loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب بهت اصلا نمی آد - معصومه بهارلویی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب بهت اصلا نمی آد تالیف معصومه بهارلویی توسط انتشارات آرینا به چاپ رسیده است.

شخصیت اصلی داستان، "بهانه"، دختری بیست و یک ساله، جدی و با اراده می باشد که سال ها با دوری از پدرش، "حاج محمود"، در کنار مادرش، "مهتاج"، روزگار پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. بهانه، چهارده سال پس از ازدواج والدینش به دنیا آمده؛ در واقع، مهتاج و محمود که دختر عمو و پسر عمو بوده اند به دلیل بروز اختلافات عمده ی خانوادگی، زندگی مشترک شان با شکست مواجه شده و از هم جدا می شوند. مهتاج، به هنگام جدایی از شوهرش، بهانه را باردار بوده ولی بدون این که حتی کوچک ترین سخنی در این مورد بگوید، خانه ی شوهرش، در "تهران" را، ترک کرده و برای همیشه به "اصفهان" نقل مکان می کند. در طی این مدت، مهتاج با تحمل سختی ها و مشکلات فراوان، تنها فرزند خود را با سختی و مشقت فراوان پرورش داده و از او دختری موفق می سازد. با بزرگ شدن بهانه، کینه ی او نسبت به خانواده ی پدری اش نیز بیش از پیش افزایش می یابد. نفرت "عزیزجون"، مادر محمود نیز از عروسش زمانی شدت می گیرد که محمود قبل از مرگ، از وجود بهانه مطلع نشده و بدون دیدار او از دنیا می رود. اصل داستان از جایی آغاز می گردد که این مادر و دختر، به دنبال پذیرش بهانه در دانشگاه تهران، در این شهر ساکن می شوند. اما در همان بدو ورود به تهران، با ماجراها و اتفاقاتی مهیج مواجه شده و داستانی خواندنی را خلق می کنند.


برشی از متن کتاب


از بار اولی که طعم قاتل شدن را چشیدم سه سال گذشته ... درست سه سال پیش، روز اول مهر بود که پایم به آن خانه باغ باز شد. اولین بار در مراسم تدفین عزیز جون انگشت اتهام به سمتم گرفته شد و همهمه‌ ها گوش به گوش چرخید: - این همونیه که عزیزجونو زد کشت! - نیگا! از چشاش شرارت می ریزه ... اصلا انگار از نسل حاج ابراهیم نیست! - یه دفعه از کجا پیداشون شد که مثل صاعقه پیرزنو کشتن؟! - من اگه جای خان عمو بودم کسی رو که بعد این همه مدت اومده و یه راستم زده مادرمو کشته، حتی تو خونه هم راهش نمی دادم! - از کجا که مهتاج راست بگه و این، دختر خودش و حاج محمود مرحوم باشه؟ - نه مادرش چشماش این رنگیه و نه چشمای باباش این طور بوده ... توی این تیر و طائفه این چشما باب نیست ... از چشماش معلومه که خودش قصد جون حاج خانوم داشته! .... - می گن وردی زیر لب خونده و توی صورتش فوت کرده! ... - از کجا معلوم که بچه ی ... لا اله الا ا...، پناه به خدا از شر شیطون رجیم! - یه چیزی می گی آ! هر چند معلومم نیست، شاید اصلا تخم جن باشه! ... به چشماش نگاه کردی؟!... - مهتاج سیزده سال با حاج محمود زندگی کرد و بچه دار نشد، اون وقت تا ازش دور شد، بچه ی محمود به دنیا اومد؟! ... اما بدی ماجرا این جا بود که خانم جان هم مرا در مرگ عزیزجون بی تقصیر نمی دانست، از سر تکان دادن های تاسف بار گاه بی گاهش معلوم بود! نمی دانست تمام تقصیر من این بود که یک جمله زیر گوش پیرزن گفتم و او هم نفس آخر را کشید و .... پیرزن نه تنها قصد مردن نداشت که قصد هم نداشت در لحظات آخر از نیش و کنایه زدن به خانم جان دست بردارد ... حرف های صد من یک غاز این زن های حرف مفت زن را تکرار می کرد ولی به زبان دیگر! می گفت محمودش، خانم جان را نمی بخشد که نگذاشت دخترش را ببیند! می گفت، او باعث شد محمودش چشم انتظار بمیرد! می گفت، خانم جان باعث سرشکستگی خاندان کبیر بهمنی راد شده است! می گفت، خانم جان من، بزرگ ترین ننگ خانواده است! می گفت، هیچ وقت خانم جان را نمی بخشد که این همه سال من را از دید همه پنهان کرده! ... تا این جای لغزش هایش را تحمل داشتم، اما دیگر نه! دندان روی جگر گذاشتن و آن را شرحه شرحه کردن کافی بود، داشت پایش را زیادتر از گلیمش دراز می کرد. بلند شدم و زیر گوشش چیزی گفتم که نفسش برید ... چشمانش گرد ... رنگش کبود ... صدایش خفه شد؛ برای همیشه ... وقتی جان داد نفس عمیقی کشیدم. نمی دانم این ها راست می گفتند یا نه؟ می گفتند وقت جان دادن عزیز جون، برقی شیطانی هم در چشمان من بوده .. شاید هم ... امکان داشت ... هر چیزی امکان داشت ... اصلا همه چیز امکان داشت ...  

نویسنده: معصومه بهارلویی انتشارات: آرینا


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بهت اصلا نمی آد - معصومه بهارلویی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل