loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب آقای رویا | روبر پنژه

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره ی کتاب آقای رویا

شخصیت اصلی قصه، مردی میان سال و بازنشسته است که در طول داستان با نام "آقای رویا" خطاب می شود. وی در خانه ای ویلایی کنار ساحل، و همراه با تنها خدمتکارش، زنی تنبل زندگی می کند. مرد قصه هر روز صبح از خواب بیدار شده، پس از صرف صبحانه، به ایوان خانه اش رفته و در زیر نور آفتاب به تماشای دریا و رفت و آمد ماهیگیران پرداخته و با غرق شدن در افکاری از هم گسیخته و گوناگون، لحظه های باقی مانده ی عمرش را پشت سر می گذارد. او همواره با تعیین قوانینی سفت و سخت، خدمتکار خانه اش را به رعایت آن ها وادار ساخته و از او می خواهد تا نظم و قواعد مشخص شده را رعایت کند؛ اما مدام به دلیل بی نظمی های مکرر زن خدمتکار، عصبانی شده و وی را مورد مواخذه قرار می دهد. روزهای تکراری از پی هم می گذرد و آقای رویا را در روزمرگی غیر قابل تحملی غرق کرده و او را به مردی تنها و بی هدف مبدل می سازد. تا این که با ورود خواهر زاده ی آقای رویا، خانه و تمامی امور آن رنگ و رویی تازه و متفاوت به خود گرفته و ماجرایی جذاب را خلق می کند.

برشی از متن کتاب

آقای رویا در ایوان خانه ی خود، زیر آفتاب، نشسته است. او مردی بازنشسته است. با یک خدمتکار زن، در ویلایی کنار دریا، نه چندان دور از آگاپا، تفریح گاه ساحلی کوچکی که تابستان ها پر از جمعیت و زمستان ها سخت ملال آور است، زندگی می کند. روی میز مقابل آقای رویا، فنجان قهوه خالی قرار دارد، و روزنامه ی محلی که او آن را نمی خواند اما روزنامه به او، برای رویارویی با خویش، اعتماد به نفس می بخشد. آدمی به سن او، که زندگی اش را به وارسی کوچک ترین تمایلاتش، و توجیه یا محکوم کردن کوچک ترین واکنش هایش گذرانده باشد، دیگر نمی تواند با فراغ بال زندگی کند. برخی گمان می کنند که پاره ای از رفتارها را می توان نمودار وضع روحی و وجدان آسوده مردی درخور احترام دانست. ساعت ده صبح بی روزنامه روبروی دریا نشستن، امری معمول نیست. آقای رویا همسایه ی دیوار به دیواری ندارد که بتواند مراقب اعمالش باشد. اما موضوع این نیست. مدت هاست که آقای رویا دیگر نیازمند کسی نیست که به او بگوید چه بکند و چه نکند. دانستن این که چرا روزنامه اش را نمی خواند، شاید خودش مسئله ای باشد گرچه چندان اهمیتی ندارد. علتش شاید خستگی باشد. شاید تنبلی. شاید خودخواهی. ویلا، مشرف بر دریاست. روی تپه ای که شیب ملایمی دارد ساخته شده است. طبقه ی پایین، چهار اتاق دارد که از آن میان، دو اتاق رو به دریاست و در اتاق سوم و آشپزخانه به باغ، در سمت شمالی ویلا، باز می شود. در طبقه ی بالا، سه اتاق و یک حمام هست. اتاق کلفت رو به شمال است، اتاق آقا و اتاق دیگر که خالی است، هر دو ایوانی دارند که دریا را می توان از آن جا تماشا کرد. آقای رویا به قایق کوچکی که در دوردست، آهسته در حرکت است، نگاه می کند. دو تن را که در قایق ایستاده اند، تشخیص می دهد. باید ماهی گیرانی باشند که تورهای خود را، با آن که دیر است و نزدیک ظهر، در آب انداخته اند. اما شاید در زمستان روال کارشان متفاوت باشد. در سمت راست ساحل، خلیج کوچکی به چشم نمی خورد. بالای دماغه مرتفع قشنگی، با فاصله ای در حدود سه کیلومتر ــ البته به آسانی نمی توان مسافت ها را برآورد کرد ــ فانوسی قرار دارد که از فراز بیشه ی کوچکی از درختان کاج نمایان است. در سمت چپ، جزیره ای هست که تخته سنگ هایی به رنگ صورتی دارد. دو ماهی گیر، هم چنان که سرگرم کارند، به جزیره نزدیک می شوند. شدت نور به اندازه ای است که تماشاگر صحنه، برای بهتر دیدن، باید دستش را سایبان چشمش کند اما از این کار هم نتیجه ای نمی گیرد چون درخشش آب دریا مانع دید می شود. سپس قایق در پشت جزیره کوچک پنهان می شود. آقای رویا منتظر است که قایق دوباره از آن سو نمایان شود اما در این لحظه، کلفتش او را از باغ صدا می زند. آقای رویا، بر روی ایوان خم می شود. زن، فریادکنان می گوید که نامه رسان، یک نامه سفارشی برایش آورده است...


روبر پنژه


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب آقای رویا | روبر پنژه" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل