loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب بردیا و گولاخ ها 3 (هیولای کلمه خوار)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب هیولای کلمه خوار سومین جلد از مجموعه ی بردیا و گولاخ ها به قلم مهدی رجبی با تصویرگری مریم محمودی مقدم از سوی نشر افق به چاپ رسیده است.

بردیا مدت هاست که با گولاخ ها درگیر بوده و در تلاش است تا از نفوذ آن ها روی زمین جلوگیری کند. پدربزرگ بردیا مسئول یک کتاب فروشی است و هنگامی که بردیا ماجرای گولاخ ها و هیولاهای زیرزمین را برای او تعریف می کند، با نهایت تعجب متوجه می شود که پدربزرگ به همراه خانم کاکوتی یکی از کارکنان کتابخانه خیلی وقت است که از حضور گولاخ ها در زیرزمین باخبرند و می دانند که هدف اصلی آن ها از بین بردن کتاب ها است بنابراین پدربزرگ و خانم کاکوتی در مقام نگهبان سال هاست که از کتاب ها محافظت می کنند. اما به تازگی گولاخ ها از دروازه ی تاریکی گذشته و خیلی به هدفشان نزدیک شده اند. پدربزرگ از در مخفی که پشت یکی از قفسه های کتابخانه قرار دارد بردیا را به دنیایی دیگر می برد. در آن جا بردیا با گربه ای به نام "پک" آشنا می شود. پدر بزرگ معتقد است که پک می تواند اطلاعات مفیدی درباره ی گولاخ ها و هیولاها در اختیارشان قرار دهد. گربه به آن ها می گوید که برای از بین بردن گولاخ ها باید از تونل بزرگ و پرخطری به نام تونل دنیا عبور کنند؛ اما گذر از این تونل با خطرات بسیاری همراه است که ممکن است منجر به مرگ یکی از آن ها  شود.

مجموعه ی "بردیا و گولاخ ها" شامل سه جلد کتاب با عنوان های "شاهزاده شنل تشتکی"، "پیشگوی چشم نقره ای" و "هیولای کلمه خوار" است. شخصیت اصلی همه ی داستان پسر کوچولویی به نام "بردیا" است که همستری به نام آلبرت دارد. یک روز آلبرت گم می شود و بردیا فکر می کند که پیرزن همسایه او را دزدیده که با آن سوپ درست کند. او در پی یافتن همسترش به پیرزن نزدیک می شود. پیرزن که یک جادوگر است بردیا را به زیر زمین و سرزمین هیولاها و گولاخ ها که موجوداتی پلید با گوش های بسیار بزرگ هستند، می فرستد. بردیا در سرزمین گولاخ ها از میوه ای ناشناس می خورد و به این ترتیب گوش هایش روز به روز بزرگ تر می شود.

 


برشی از متن کتاب


توی اتوبوس بردیا سرش را چسبانده بود به شیشه و به گربه ی دیوانه فکر می کرد. کی باور می کرد یک گربه حرف بزند یا بخندد یا کتاب بخواند و تایپ کند؟ نمی دانست چطور باید به بقیه بفهماند که توی دنیای کتاب ها به همان اندازه واقعی است که دنیای بیرون کتاب ها، همه به چشم یک بچه ی لکنتی بی عرضه و خیالاتی نگاهش می کردند و حالا ناگهان مسئولیت به این گندگی افتاده بود گردنش. دنیا داشت نابود می شد و مامان بردیا نگران این بود که نکند آلبالو خشکه هایی که سرراه خریده بود تاریخ گذشته باشند. از دست همه عصبانی بود، چرا آدم ها وقتی بزرگ می شوند هیچ داستانی را باور نمی کنند؟ به خانه رسیدند مامانش رفت تا دوش بگیرد. بردیا چند تا تخمه آفتابگردان درشت به آلبرت داد و پاورچین از خانه بیرون رفت و هول هولکی زنگ در خانه ی خانم آسانسوری را فشار داد. چند لحظه منتظر ماند. خبری نشد. دیگر شک نداشت توی مطب خیالاتی شده. همین که خواست برگردد، در با تقه ای آرام باز شد و مانیا از لای در سرک کشید و گفت: «هوم؟ چی کار داری؟» بردیا خشکش زد . این بار زبانش کاملا بند آمد. مانیا لبخند زد و گفت: «منتظرته ...» بردیا آب دهانش را قورت داد و از لای در سرید توی خانه. خانم آسانسوری وسط راهرو ایستاده بود و حوصله گلدان هایش را آب می داد. با نوک ناخن برگ های زرد گلی را جدا کرد و بی آنکه برگردد گفت: «یه چیزی بگو شاهزاده ی خوشمزه. ساکت نمون.» بردیا حرف نزد مانیا نشست روی مبل و نایلون لواشکش را باز کرد. خانم آسانسوری آب پاش کوچکش را کنار گذاشت و گفت: «گوش هات خوب شده. خوشحالم ...» خانم آسانسوری گفت: «مجبور شدم عزیزکم. ولی الان که می بینی برگشتم. دلم برات تنگ شده بود. زودی اومدم توی مطب دیدمت و رفتم!» بردیا با قهر از مانیا رو برگرداند و گفت: «ففکر کردم گولاخ ها خوردنش ... نمی دونستم پیش توئه ...» مانیا حرفی نزد و لواشکش را بی خیال و ملچ و ملوچ قورت داد. خانم آسانسوری گفت: «پیش من نبود، پیدایش کردم.» مانیا گفت: «هوم ... پیدایم کرد. عمه ام یهو گم شد آخه!» بردیا حرفشان را باور نمی کرد. دلخور و مشکوک پرسید: «چشم نقره ای رو می شناسی؟ دددوستی باهاش؟ خودش گفت روغنن هزارپا این جاست.» خانم آسانسوری گفت: «نه! نمی دونم اون بطری چه جوری اومده اینجا.» بردیا گفت: «چچا خان نکن! بگو چشم نقره ای کیه؟ ببه هیچکی نمی گم! قول!» خانم آسانسوری آرام و خونسرد گفت: «هر کی بوده اومده اینجا. بطری رو گذاشته، بعد یادش رفته در رو پشت سرش ببنده. یعنی نه! عمدی باز گذاشته برای این که بتونی بیای تو. هر کی بوده دوست مرموز توئه، نه من!»    

نویسنده: مهدی رجبی تصویرگر: مریم محمودی مقدم انتشارات: افق


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بردیا و گولاخ ها 3 (هیولای کلمه خوار)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل