loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب شیرین تر از شکر 3 (فصل پاییز)

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب 365 داستان کهن ایرانی، جلد سوم از مجموعه ی شیرین تر از شکر، بازنویسی ابوالفضل هادی منش و تصویرگری محمد حسین صلواتیان از انتشارات جمال به چاپ رسیده است.

این جلد از مجموعه، به فصل پاییز اختصاص دارد و متشکل از 76 داستان می باشد که از داستان شماره ی 196 تا 271 را شامل می شود. طول برخی از حکایات کوتاه و چند خط و برخی دیگر طولانی و چند صفحه می باشد و پس از نام داستان منبع آن نیز برای خواننده بیان شده است. تمام داستان ها حال و هوای داستان های کهن فارسی را حفظ کرده و در پس آن ها پند و نکته ای نهفته است و بسیاری از آن ها طنزی در خود پنهان دارند که لبخندی بر لبان خواننده می نشاند. در داستان «این بار قورباغه را خور» از کتاب کلیله و دمنه چنین آمده است که قورباغه ای در کنار لانه ماری زندگی می کرد و هر بار که تخمک گذاری انجام می داد و نوزادانش سر از تخم در می آوردند مار آن ها می خورد، قورباغه که از این اتفاق ناراحت بود روزی پیش دوستش خرچنگ رفت تا از او راهنمایی بگیرد و ... .

"شیرین تر از شکر" نام مجموعه ای 4 جلدی است که شامل 365 قصه، حکایت و مثل از داستان های کهن فارسی و روایت هایی از زندگانی پیامبر (ص) و ائمه اطهار (علیهما السلام) است که برای کودکان و نوجوانان بازنویسی شده اند. هر یک از جلدهای این مجموعه به یکی از فصول سال اختصاص دارد و داستان های آن از کتب شهیری مانند تفسیر قرآن کریم، تذکره الاولیاء، تفسیر طبری، اسرار التوحید، بوستان و گلستان سعدی، بهارستان، قابوسنامه، منطق الطیر، کلیله و دمنه، کیمیای سعادت و بسیاری دیگر از مهمترین آثار کهن برگرفته و بازنویسی شده اند. این مجموعه برای گروه سنی ب و ج مناسب می باشد.

 


برشی از متن کتاب


طلا را دشمن بدار سیاست نامه «سلطان محمود غزنوی» خیلی زیبا نبود. صورتی کشیده، گردنی دراز، بینی ای بلند داشت و زرد روی بود. د رچهره اش موی کمی روییده بود و پوستی خشک داشتوقتی «سبکتکین» درگذشت، سلطان محمود به پادشاهی رسید. او هندوستان را به تصرف خود دراورد. روزی، صبح زود، پس از نماز بر سجاده اش نشسته بود. وزیرش «احمد حسن» وارد شد و تعظیم کرد. محمود با دست به او اشاره کرد که بنشیند. وقتی کفش هایش را به پا کرد، به آیینه نگریست و لبخند زد. سپس به احمد حسن گفت: «خدا بهتر می داند.» محمود گفت: «همان طور که می بینی، من زیباروی نیستم. می ترسم مردم مرا دوست نداشته باشند. زیرا مردم، پادشاه زیبا را بیش تر دوست دارند!» احمد حسن که وزیری دانا و زیرک بود، گفت: «سرورم! تو می توانی کاری بکنی که مردم تو را از زن و فرزندانشان هم بیش تر دوست داشته باشند و به دستور تو خود را به آب و آتش بزنند!» محمود شادمان شد و گفت: «چه کار کنم؟» احمد حسن گفت: «طلا را برای خودت، دشمن حساب کن.» محمود پیشنهاد او را پسندید و گفت: «در این سخن توهزار نکته . فایده هست!» سپس دست به خیرات گشود و به همه طلا می بخشید، به طوری که سخاوت او زبان زد مردم شد. مردم او را دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند. محمود د رجنگ ها و لشکرکشی ها، پیروزی های بسیاری داشت؛ به «هندوستان» حمله کرد و «سومنات» را گرفت. «سمرقند» و «عراق» را نیز تصرف کرد. روزی به وزیرش، احمد حسن گفت: «من دست از طلا برداشتم. هر دو جهان را به دست آوردم؛ و چون طلارا خوار دیدم، در دو جهان، عزیز شدم.»   کدام را برگزینم؟ مرزبان نامه «ضحاک» پادشاهی بود که دو مار از هر دو کتف او بر آمده بودند و هر روز باید از مغز انسان جوانی تغذیه می کردند. در آن روزگار، زنی به نام «هنبوی» زندگی می کرد. روزی، قرعه ی این سرنوشت شوم، بر پسرو شوهر و برادر او افتاد. هر سه را گرفتند تا مغز ایشان را در آورند و به مارها بدهند. زن در حالی که سر و صورت را خاک آلود کرده بود و ناله و زاری سر می داد خود را به درگاه ضحام رساند. او فریاد و فغان کنان می گفت: «مگر قرار نبود که از هر خانه، یک مرد بکیرید؟ چرا امروز باید شاهد دستگیری سه مرد از خانه ام باشم؟ من چقدر بدبختم! یکی به فریادم برسد و علت را برایم بگوید.» صدای داد و فریاد زن، در کاخ، ضحاک پیچید و او را به نزد زن کشاند. ضحاک بعد از شنیدن ماجرا به اطرافیان دستور داد، او را به نزد زن کشاند. ضحاک علت را پرسید و زن برایش بازگو کرد.ضحاک بعداز شنیدن ماجرا به اطرافیان دستور داد، او را د رآزاد کردن و بردن یکی از این سه تن مختار کنند ولی دو نفر دیگر را هم چنان در زندان نگه دارند. ماموران، هنبوی را به زندان بردند. به محض ورود، چشم زن به شوهرش افتاد. یاد مهر و محبت های او، قلبش را بع تپش انداخت. کم مانده بود که او را اتنتخاب کند، ولی ناگهان پسرش را دید. وقتی به یادآورد که قرار است چه بلایی بر سر جگر گوشه اش بیاورند، با ناراحتی و غصه جگرش را سوزاند! در این هنگام، نظرش به برادرش افتاد. او سرش را به پایین انداخت و با افسوس به فکر فرو رفت....      

(365 داستان کهن ایرانی) (فصل پاییز با 76 داستان) بازنویسی: ابوافضل هادی منش تصویرگر: محمدحسین صلواتیان انتشارات: جمال


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب شیرین تر از شکر 3 (فصل پاییز)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل