کتاب بروس خرس عصبانی (مهمان های ناخوانده)

کتاب مهمان های ناخوانده دومین جلد از مجموعه ی بروس خرس عصبانی نوشته ی رایان تی. هیگینز و ترجمه ی آناهیتا حضرتی و تصویرگری رایان تی. هیگینز توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

بروس، به همراه چهار غازی که نقش مادر آنها را دارد مطابق سال های گذشته با شروع سرما به مناطق جنوبی کوچ می کند؛ اما وقتی با گرم شدن هوا به سمت شمال و خانه ی خود باز می گردد، با صحنه ی عجیبی رو به رو می شوند. سه موش زیرک خانه ی خرس بیچاره را اشغال کرده و آن جا را تبدیل به یک هتل حیوانات جنگلی کرده اند. بروس از جونده ها متنفر است و با دیدن آن همه حیوان از جمله لاک پشت ها، گوزن ها، سنجاب ها، قورباغه ها و... حسابی از کوره در می رود و تصمیم می گیرد آنها را از خانه ی خود بیرون کند اما خرس بیچاره نمی داند این آغاز دردسرها و گرفتاری های او می باشد؛ زیرا آنها در همه جای خانه حتی اتاق خوابش حضور دارند و با سر و صداهایی که ایجاد می کنند آرامش را از او گرفته اند. آیا او راهی برای پس گرفتن غار ساکت و آرام خود پیدا خواهد کرد؟

مهمان های ناخوانده جلد دوم از مجموعه داستان های بروس خرس عصبانی می باشد که در چند جلد از جمله من مامان شما نیستم، اسباب کشی بزرگ و مهمان های ناخوانده به چاپ رسیده است. شخصیت اصلی قصه های این کتاب خرس سیاهی به نام بروس، می باشد که ناچار است مادر چهار بچه غاز باشد و هر سال با شروع سرما به جای ماندن در غارش و رفتن به خواب زمستانی، به جنوب کوچ کند. شیطنت بیش از حد این بچه غازها، نداشتن خواب و استراحت کافی، همگی بر روی رفتار او تاثیر گذاشته و او را عصبی کرده است به همین دلیل او را با نام بروس خرس عصبانی صدا می زنند. در هر قسمت از این داستان ها نیز اتفاقات جالب و تازه ای رخ می دهد که شما هم می توانید با مطالعه ی داستان هایش او را همراهی کنید. جملات ساده، صفحات تمام مصور از جنس کاغذ کاغذ گلاسه و رنگ آمیزی شاد تصاویر از جمله نکات مثبت این مجموعه می باشد.

برشی از متن کتاب

بروس همان آقای خرس است... که با چهار تا غاز زندگی می کرد. البته خودش این جوری دلش نمی خواست. اما بروس مادرشان بود. یعنی هر سال زمستان، با آنها به جنوب کوچ می کرد! به میامی خوش آمدید! بروس دوست داشت به جای این کارها، به خواب زمستانی برود. برای یک خرس، کوچ کردن (و همین طور مادری کردن) کار سختی است. این کارها بروس را خسته و بد اخلاق می کرد. برای همین، یک سال بهار، وقتی بروس به خانه برگشت و دید موش ها خانه اش را اشغال کرده و از آن یک هتلِ جنگلیِ پُر رفت و آمد ساخته اند... حسابی حالش گرفته شد. بروس حال و حوصله ی جونده ها را نداشت. برای همین، موش ها را از اتاقش بیرون کرد و رفت که بخوابد. از آن جا بود که دردسر شروع شد. آن شب خیال نداشت که صبح بشود. صبح روز بعد، بروس از صدای جیک جیک پرنده ها... و جیر جیر سنجاب ها... و صاریغ ها که با بالشت به جان هم افتاده بودند، از خواب بیدار شد. هر چه می گذشت اوضاع بدتر و بدتر می شد...

• نویسنده و تصویرگر: رایان تی. هیگینز
• مترجم: آناهیتا حضرتی
• انتشارات: پرتقال