loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب آن گوشه ی دنج سمت چپ

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب آن گوشه ی دنج سمت چپ نوشته ی مهدی ربی، توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

این کتاب برنده ی مشترک نهمین دوره ی جایزه ی منتقدان و نویسندگان مطبوعات به عنوان بهترین مجموعه داستان سال 1386 بوده که با استقبال مخاطبان به چاپ های متعدد نیز رسیده است. نویسنده در این مجموعه، تنوع محتوایی، سبکی و زاویه دید مناسب را حفظ کرده است. یک جا رئال می شود و گاهی سوررئال، جایی هم به اثری نمادین شبیه می شود. در مجموع محوریت داستان ها درباره ی روابط آدم ها و پیچیدگی هایشان است. شخصیت های قصه ها در دنیایی تباه زندگی می کنند و عمدتا در جست و جوی خوشبختی از طریق مرور خاطرات نوستالژیک گذشته هستند. عنصری که در داستان های کوتاه نقطه ی قوت محسوب می شود، شگفتانه ای است که به مخاطب می دهند، یعنی پایانی جذاب. مهدی ربی این نکته را در کتاب رعایت کرده و عمدتا داستان ها را به شیوه ای تکان دهنده و متفاوت به پایان رسانده است. یکی از قشنگ ترین قصه های کتاب ملیحه است. ماجرای برادری که پس از مرگ مادر وظیفه ی بزرگ کردن خواهر کوچکتر را دارد. نویسنده در این کتاب توانسته است رابطه ی عاطفی خواهر و برادری را بسیار دلنشین به تصویر بکشد. داستان دیگر با عنوان "آن گوشه ی دنج سمت چپ" که هم نام کتاب نیز هست، به شیوه ی اول شخص روایت شده است. راوی هر شب از عشق خود برای ما می گوید و ما را با ماجراهای خود و دختر مورد علاقه اش همراه می کند. ماجراهایی دلنشین، جذاب و در عین حال خودمانی.


برشی از متن کتاب


آن گوشه ی دنج سمت چپ چه دلیلی دارد که آدمی سرحال و ترکه ای مثل من هر شب ده کیلومتری را بدود، تقریبا بدون توقف. من اضافه وزن دارم و نه سیستم قلب و عروقی بدنم دچار اشکال خاصی است. پس با یک الگوی متعادل تر هم می توانم ورزش کنم. کمی غیرمعقول به نظر می رسد. تا به حال برایم این طور نبود؛ خیلی هم دل چسب و حماسی به نظرم می آمد. دونده ی خستگی ناپذیر. مرد تنهای سفیدپوش خیابان های شهر. این حس ها بیشتر می شود. به خصوص اگر در جهت خلاف حرکت ماشین ها بدوم. یادم می آید گاهی احساس کرده ام یک تنه به جنگ همه ی ماشین های پردود اتوبان های سیاه شهر رفته ام. البته سفیدپوشیدنم دلیل بسیار ساده دارد و آن اصرار مادرم است؛ «شب است و راننده ها خسته و خواب آلود. چیزی بپوش که ببینندت.» از کی شروع کرده ام؟ درست یادم نمی آید. این کفش ها را نداشتم. شاید از هفت یا هشت جفت کفش پیش شروع شده بود. به سال اگر حسابش کنیم ده سالی می شود. مسیر، مسیر همیشگی است؛ حتا توقفگاه ها. در خانه را که ببندم همان جا پشت در می نشینم و بند کفش ها را محکم می کنم. سر به زیر و آرام از جلوی خانه ها و مغازه های محله مان رد می شوم. بعد کم کم شروع می کنم به دویدن. بعد از هر دویدن کفش ها را باید با پارچه ای نم دار تمیز کرد. چون خیس می شوند و اگر خوب پاکشان نکنم رویه ی پارچه ای شان خشک می شود؛ و شوره می زند و بعد از یک هفته حتما پاره می شود.

فهرست


  • آن گوشه ی دنج سمت چپ
  • مقبره
  • قربانی ابراهیم
  • ملیحه
  • مسیح
  • دوچرخه سوار
  • حالا می ذاری بخوابم؟
  • دیگر هیچ چیز بااهمیتی وجود ندارد
  • می تونم دوباره ببینمت؟
  • زخم رقیب
  • چشم سیاهان کیستند؟
  • باد مخالف
  • پل ها


نویسنده: مهدی ربی انتشارات: چشمه  

مشخصات

  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 5
  • تعداد صفحه 100
  • انتشارات چشمه

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب آن گوشه ی دنج سمت چپ" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل