loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب بی ابد 1 - باژ

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب بی ابد (جلد اول) نوشته ی سارا هالند و ترجمه ی اشکان کریمیان توسط نشر باژ به چاپ رسیده است.

” بی ابد ”، روایتگرِ داستانِ زندگی دختری نوجوان و زیرک به نام ” جولز امبر ” است که در سرزمینی جادویی زندگی می کند. او همراه پدرش ” پهر امبر ” در سرزمین ” سمپر ” زندگانی خود را به سختی سپری می کند؛ چرا که سمپر، سرزمینی بسیار وسیع ست و ساکنانش با معامله ی جانشان بین یکدیگر در آن جا ساکن هستند و واحد پول آن سرزمین، زمان است و توسط خونی که در رگ های هر فرد وجود دارد به سکه های آهنی تبدیل می شود. خون هر فرد، نشانگرِ میزان عمر اوست و هر قدر که خون بدهد و از خونش استفاده کند، به همان اندازه از تعداد روز هایی که می تواند زندگی کند کم می شود. البته بعضی ها نیز هستند که با ارائه ی خدماتی که می دهند، خون های افراد را می خرند و به خود اضافه می کنند تا عمرشان تمام نشود. این افراد، اشرافیانِ ثروثمندی از خاندانِ ” گرلینگ ” هستند که در قصری بسیار بزرگ و در سرزمین ” بی ابد ” زندگی می کنند، جایی برای اشراف زادگانی که به زور از مردم فقیر مالیات می گیردند و هر ماه، سی روز از خون، زمان و عمر فقرا کم کرده و به عمر خود افزایش می دهند. یکی از این افراد فقیر هم جولز و پدرش هستند که در ازای پرداخت نکردنِ مالیاتشان، جریمه شده و باید چندین برابر بیشتر مالیات بدهند؛ جولز با این که می دانست رفتن به بی ابد مساوی ست با رو به رو شدنش با اتفاقاتی سخت، به این نتیجه رسید که برای نجات جان پدرش هم که شده به آن جا برود و در ازای یک ماه کار، زمانی به اندازه یک سال عمر، مزد بگیرد؛ تا حداقل بتواند بدهی شان را صاف کند. رفتن به بی ابد شرایط خاصی داشت و نگهبانان آن جا فقط ورود دخترانی زیبا و جذاب را می پذیرفتند که باب میل اربابشان باشد. او توسط نگهبانان نیز انتخاب شد و به بی ابد راه پیدا کرد، به سرزمینی که راز هایی از گذشته ی جولز را درون خود نگه داشته ...

 


