loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب اپرای شناور - جان بارت

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب اپرای شناور اثر جان بارت و ترجمه ی سهیل سمی در انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است.

کتاب "اپرای شناور" رمانی می باشد که حکایت خواندنی را برای مخاطب شرح می دهد. شخصیت اصلی داستان، "تاد اندروز"، مردی ثروتمند، مجرد، 54 ساله و مصمم است که با اصول و روش های خاص خویش زندگی اش را اداره می کند. وی یکی از شرکای شرکت حقوقی "اندروز، بیشاب اند اندروز" می باشد، تحصیلات دانشگاهی اش را در "جان هاپکینز" و دانشکده ی حقوق دانشگاه "مریلند" پشت سر گذاشته و در زادگاه خویش یعنی مرکز ناحیه ی "دورچستر"، ساحل شرقی مریلند به عنوان یک عضو ثابت، در یکی از اتاق های هتل "دورست" روزگار می گذراند. محل کار او، در محله ی وکلا، "کورت لن" واقع می باشد و به عنوان وکیل به فعالیت می پردازد. تاد در طول محتوای کتاب حاضر، راوی قصه خود بوده و از ماجرایی سخن می گوید که در "روز 21 ژوئن سال 1937" و بر روی عرشه ی "اپرای شناور"، قایقی تفریحی برایش اتفاق می افتد. در واقع شخصیت داستان، در این تاریخ، تصمیم به خودکشی داشته، اما بنا بر دلایلی که با آن ها رو به رو می گردد، نظرش به کلی تغییر کرده، از پایان بخشیدن به زندگی اش دست کشیده و هم اکنون پس از گذشت سال ها قصد دارد تا تمامی ماجرا را از ابتدا تا انتها برای خواننده بیان کند.


فهرست


کوک کردن پیانویم کلوب کاوش گران دورچستر پیوند غیر افلاطونی دلیلی عاطفی بیسکویت مخلوط مریلند قایق های ناتمام من یک توضیح، یک هشدار اعلامیه نمایش اخلاقی بزرگ قانون نظری آموزنده و در عین حال پیچیده همسرایی صدف ها آینه ی تمام نمای زندگی بطری ها، سوزن ها، چاقوها آن لبخند غنچه ای ناهار قاضی پایان طرح کلی مسئله مرگ و زندگی پذیرش یک فرض نوای موسیقی زیره به زیره ستان بردن دیدار از اپرا خداحافظ، خداحافظ سه میلیون دلار تحقیق گام نخست اپرای شناور یک پرانتز اپرای شناور

برشی از متن کتاب


کوک کردن پیانویم برای کسی مثل من که فعالیت های ادبی اش از سال 1920 بیش تر به خلاصه نویسیِ پرونده های حقوقی و استفسارنویسی محدود بوده، دشوارترین بخش کار پیش رو ــ یعنی شرح یکی از روزهای سال 1937 که در خلال آن نظرم عوض شد - شروع آن است. پیش از این هرگز چنین کاری نکرده ام، اما خودم را می شناسم و می دانم که وقتی سرِ صحبت باز شود، صفحات کتاب نیز راحت و روان پر خواهند شد. من ذاتا آدم تودار و کم حرفی نیستم، فقط باید به داستان بچسبم و پس از پایانِ آن دهانم را ببندم. از این بابت هیچ شک و تردیدی ندارم: تقریبا همیشه در مورد خودم درست پیشگویی می کنم، چون این جا در کمبریج، برخلاف دیگر جاها، تصور همه این است که من رفتاری کاملاً منطقی و صحیح دارم. اگر دیگران (مثلاً، دوستم هریسون مک یا همسرش، جین فکر می کنند من آدم عجیب و غریب و غیرقابل پیش بینی ای هستم، دلیلش این است که اعمال و باورهای من با اصول آن ها - به فرض این که اصولی داشته باشند - سازگاری ندارند؛ اما به شما اطمینان می دهم با اصول خود من کاملاً سازگارند. گرچه اصولم هر از گاه تغییر می کنند - یادتان باشد که این کتاب به یکی از همین تغییرات مربوط می شود ــ با این حال، همیشه از این اصول به قدر کفایت دارم، خیلی بیش از حد نیازم، و معمولاً همه آن ها هم یکپارچه و همخوانند، طوری که زندگی ام هرگز به دلیل نامتعارف بودن، از مسیر منطق خارج نمی شود. مسئله دیگر این که بدون استثنا کارهایم را به پایان می رسانم. مثلاً، همین حالا این کتاب را آغاز کرده ام، و با این که احتمالاً هنوز تا شروع داستان اصلی کلی فاصله داریم، دست کم در همان مسیر حرکت می کنیم، و من یاد گرفته ام به همین راضی باشم. شاید وقتی کار توصیف آن روز خاص را که پیش تر به آن اشاره کردم به پایان برسانم - به گمانم روز 21 ژوئن سال 1937 بود - شاید وقتی نوبت به زمان خواب برسد، البته اگر برسد، برگردم و این صفحات بخش کوک کردن پیانو را از بین ببرم. شاید هم این کار را نکنم: قصدم این است که صریح و روراست خودم را معرفی کنم، و در مورد بعضی تفسیرهای احتمالی در مورد معنای اسمم به شما هشدار بدهم، اهمیت عنوان این کتاب را تشریح کنم، و از سر مهربانی و محبت چند کار دیگر هم برایتان انجام بدهم، درست مثل میزبانی که برای پذیرایی از مهمانش قشقرق به راه می اندازد، و این ها همه برای راحتی شما، برای آن که آرام آرام شما را در رودِ پیچاپیچ داستانم غوطه ور کنم - بهتر است شرح کارهای مفید را حفظ کنیم و آن ها را دور نریزیم. اگر اجازه بدهید، برای شرح بیش تر استعاره دور از ذهن «رود پیچاپیچ»، باید بگویم که در رمان هایی که گاه و بی گاه خوانده ام، همیشه احساسم این بوده که آن گروه از نویسنده ها که به جای شرح پیش زمینه ماجرا و ورود تدریجی به عالم داستانشان، کار خود را از میانه ماجرا و با لحنی توفنده و ناگهانی آغاز می کنند، از خواننده هایشان توقع زیادی دارند. به نظر من، این گونه شیرجه زدن در زندگی و دنیای دیگران، درست مثل پریدن به دل رودخانه چاپتنک در اواسط ماه مارس است که چندان لذتی ندارد. نه، پا به پای من بیا خواننده، و نگران قلبِ ضعیفت نباش؛ خود من هم قلب ضعیفی دارم، و ارزش شرح تدریجی داستان را می دانم؛ اول یک انگشت پا، بعد پنجه، بعد یک پا و بعد آرام و آهسته باسن و شکم و ...

نویسنده: جان بارت مترجم: سهیل سمی انتشارات: ققنوس


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب اپرای شناور - جان بارت" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل