loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب تنها یک | محمد یعقوبی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب تنها یک محمد یعقوبی

کتاب "تنها یک" در برگیرنده‌ی دو نمایشنامه‌ی مجزا تحت عناوین "یک دقیقه سکوت" و "تنها راه ممکن" می‌باشد که هر یک روایت‌هایی خواندنی را در اختیار مخاطب قرار می‌دهند.

شخصیت‌های اصلی این دو نمایشنامه و محتوای داستان‌های آن‌ها، از یک‌دیگر متفاوت هستند. اما هر دو به تشریح زندگی یک نویسنده و اثری از آن‌ها می‌پردازند؛ نویسندگانی که در حال نگارش یکی از نمایشنامه های خود می‌باشند. موضوعی مهم که داستان‌ها حول آن شکل می‌گیرند.

به عنوان مثال در "یک دقیقه سکوت"، شخصیت اصلی قصه "سهراب یکتا" نام دارد. وی به تازگی و برای بار دوم با زنی به نام "هستی"، ازدواج نموده است. سهراب، همسر اولش را بر اثر بیماری از دست داده و هم‌اکنون تنها یادگار این زن، دختری دو ساله به نام "نسرین" می‌باشد؛ دختری کوچک و دوست‌داشتنی که هستی او را همچون فرزند خود دوست می‌دارد. هستی نیز، قبلا ازدواج کرده است. ولی حالا در کنار سهراب و دخترش احساس خوشبختی می‌کند.

سهراب، سرگرم نگارش نمایش‌نامه‌ی جدیدی تحت عنوان "خداحافظ تا نمی‌دانم چه وقت" می‌باشد؛ نمایش‌نامه‌ای که به وقایع دردناک و فراموش‌ناشدنی سال 1359 می‌پردازد. شخصیت اصلی این قصه، "شیوا" نام دارد. وی از مشکلی بزرگ در زندگی‌اش رنج می‌برد. این مشکل، خواب‌های طولانی مدت و عجیب او است؛ خواب‌هایی که چند سال به طول می‌انجامد. در طی تمام مدتی که شیوا در خوابی عمیق فرو می‌رود، اتفاقات زیادی به وقوع می‌پیوندد. این وقایع دگرگونی‌های بزرگی در زندگی شیوا ایجاد می‌کند.

ماجرا از جایی آغاز می‌گردد که شیوا پس از سه سال خواب عمیق، مضطرب و نگران، در خانه‌ای ناآشنا به هوش می‌آید. بنابراین با ترس و هیجان به سوی تلفن موجود در منزل حاضر رفته و با شماره‌ی محل کار همسرش تماس می‌گیرد؛ شوهر شیوا، "ایرج ارشیا" نام دارد؛ مردی که سردبیر روزنامه‌ی امروز است. در کمال تعجب، منشی سردبیر مدعی می‌گردد که شخصی با این عنوان، در دفتر روزنامه فعالیت نمی‌کند؛ شیوا از شنیدن این جملات بسیار متعجب می‌شود و به صورت مکرر، با دفتر روزنامه تماس می‌گیرد. اما هر بار، با همین جملات مواجه می‌گردد. لحظاتی بعد، درب خانه باز شده و مردی غریبه وارد خانه می‌شود. این مرد خود را "جمشید" معرفی می‌کند. شیوا از دیدن جمشید هراسان گشته و خیلی زود، با واقعیت‌هایی بزرگ روبه‌رو می‌شود.

 

برشی از متن کتاب تنها یک

  1. درهای بسته

شیوا گوشی تلفن را در دست دارد و شماره‌ای می‌گیرد.

صدای رامین: الو.

شیوا: سلام.

صدای رامین: سلام. بفرمایید.

شیوا: من شیوا هستم.

رامین: سلام شیوا. کی از خواب بیدار شدی؟

شیوا: سه روزِ.

