loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دلتنگ نباش! (شهید روح الله قربانی)

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب دلتنگ نباش! (شهید روح الله قربانی) به قلم زینب مولایی در انتشارات روایت فتح به چاپ رسیده است.

"دلتنگ نباش" کتابی در رابطه با سرگذشت زندگی شهید مدافع حرم، "روح الله قربانی" می باشد که نویسنده تمامی روایت های آن را بر مبنای مصاحبه های صورت گرفته با همرزمان و دوستان این شخصیت بزرگوار و هم چنین همراهی "زینب عبد فروتن"، همسر شهید قربانی به رشته ی تحریر درآورده است. "روح الله" شخصیت اصلی داستان، فرزند یکی از سرداران سپاه می باشد و در دانشگاه هنر سمنان به تحصیل می پردازد. وی همواره آرزو دارد که در دانشگاه امام حسین علیه السلام پذیرفته شده و وارد نیروهای سپاه گردد. علی رغم این علاقه، به هیچ وجه حاضر نمی شود که از موقعیت پدرش برای ورود به نیروهای آموزشی استفاده نماید؛ بنابراین همانند سایر افراد، مراحل ابتدایی ثبت نام را آغاز نموده و در آزمون های مربوطه شرکت می کند تا این که در نتیجه ی سعی و تلاش های فراوان، سرانجام در مهرماه سال 1390 با انصراف در رشته ی هنر، وارد دانشگاه مذکور می شود. در یکی از جلسات آموزشی، با "مهران"، پسری دل نشین که دو سال از خودش کوچک تر است، آشنا شده و رابطه ی دوستانه ای را با وی آغاز می کند. پس از تقسیم نیروها، مهران در گردان شهید باکری و روح الله نیز در گردان شهید کاوه قرار گرفته و به ساختمان های مجزایی از یک دیگر منتقل می شوند؛ اما مدام با هم ملاقات کرده و به انجام تمرین های سخت می پردازند. روح الله با افراد دیگری هم چون "مرتضی" و "مجتبی" نیز، رابطه ی صمیمانه ای را برقرار می کند. مجتبی، پسری ورزش کار و سخت کوش است و مرتضی نیز از هم اتاقی های روح الله می باشد و به دلیل صدای زیبایی که دارد مدام به درخواست او، روضه خوانی و مداحی می کند. در یکی از روزها که طبق معمول به صحبت با یک دیگر مشغول هستند، متوجه هدف و آرزویی مشترک در دل شان می شوند؛ در واقع این آرزو دست یابی به مقام رفیع شهادت است. پس از این هم صحبتی، تصمیماتی را اتخاذ می کنند که زندگی و آینده شان را به شدت تحت تاثیر خود قرار می دهد.


برشی از متن کتاب


پرواز دمشق که نشست روح الله ساکش را برداشت و پیاده شد. اول به زیارت حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (ع) رفتند.بعد از زیارت به سمت حلب رفتند تا در آن جا مسئولیت هر یک مشخص شود. خبر عملیات محرم به گوشش رسیده بود. سه چهار روز بعد توانست با زینب تماس بگیرد. هنوز درست سلام علیک نکرده بودند که زینب گفت: «وای، اگر بدونی چی کار کردم!» روح الله که از صدای مضطرب زینب نگران شده بود، گفت: «چه کار کردی؟» زینب می دانست که خیلی نمی تواند صحبت کند برای همین یک ریز تعریف می کرد «وسط اتوبان تصادف کردم. خیلی ترسیده بودم. نصف ماشین رفت. هیچ کس نبود کمکم کنه. ماشین رو زدم داغون کردم خاک بر سرم!» روح الله بین حرف هاش پرید و گفت: «زینب فدای سرت. ماشین چیه؟! خودت چیزیت نشد؟» - خودم نه، ماشین رو داغون کردم روح الله. خیلی ناراحتم. - اشکال نداره. بده درست کنن. اگرم فکر می کنی خیلی داغون شده، به حسین بگو او رو بفروشه، من کمی پول جور می کنم یکی دیگه بخر. بالاخره ماشین برای توئه. - نه دیگه تا او حدم خراب نشده که بخوام عوضش کنم. - خب پس اصلا غصه نخور. قضا بلا بوده از سرمون رفع شد. *** تقسیم بندی ها که انجام شد به خاطر حال پدرش، او را از تیپ هجوم خط زدند. این یعنی نمی توانست در هیچ یک از عملیات های پیش رو شرکت کند. محل استقرارشان در شهر ذهبیه ی استان حلب در یک ساختمان سه طبقه بود. طبقه ی دوم تیپ خلیل بود که مسئولیت حفاظت فیزیکی شهر را داشتند. طبقه ی سوم هم تیپ سیدالشهدا که تیپ هجوم بودند. روح الله به همراه مرتضی مسیب زاده حفاظت فیزیکی شهر و کنترل ایست بازرسی ها را به عهده داشت. هر کسی روح الله را می دید متوجه کلافگی او می شد. روی پا بند نبود تا خود را به عملیات محرم برساند. اواخر مهر بود که اعلام شد سیزده نفر به تیپ سیدالشهدا معرفی شده اند. اسم روح الله در بین آن سیزده نفر بود. انگار خونی تازه در رگ هایش جاری شده بود. حتی چشمانش هم می خندید. فرمانده ی تیپ محمد حسین محمدخانی بود که همه او را با نام عمار می شناختند. روح الله را از زمان دانشجویی می شناخت و به او اعتماد داشت. به همین دلیلی مسئولیت تخریب تیپ را به او سپرد. روح الله به خاطر علاقه ای که به اسم علی داشت، نام جهادی اش را علی گذاشت. همه ی نیروها در اتاق فرماندهی جمع شدند تا جلسه ی معارفه داشته باشند. فرمانده تک نیروها را معرفی کرد و مسئولیت هر یک را توضیح داد. عباس و قدیر ادوات، علی تخربی چی، ابوسعید مسئول تیم ضدزره و ... روز و تاریخ عملیات ها هم مشخص شد. سید محسن بیست روز بعد از روح الله به منطقه اعزام شد. اما چون قسمت شان با هم فرق داشت، هم دیگر را خیلی نمی دیدند. هر دو سه روز یک بار از حال هم دیگر خبر می گرفتند. سید وقتی دید روح الله وارد تیپ سیدالشهدا شده...

نویسنده: زینب مولایی انتشارات: روایت فتح  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دلتنگ نباش! (شهید روح الله قربانی)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل