Name: کتاب اژدهاسوار - کرنلیا فانک
Brand: چشمه
SKU: 1810
Price: 125000 IRR
Availability: InStock
Rating: 5 (1 reviews)

کتاب اژدهاسوار نوشته کرنلیا فانک با ترجمه گلبرگ درویشیان توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

این کتاب که از مجموعه کتاب های کودک و نوجوانِ نشر چشمه است برای نوجوانانی نوشته شده که رمان ها را برای رسیدن به رویاهای خود دنبال می کنند. نویسنده با زبانی خاص و بدیع فرهنگ های مختلفی را در معرض نمایش می گذارد و با اضافه کردن حس ماجراجویی و هیجان به این مطالب، آموزش را در دل روایت های داستانی می گنجاند تا خواننده علاوه بر سرگرم شدن، درس های مهم زندگی را از داستانی که می خواند فرا بگیرد. ماجراهای این رمان روی قضاوت موجوداتی خیالی مانند اژدها و جن های قهوه ای نسبت به انسان ها و روش زندگی شان می چرخد و خواننده در حین مطالعه ی کتاب، سفری را از دل جنگل های سر سبز شروع می کند و به این موجودات خیالی می رسد. موجوداتی که در دنیای خودشان هستند و سرشان به کار خودشان گرم است اما پیش آمدن اتفاق های هیجان انگیز، آن ها را درگیر ماجراهای عجیبی می کند. آن ها تصورات جالبی در مورد انسان ها دارند اما همواره از فکر رو به رو شدن با انسان ها در ترس و وحشت به سر می برند و ترجیح می دهند در دنیای خالی از آدمِ خودشان باشند. با وجود این که این اثر برای رده سنی نوجوانان نوشته شده است اما داستان های جذاب، فضاسازیِ خلاقانه و قلم روان و دوست داشتنی نویسنده بسیاری از بزگسالان را نیز مشتاق خواندن کتاب حاضر می کند.

برشی از متن کتاب

کوتوله ها درست می گفتند. آن قصری که فایر دریک اشتباها نزدیکش فرود آمد جایی شیطانی بود و برای یک اژدهای نقره ای خیلی خیلی خطرناک تر بود تا برای کوتوله های کوهی. کسی که آنجا زندگی می کرد به کوتوله های کوهی، عنکبوت ها و حشره ها علاقه نداشت اما بیش از صد و پنجاه سال منتظر یک اژدها بود. باران مدت‌ ها پیش دیوارهای قصر را از بین برده بود. برج ها ویران شده و بوته های خاردار پله ها را پر کرده بودند اما این ها کسی را که در قصر زندگی می‌ کرد آزار نمی داد. پولک های زره مانندش در مقابل باران و سرما و باد از او محافظت می‌ کردند. نتل برند، اژدهای طلایی در سردابه عمیق و نم دار زیرزمین منتظر بازگشت روزهای خوشی بود که سقف قصر هنوز سالم بود و از دنبال کردن طعمه مورد علاقه اش اژدهای نقره ای لذت می ‌برد. پولکهای نتل برند هنوز مانند طلای خالص می درخشیدند. پنجه هایش تیزتر از خرده شیشه بود و دندان‌هایش لبه های تیز و برنده ای داشت و از هر موجود زنده ای قوی ‌تر بود. اما حالا دیگر نتل برند خسته بود و به خاطر همین خستگی و بی حوصلگی از قدرتش کم شده بود. خستگی او را وحشی و درنده کرده بود وحشی تر از سگی زنجیر شده و به قدری بد خلق شده بود که مدت ها پیش تمام خدمتکارانش را خورده بود. فقط یکی از آن ها باقی مانده بود. کوتوله دراز و لاغری به نام تویگ لگ که هر روز پولک های زره مانند نتل برند را برق می انداخت و تیغ های پشت اش را دستمال می ‌کشید و دندان های درخشان و پنجه هایش را تمیز می کرد. این کوتوله که از کوتوله های کوهی کوچک تر بود همیشه ازطلوع خورشید تا غروب کار می‌ کرد و اژدهای طلایی در قصر ویران شده اش دراز می کشید و امیدوار بود یکی از جاسوس های بی شمارش خبری را که از مدت ‌ها پیش در انتظارش بود برایش بیاورد. خبری از آخرین اژدها تا بتواند دوباره به شکار برود. همان صبحی که فایر دریک چند قله آن طرف تر بین صخره‌ها خوابیده بود، دو جاسوس تازه برگشته بودند. یکی از کلاغ های نتل برند از شمال و یک سر کدویی از جنوب. اما چیزی برای گفتن نداشتند هیچی. فقط داستان‌های احمقانه ای در مورد تعدادی غول غارنشین و چندتا پری اینجا و آنجا و یک هیولای دریایی و یک پرنده غول پیکر اما در مورد اژدها هیچی. حتی یک کلمه. پس نتل برند با این که می دانست کلاغ او را به شدت دچار سوءهاضمه می ‌کند آن ها را برای صبحانه خورد. در نتیجه وقتی تویگ لگ مجهز به پارچه و برس جلو اژدهای طلایی تعظیم کرد، وضعیت ناخوشایندی داشت. مثل همیشه کوتوله از بدن بزرگ نتل برند بالا رفت تا پولک های طلایی اربابش را از سر تا دم برق بی اندازد. نتل برند با خشم فریاد زد مواظب باش کوتوله کله پوک! آخ به خاطر خدا روی شکمم پا نگذار. چرا جلوم رو نگرفتی که اون پرنده ی حقیر سیاه رو نخورم؟ تویگ لگ جواب داد: ارباب. شما به حرفم گوش نمی دادید