برشی از متن کتاب


رو به ادوین دوادی می گویم: ” پدر من چهار روز پیش مُرد. ” امیدوارم صدایم کم نیاورد. ” اومده م وسایلش رو ببرم. ” نیم نگاهی به من می اندازد و دوباره مشغول دفترودستکش می شود. می گوید: ” اسم و فامیل خودت و بابایی ات. ” نه تسلیتی، نه هیچی. متوجه خط قرمز روی کف دست دوادی می شوم؛ لخته ی خونی است که خاطره ای را برایش پوشانده است. دوباره یادم می افتد که همین هفته ی گذشته اوضاع طور دیگری بود، حتی این هم که دوادی به دستور لیام خون بدهد، روحم را آشفته می کرد. می گویم: ” پِهر اِمبر. ” این بار صدایم کم می آورد. ” خودم هم جولز هستم. ” دوادی سریع به اتاق پشتی می رود و یک قطره... دو قطره... اشک از چشمم سرازیر می شود و گونه ام را غلغلک می دهد. همین که دوادی با یک نامه و توبره ای حصیری به اندازه ی مشت دو دستم بر می گردد، به سرعت اشک هایم را پاک می کنم. وقتی توبره را روی پیشخان می گذارد، از روی صدایی که می دهد، می توان گفت پر از خون آهن است. دوادی می گوید: ” شانس بهت رو آورده، دختر. قرض و قوله ی بابات پرداخت شده. به وصولی ها. ” مات و مبهوت پلک می زنم و می پرسم: ” ولی... کی پرداخت کرده؟ ” دوادی خنده ی بی مهری سر می دهد و می گوید: ” حساب هایش صاف صاف شده. فقط همین قدرش به تو مربوط می شه. ” یعنی ممکن است لورا پرداخت کرده باشد؟ اما از آن مهم تر... ” بقیه ی چیزهام کجاست؟ ” سرش را جلو می آورد می گوید: ” همش همینه. ” پلک می زنم و می گویم: ” یعنی چی؟ ” یاد کلبه مان می افتم، خانه مان. ادامه می دهم: ” کلبه هه بود. نقاشی های روی دیوار. ” هیچ وقت کافی نبود، اما... ” یه ساعت جیبی شکسته. اون ها رو برداشتین؟ ” دوباره نیشخند می زند، طوری دستش را در هوا تکان می دهد که انگار من مگسم و می خواهد دورم کند، بعد می گوید: ” اون چیز ها واسه تو نی. ” می گویم: ” چی... ” نزدیک است دوباره اشکم سرازیر شود. نفس عمیقی می کشم، خودم را جمع و جور می کنم و ادامه می دهم: ” حتماً یه اشتباهی شده. گفتی بدهی هاش پرداخت شده، یعنی دارایی هاش مال منه. ” لبه ی پیشخان را می گیرم و می گویم: ” دیگه کسی نبود. فقط من رو داشت. ” دوادی آهی می کشد و می گوید: ” بقیه اش واسه خاندان گرلینگه، عزیزم. گفتی پدرت پهر امبر بود؟ خب، کسی به این اسم پیش من ثبت نشده. اصلاً خودت هم ثبت نشدی. ” سکوت در گوشم طنین می اندازد، تنها صدایی که می آید، صدای دور شدن آن دو زن است که زمانی در خون شان نمانده. با صدای ضعیفی می پرسم: ” ثبت... نشده؟ ” بدون برداشتن نگاهش از روی پاکت نامه سری تکان می دهد و می گوید: ” فقط همینه. کار دیگه ای نمی تونم برات بکنم. ” همین که از محدوده ی دید مغازه دور می شوم.، زیر سایبان مغازه ی دیگری سرم را پایین می گیرم و نامه را بررسی می کنم. روی نامه اسمم با خط دقیق پدرم نوشته شده است. با انگشت لرزان پاکت را پاره می کنم و یادداشت داخل آن را بیرون می کشم. دیوار قطور نوشته های پدرم در چشمم تار می نماید؛ اشک هایم را پاک می کنم تا بتوانم بخوانم. جولز، صبح امروز دارم می آم بی ابد تو رو برگردونم. امیدوارم باهام بیای خونه و فردا همین ساعت این نامه رو نخونده بندازم توی آتیش ولی بی ابد جای خطرناکیه و خطرش الان بیشتر از همیشه ست. برای همین باید این احتمال رو هم در نظر بگیرم که شاید برنگردم. جولز، اگه این طوری شده و داری این رو می خونی... ای کاش می تونستم بیشتر از این نامه بهت بدم، دخترم. لیاقتت خیلی بیشتر از این حرفاست. ولی متأسفانه الان تنها چیزیه که از دستم بر می آد. شاید تا الان دیگه از حقیقت یه بوهایی برده باشی... اینکه من نه پدر تنی تو هستم نه پدر قانونیت. در هر صورت از دوادی خواستم اگه بشه، وسایل مون رو به تو بده ولی می دونم نمی ده. همون طور که دنیا دوست داره مدام بهمون گوشزد کنه، قانون قانونه. من تو رو دختر خودم می دونستم - واقعاً هم دخترم هستی - برای همین به هیچ کس خلافش رو نگفته م. ازت می خوام که تو هم همین کار رو بکنی، جولز. رازمون رو نگه دار. زندگی با نام خوانوادگی یه ذره راحت تره، حتی اگه نام خوانوادگی من باشه. ضمناً وقتی ببینم این رو بهت می گم ولی اگه احیاناً عمرم همین قدر قد بده که یه بار بگم، بذار اینجا تکرار کنم: از بی ابد دور بمون. از ملکه دور بمون. نمی تونم حرفم رو توضیح بدم، توی نامه ای که ممکنه به دست هر کسی بیفته نمی شه ولی اونجا پیش علیحضرت جات امن نیست. خواهش می کنم... مطمئنم یه عالمه سوال داری، جولز ولی فعلاً بهم اعتماد کن. قبل از اینکه بری عمارت، گفتی بهم احتیاج داری ولی اشتباه می کنی. تو قوی هستی... شجاعی، مهربونی و می دونم که وقتی من برم هم باز به پیشرفت کردن ادامه می دی. هر روز و هر ساعت از زمانم رو که داده م کاملاً به جا بوده. فقط ای کاش می تونستم ببینم که در آینده چه زنی می شی. دخترم... تو دختر منی و من پدر تو هستم، بر هر مبنایی به جز خون. این رو هیچ وقت یادت نره. رازمون رو نگه دار و مراقب خودت باش. دوستت دارم. باباجون همچون زنی دیوانه تند و تند در خیابان های فرعی کرافتن راه می روم، از خود بازار دوری می کنم، با اینکه خیلی دوست دارم آما را ببینم. اشکالی ندارد که تم با درشکه اش کمی بیشتر منتظر بماند. علی رغم اینکه خورشید وسط آسمان بی ابر ایستاده، هوا بدجور سرد است اما تصور اینکه به مغازه یا میکده ای بروم و وانمود کنم هیچ مشکلی نیست، حالم را به هم می زند.

نویسنده: سارا هالند مترجم: اشکان کریمیان انتشارات: باژ  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بی ابد 1 - باژ" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل