loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب اریکه ی شیشه ای 2 (تاج و تخت شیشه ای 1)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب اریکه شیشه ای جلد دوم از مجموعه تاج و تخت شیشه ای یک، نوشته ی سارا جی ماس و ترجمه ی ساره ارزانی توسط انتشارات بهداد به چاپ رسیده است.

سلینا پس از اینکه همراه شاهزاده دوریان وارد قصر شیشه ای می شود، تحت نظر کاپیتان گارد سلطنتی که از دوستان نزدیک دوریان است، آموزش های ویژه ای را پشت سر می گذارد تا بتواند در رقابت های پیش رو پیروز شود. شاهزاده دوریان بدون توجه به توصیه های پدرش در مورد نزدیک شدن به سلینا، کم کم به او علاقه مند می شود و در فرصتی مناسب علاقه اش را  ابراز می کند. سلینا با وجود احساس متقابلی که به دوریان دارد، به خاطر ترس از آینده و عکس العمل پادشاه زیاد به او نزدیک نمی شود و بیشتر خود را سرگرم تمرینات مخصوصش می کند. او گاهی پنهانی در قصر به گردش می پردازد و در همین رفت و آمدها به وجود نیروهایی ماورایی در بخش هایی از قصر پی می برد. بعد از اینکه یکی از دریچه های مخفی قصر را باز می کند، با دنیایی جدید و شگفت انگیز رو به رو می شود. دنیای جادو، که پیش از این، پادشاه هرگونه صحبت و فکری در باره‌ی آن را ممنوع کرده؛ سلینا با گذشتن از در مخفی، کم کم متوجه وجود قدرت هایی ماورایی در درون خود می شود؛ قدرت هایی که می توانند در انتخاب او به عنوان آدمکش سلطنتی و به دست آوردن آزادی کمکش کنند. اما وقتی رقبای سلینا یکی پس از دیگری به طور مرموزی کشته می شوند، اتفاقات طور دیگری رقم می خورد.

مجموعه‌ی جذاب اریکه‌ی شیشه ای در جلدهای مختلف به چاپ رسیده است. شخصیت اصلی این مجموعه دختر هجده ساله ای به نام سلینا ساردوئین است که از هشت سالگی تحت سرپرستی مردی که قاتلین حرفه ای را آموزش می دهد،‌ قرار می گیرد و با آموزش های او تبدیل به آدمکشی حرفه ای می شود؛ و سرانجام توسط ماموران حکومت دستگیر و به کار در معادن نمک محکوم می گردد. او پس از تحمل یک سال شکنجه و کار سخت، توسط شاهزاده دوریان به عنوان جنگجوی مبارز در مسابقات انتخابی آدمکش سلطنتی انتخاب می شود و اگر برنده شود می تواند بعد از چهار سال خدمت به پادشاه و کشتن دشمنانش آزادی خود را به دست بیاورد. سلینا در این راه ماجراهای زیادی را پشت سر گذاشته و به اسرار و حقایق بسیاری دست پیدا می کند که داستان هر جلد را تشکیل می دهد.

 


برشی از متن کتاب


روزها بدون دیدن نهمیا می گذشت و سلینا دهانش را در مورد آن اتفاق جلو کیال یا دوریان یا هر کس دیگری که از اقامتگاهش دیدن می کرد، بسته نگه داشت. نمی توانست با نهمیا روبرو شود؛ آن هم بدون مدارک بیشتر و بدون خراب کردن همه چیز. در نتیجه وقت آزادش را به تحقیق در مورد علامت های ویرد گذراند، تا بفهمد آن ها چه معنایی دارند و چطور با قاتل و حیوان قاتل ارتباط پیدا می کنند. دراین میان آزمون دیگری را هم پشت سر گذاشت، بی هیچ ناراحتی یا اتفاقی. اگر چه او نمی توانست همین را در مورد سربازی که به خانه فرستاده شده بود، بگوید. تمرینش با کیال و دیگر رقابت کنندگان ادامه داشت. حالا پنج نفر از آن ها مانده بودند و مسابقه ی نهایی سه روز دیگر بود و دو روز پس از آن، مبارزه ی تن به تن. سلینا صبح روز یولماس بیدار شد و از سکوت لذت برد. علی رغم تاریکی مواجه شدنش با نهمیا، چیزی ذاتاً آرامش بخش در آن روز وجود داشت. در آن لحظه کل قصر آرام شده بود تا صدای ریزش برف را بشنود. سرما هر شیشه ی پنجره را پوشانده بود. آتشی با صدای ترق تروق در شومینه می سوخت و سایه ی دانه های برف روی زمین می افتاد. همان طور که تصور می کرد، صبح زمستانی آرامش بخش و زیبایی بود و او با فکر کردن به نهمیا یا مبارزه یا مجلسی که امشب اجازه ی شرکت در آن را نداشت، آن را خراب نمی کرد. نه، صبح روز یولماس بود و او خوشحال بود. حس آن روز، مثل حس روزی تعطیل برای جشن گرفتن تاریکی ای نبود که نور بهار را متولد می کرد. یا برای جشن گرفتن تولد اولین پسر یک الهه. بلکه روزی بود که مردم مهربان تر بودند، به یک گدا در خیابان بیشتر نگاه می کردند و به یاد می آوردند که عشق هنوز زنده است. سلینا لبخند زد و غلتید اما میانه ی غلتیدن، چیزی مقابل صورتش آمد که سخت و چروکیده بود و بویی داشت مانند... "آبنبات!" پاکت بزرگ کاغذ روی یک بالشت قرار داشت و فهمید که پاکت از همه نوع محصولات قنادی پر شده است. هیچ یادداشتی نبود، حتی اسمی روی پاکت نوشته نشده بود. چشمان سلینا برق زد، شانه بالا انداخت و مشتی شیرینی بیرون آورد؛ وای چقدر عاشق آبنبات بود! سلینا خنده ی شادی سر داد و تعدادی آبنبات در دهانش چپاند. یکی یکی آن ها را طبق نوع شان جوید. چشم هایش را بست، نفس عمیقی کشید و طعم و مواد همه ی آن ها را حس کرد. وقتی بالاخره جویدن را متوقف کرد، فکش درد گرفت. بدون توجه به شکری که بیرون می ریخت، محتویات پاکت را روی تخت خالی کرد. دنیای خوبی را که پیش رویش بود، بررسی کرد. همه ی چیزهای مورد علاقه اش آنجا بود: آدامس های روکش شکلاتی، بادام شکلاتی، نقل های توت مانند، نبات هایی شکل جواهر، بیسکوییت های بادام زمینی و ساده، شیرین بیان قرمز یخ زده و مهم تر از همه، شکلات، یک ترافل فندقی  را در دهانش انداخت. بین جویدنش گفت‌: "انگار...

نویسنده: سارا جی ماس مترجم: ساره ارزانی انتشارات: بهداد


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب اریکه ی شیشه ای 2 (تاج و تخت شیشه ای 1)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل