loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ایران سرزمین مقدس «یولیانوس»

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب ایران سرزمین مقدس (یولیانوس) اثر گور ویدال با ترجمه ی فریدون مجلسی توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.

این کتاب، رمانی خواندنی را درباره ی جنگ میان "یولیانوس"، یکی از امپراتورهای قدرتمند روم و "شاپور"، پادشاه ایران روایت می کند. در این دوره، "یولیانوس" از دین مسیحیت روی گردانده و به آئین میترائیسم، آیین رایج در ایران باستان گرویده و جهت کشور گشایی به سرزمین ایران حمله می کند اما در مقابله با قدرت بی نهایت "شاپور" شکست خورده و کشته می شود. در ابتدای کتاب با "لیبانیوس"، مردی شصت و شش ساله و آموزگار علم فلسفه، آشنا می شویم که در "انتاکیه"، از طریق تعلیم و آموزش علم به دیگران، روزگار می گذراند. وی به واسطه ی یکی از دانشجویان مسیحی مطلع می گردد که "تئودوزیوس"، امپراتور وقت روم، به دین مسیحیت گرویده و اعلام نموده که هر کسی را که از این مذهب پیروی نکند، مجازات خواهد کرد. از همین روی، "لیبانیوس" نامه ای با موضوع مذکور را خطاب به دوست و همکار قدیمی اش، "پریسکوس" می نویسد. "پریسکوس" همراه با همسرش در آتن زندگی می کند؛ او سال ها پیش، به عنوان فیلسوف و مربی و همراه همیشگی "یولیانوس" امپراتور را در طی جنگ با "شاپور" همراهی کرده و تا لحظه ی مرگ بر بالین او حاضر بوده است. "یولیانوس" به هنگام مرگ، دست نوشته ها و خاطرات خود را به پریسکوس سپرده و سپس جان می دهد. "لیبانیوس" در طی نامه، از او می خواهد، رونوشت این خاطرات را برایش بفرستد تا با بهره جستن از آن، "تئودوزیوس" را از تصمیم و دین مورد پذیرشش منصرف ساخته و آینده ی نگران کننده ی خود و مردم سرزمینش را از خطر و نابودی نجات دهد.


برشی از متن کتاب


از لیبانیوس به پریسکوس انتاکیه، مارس 380 (میلادی) بامداد دیروز هنگامی که می خواستم وارد تالار سخنرانی شوم، دانشجویی مسیحی جلویم را گرفت و با لحنی کینه توزانه از من پرسید، «آیا خبر امپراتور تئودوزیوس را شنیده اید؟» گلویم را صاف کردم و داشتم ماهیت این پرسش را بررسی می کردم، اما وی عجول تر از آن بود که منتظر بماند و گفت، «او را غسل تعمید داده اند و مسیحی شده است.» از خود عکس العملی حاکی از جهت گیری نشان ندادم. این روزها، انسان از کجا بداند که کسی مامور مخفی نباشد. همچنین، از شنیدن این خبر چندان شگفت زده هم نشدم. هنگامی که در زمستان گذشته تئودوزیوس بیمار شد و اسقف ها هم چون لاشخورها وارد شدند تا بالای سرش دعا کنند، دانستم اگر بهبود یابد آنان نجاتش را یک سره به حساب خود خواهند گذارد. او جان به در برد. اکنون ما در خاور دارای امپراتوری مسیحی هستیم که با گراسیان، امپراتورمان در باختر، جور درمی آید. این امر اجتناب ناپذیر بود. برگشتم تا وارد تالار شوم ولی آن جوان که هنوز تفریحش را تمام نکرده بود گفت، «تئودوزیوس فرمانی هم صادر کرده است. آن را اندکی پیش در برابر کاخ سنا خواندند. من شنیدم. آیا شما هم شنیدید؟» مودبانه پاسخ دادم، «نه. ولی همواره از فرمایش های ملوکانه خشنود می شوم.» «از این یکی نمی توانید خشنود شوید. امپراتور اعلام کرده است که هرکس از طریقت حق تبعیت نکند رافضی و مرتد است.» گفتم، «باید بگویم که فقه مسیحی به راستی رشته من نیست، احتمال آن نمی رود که این فرمان شامل حال آن کسانی از ما بشود که هنوز به فلسفه اعتقاد دارند.» آهسته گفت، «این فرمان شامل حال همه می شود.» و درحالی که تمام مدت مرا می نگریست افزود، «امپراتور حتی مفتشی برای تشخیص معتقدات افراد گمارده است. ایام شکیبایی به سر رسیده است.» زبانم بند آمده بود. آفتاب چشمانم را می سوزاند؛ همه چیز آشفته و درهم شده بود و نمی دانستم که آیا دارم مدهوش می شوم، و یا حتی دارم می میرم. ولی صدای دو همکار را شنیدم که مرا فرا می خواندند. با آن وضعی که آنان به من سلام کردند می توانستم دریابم که آنان نیز خبر آن فرمان را شنیده اند و مشتاق اند که از واکنش من آگاه شوند. پاسخ من موجب خشنودی شان نشد. گفتم، «البته انتظار آن را داشتم.» و بی محابا از خود درآوردم که، «ملکه پستوما در همین هفته در نامه ای برایم نوشت که...» البته چند ماه می شود که از ملکه خبری ندارم، اما فکر کردم که باید به آن دشمن یادآوری شود که من تا چه اندازه مورد مهر و محبت گراسیان و پستوما هستم. مایه خفت و خواری است که انسان ناچار شود بدین طریق از خود محافظت کند، ولی اینک زمانی خطرناک است. دیروز درس نگفتم. یک راست به خانه رفتم. باری، اکنون در دافنه زندگی می کنم که محله ای زیبا و جذاب در حومه شهر است که آن جا را به خاطر آرامش و سکوتش به خود انتاکیه ترجیح می دهم. احساس می کنم، درحالی که سنم بالاتر می رود، کم ترین صدایی در شب آشفته ام می کند. و همین که بیدار شوم، برایم مشکل است که دوباره بخوابم. می توانی تصور کنی که خانه پیشینم در شهر چقدر تحمل ناپذیر شده بود. آن خانه را به یاد داری؛ همان جایی بود که ...

نویسنده: گور ویدال مترجم: فریدون مجلسی انتشارات: نیلوفر


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ایران سرزمین مقدس «یولیانوس»" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل