری جلو رفت. به بهداری رسید و گفت: ((رسیدیم.)) هرچند نمی دانست بَکس اصلا می شنود یا نه. پرستار رایلی گفت: ((اَه. دوباره تمرین وارونگی؟)) نُری دسته های چرخ دستی را هل داد داخل و گفت: ((میشه منم ببینم؟ لطفا؟)) پرستار رایلی گفت: ((دخترک، باور کن چیزی نیست که بخواهی ببینی.)) و در را بست. نُری از مسیر دیگری به کلاس خانم استار برگشت. کلاس چشمکی ها پر از بچه هایی بود که به وزغ هایی که روی میزهایشان بالا و پایین می پریدند زل زده بودند. معلم بلند گفت: ((شروع!)) نصف وزغ ها ناپدید شدند. نصف دیگر هم نصفه نیمه ناپدید شدند، مثلا فقط پاها، صورت یا بدن. نُری فکر کرد واقعا باحال است. تبدیلی های کلاس پنجمی داشتند روی بچه گربه شان کار می کردند. چون تبدیلی ها کمیاب تر بودند، کلاسشان پر جمعیت نبود و فقط ده دانش آموز داشت. نُری می دید که آن هد دارند تلاش می کنند رنگ بچه گربه هایی را که به آن تبدیل شده بودند عوض کنند...    

(نامزد جایزه) - (در فهرست کتاب های منتخب) نویسنده: سارا ملانسکی - لورن میریکال - امیلی جنکینز مترجم: مهناز بهرامی انتشارات: پرتقال