رامین: آخه الان چه وقت بیدار شدن بود شیوا؟

شیوا: برای چی؟

رامین: ناراحت نیستی که توی هم‌چین وضعیتی بیدار شدی؟

شیوا: نه. منتظرم ببینم بالاخره چه اتفاقی مقدرِ برای من بیفته.

رامین: نمی‌ترسی؟

شیوا: خب، آره می‌ترسم. نمی‌خوام وقتی که خوابم یه موشک بخوره اینجا و بمیرم.

رامین: چند وقت پیش خوابتو دیدم.

شیوا: چه خوابی دیدی؟

رامین: من روی یه صندلی نشسته بودم و تو داشتی از من دور می‌شدی. یه در روبه‌روی تو بود. در رو باز کردی، یه در دیگه روبه‌روی تو بود، اون در رو هم باز کردی، در دیگه‌ای روبه‌روی تو بود. درهای بسته تمامی نداشت. من دلواپس نگات می‌کردم که دری رو باز می‌کردی و در دیگه‌ای روبه‌روی تو بود و تو همین‌طور از من دور می‌شدی.

شیوا: اینکه خیلی بدِ.

رامین: اینکه از من دور می‌شدی؟

شیوا: اینکه درها تمامی نداشت؟

رامین: چرا زودتر به‌م زنگ نزدی؟ چرا بعد از سه روز؟

شیوا: نمی‌دونم. الان هم نمی‌خواستم زنگ بزنم. نگران بودم خواب باشی.

رامین: فردا هم‌دیگه رو ببینیم؟

شیوا: ما فردا صبح زود می‌ریم شمال.

رامین: خوش به حال‌تون. من مدت‌هاست نرفتم شمال.

شیوا: من جرات نمی‌کنم بخوابم. می‌ترسم خوابم ببره باز سه سال بعد بیدار شم. دلم می‌خواد دریا رو ببینم. دلم می‌خواست الان تابستون بود توی دریا شنا می‌کردم.

رامین: کی برمی‌گردین؟

شیوا: فکر می‌کنم تا وقتی که موشک‌باران ادامه داشته باشه برنگردیم.

رامین: همین که رسیدین شمال، به‌م زنگ بزن.

شیوا: تو هنوز مجردی؟

صدای رامین: نه.

سکوت.

رامین: شیوا!

شیوا: زنت الان کجاست؟

رامین: پرستارِ. این هفته شیفتِ.

شیوا: زنتو دوست نداری؟

رامین: چرا، دوستش دارم.

شیوا: پس چرا می‌خوای منو ببینی؟

رامین: دلم خیلی برات تنگ شده.

شیوا: کاری نداری؟

رامین: وقتی برگشتی به‌م زنگ می‌زنی دیگه شیوا؟! می‌خوام همدیگه رو ببینیم.

شیوا: خیلی برات مهمه که همدیگه رو ببینیم؟

رامین: آره.

شیوا: یه حسی به‌م می‌گه نباید به‌ت زنگ بزنم. برای همین سه روز طول کشید تا به‌ت زنگ زدم.

رامین: شیوا!

شیوا: من نمی‌خوام همدیگه رو ببینیم.

رامین: چرا؟...

کتاب تنها یک به قلم محمد یعقوبی در انتشارات افراز به چاپ رسیده است.


فهرست


یک دقیقه سکوت

سکوت به مثابه‌ی فریاد

سازگاری با زمان

برخورد نزدیک از نوع پنجم

عکس‌های نمایش یک دقیقه سکوت

تنها راه ممکن

«تنها راه ممکن» تنها راه ممکن است

صوفی می‌نویسد، یعقوبی تحلیل می‌کند

عکس‌های نمایش تنها راه ممکن



  • ایران این روزها... 5
  • نویسنده: محمد یعقوبی
  • انتشارات: افراز

مشخصات

  • نویسنده محمد یعقوبی
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 3
  • سال انتشار 1394
  • تعداد صفحه 231
  • انتشارات افراز

محمد یعقوبی


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب تنها یک | محمد یعقوبی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل