loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب اردک سیاه - افق

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب اردک سیاه به قلم ژانت تیلور لایل با ترجمه ی نسرین وکیلی و پارسا مهین پور توسط نشر افق به چاپ رسیده است.

اردک سیاه داستان کشتی تجاری بزرگی به همین نام را روایت می کند که در اواخر دهه ی 1920 در تمام سال های ممنوعیت قاچاق، بارها و بارها محموله های قاچاق را جا به جا کرده بود؛ و اکنون بعد از گذشت سال های زیاد پسر جوانی به نام دیوید پیترسون که شوق روزنامه نگاری را در سر می پروراند، تصمیم می گیرد برای پیدا کردن سوژه ای داغ و خواندنی در روزنامه ی محلی، سراغ یکی از قاچاقچیان قدیمی منطقه به نام روبن هارت تنها بازمانده ی کشتی اردک سیاه برود. تنها اخباری که تاکنون درباره ی کشتی منتشر شده است، کشته شدن افراد کشتی با تیراندازی پلیس های گارد ساحلی می باشد. نکته ای که تمام این سال ها، سوالات زیادی را در پی داشته این است که بعد از بررسی کشتی هیچ سلاحی در آن یافت نشده و در واقع گارد ساحلی به تعدادی انسان غیر مسلح شلیک کرده و باعث مرگ آن ها شده و علت این کار هرگز مشخص نشده است. روبن که اکنون بیش از هشتاد سال دارد بعد از اولین ملاقاتش با دیوید می پذیرد تا اطلاعات مفیدی در اختیار او قرار دهد. روبن ماجرایی را برای پسر جوان تعریف می کند که تاکنون هیچ جایی بازگو نشده است. ماجرایی که مربوط به سال های نوجوانی روبن و دوست صمیمی اش جدی است؛ روبن و جدی در یک شب طوفانی کنار ساحل به طور اتفاقی جسد مردی در لباس بسیار رسمی را پیدا می کنند. آن ها از روی ظاهر مرد حدس می زنند که او با قاچاقچیان در ارتباط بوده، با پیدا شدن این جسد پای قاچاقچیان دیگر هم به این ماجرا باز می شود. روبن که آن زمان پسر نوجوان پر شوری بود با ناخدای کشتی اردک سیاه آشنا شده و ناخواسته درگیر قاچاق می شود ... آیا صحبت های دیوید با روبن بعد از گذشت سال ها می تواند راز کشتی اردک سیاه را فاش کند؟ آیا تیراندازی که از طرف گارد ساحلی شده با اجازه ی قانونی انجام شده یا علت دیگری داشته؟

 


برشی از متن کتاب


وقتی به خانه رسیدم، مادرم نگران، منتظر من بود. ولی خودم را از قبل آماده کرده بودم. گفتم که چراغ دوچرخه ام یک دفعه سوخت و مجبور شدم کلی از راه را پیاده بیایم. خوشبختانه او حرفم را باور کرد و من هم به سرعت خودم را به اتاقم رساندم. روی تخت دراز کشیدم و با ناباوری به چیزی که دیده بودم فکر می کردم؛ اردک سیاه! آن هم در اسکله ی تیلر! این قایق بزرگ بیشتر شبیه یک شبح بود. در تمام منطقه ی ناراگان ست، همه آن را می شناختند، ولی هیچ کس آن را ندیده بود. ناخدایش باهوش بودو و خدمه اش خیلی ماهر بودند. سال ها بود که گارد ساحلی در تعقیب بی سرانجام این قایق خودش را مایه ی خنده ی مردم کرده بود و اردک سیاه هم با خیال راحت کار خودش را انجام می داد. بعضی وقت ها که قایق های گارد ساحلی، این شبح را گوشه ای محاصره می کردند، موتورهای فوق قدرتمند خود را به کار می انداختند و از لوله ی اگزوز آن دود سیاه غلیظی خارج می شد. آن قدر سیاه و غلیظ که اردک سیاه در میان آن محو می شد. با تمام سرعت فرار می کرد و قایق های گارد ساحلی نیز هیچ وقت به آن نمی رسیدند. اگر به طور اتفاقی وقتی محموله ای را حمل می کرد؛ با دستور ایست گارد ساحلی رو به رو می شد، با همین شگرد، با استفاده از موتورهای قدرتمند و پرسرعت خود مثل باد از دست آن ها فرار می کرد و به کمک خدمه های ماهرش که گوشه گوشه ی ساحل و دریا را مثل کف دست می شناختند در خلیجی پنهان می شد تا خطر به طور کامل رفع شود. خدمه ی ان مردم عادی همان حوالی بودند و به کلی با گروه های گانگستری قاچاقچی شهرهای بزرگ فرق داشتند. خیلی از مردم در صحبت های خصوصی خود آن ها را تحسین می کردند. می گفتند اردک سیاه با مهارت و تیزهوشی ، هم پوزه ی  گارد ساحلی و هم پوزه ی گروه های گانگستری مخوف را به خاک مالیده است. من بارها خیلی اتفاقی این مکالمه ها را از میان قفسه های فروشگاه رایلی شنیده بودم. یک بار مرد ماهیگیری که سرش را به علامت نه تکان می داد، ولی از قیافه اش خوشحالی می بارید، به مرد دیگری می گفت: «شنیده ام که دیشب اردک سیاه محموله هایی را در فاگلند تخلیه کرده.» کسی نمی دانست که ناخدای آن کشتی کیست. حتی نمی توانست حدس هم بزند، اما من با چشم های خودم او را دیده بودم. دیده بودم که چطور با غرور و شجاعت و مهارت کارش را انجام می دهد. ان شب وقتی به خانه رسیدیم، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که باید جریان را برای جدی تعریف کنم. ولی ساعتی بعد وقتی بیشتر به موضوع فکر کردم و آدم هایی را که دیده بودم از نظر گذراندم، نظرم عوض شد. جدی دوست من بود ولی گفتن این حرف ها خطرات زیادی داشت. حداقل شغل پدرم به عنوان مدیر فروشگاه رایلی به خطر می افتاد. نمی دانم آقای رایلی آن شب توی ساحل چه کار می کرد، ولی به خاطر پدرم هم که شده نباید می گذاشتم کسی خبردار شود که او آن شب در ساحل بوده...    

نویسنده: ژانت تیلور لایل مترجم: نسرین وکیلی - پارسا مهین پور انتشارات: افق  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب اردک سیاه - افق" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل