loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دختران سلاخ و پسران هیولا 1 - باژ

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب دختران سلاخ و پسران هیولا ( جلد اول ) نوشته ی جمعی از نویسندگان به سرپرستی آپریل جنویو تاهالکی و ترجمه ی گروه مترجمان توسط نشر باژ به چاپ رسیده است.

کتاب حاضر، دربردارنده ی هفت داستانِ هیجان آور، ترسناک و جذاب است که توسط چندین نویسنده ی خبره در زمینه ی نویسندگی رمان های ترسناک نوجوان، کتاب های علمی تخیلی و ادبیات فانتزی نوشته شده است. نویسندگان سعی کرده اند با الهام گرفتن از موسیقی هایی مختلف و فیلم و سریال هایی گوناگون و آزار دهنده، داستان هایی را خلق کنند که در وهله ی اول وحشت آور و در نهایت محرکی برای به چالش انداختنِ ذهن و تفکرات باشد. هر داستان در فضایی رخ می دهد که همه ی انسان های عادی می توانند در آن فضا و شرایط قرار گیرند و اساساً ماجراهای دخترها و پسرانی تعریف شده است که از ممنوعیت هایی که داشته اند فراتر رفته و در قالبِ نقشی سیاه و تاریک درآمده اند. پسر هایی که خط قرمز هایی را رد می کنند و به هیولایی کثیف تبدیل می شود و اقداماتی انجام می دهند که سرنوشتشان را به سیاهی می کشاند و در مقابله آن ها دخترانی که قربانی می شوند و در نهایت در نقش سلاخانی خون خوار ظاهر می شوند تا سازنده های داستان هایی باشند که مخاطب را در حد جنون بترساند و فکرش را از هم بپاشاند. هر داستان مسیر مستقیمی را طی می کند و طی آن سعی می کند تا تمام ذهن و تفکر مخاطبش را از آن خود کند و چنان با ظرافت ترس را چاشنی نوشته ها می کند که مخاطب حس کند خود در داستان قرار گرفته و هیجانات لحظه به لحظه ای موجود در داستان را لمس کند. در یکی از این داستان ها املین دختری بی آلایش، مرموز و تنهاست که در زمان جنگ جهانی، در فرانسه و در گوشه ای از اتاق زیر شیروانی خانه شان حبس شده بود. در روز های بمبارانِ، خانه آن ها در تیر رس بمبی عظیم قرار گرفته و نصف آن نابود شده است. حالا در طبقه ی پایینی آن، مادر املین مخفی گاهی ساخته است و به سربازان جوانِ کمک می کند تا در آن جا کمی استراحت کنند و از استرس جنگ دور بمانند. اما مادر املین تنها در برابر یک شرط سربازان را به خانه راه می دهد که به سمت اتاق زیر شیروانی و نروند. اما روزی سربازی خوش سیما و کنجکاو راهی اتاق املین می شود و در می یابد که او مُرده است اما روحش سرگردان در اتاق زندگی می کند ...

 


فهرست


  املین پرندگان خیابان آزلیا بخیه ها بی خواب ها دختری چاق با کارد میم بخش های پلید و ترسناک و از این چیزها    

برشی از متن کتاب


من فقط کنجکاوم که چه جور دختری هستی. مطمئنی واقعاً می خوای اینو بدونی؟ دست به سینه ایستاد و گفت: ” آره‌. ” انگشت هایم را روی شال قرمز عزیزم که حدود یک متر و نیمش را بافته بودم، کشیدم. ” خب... من یه دختر خیالاتی هستم. رمانتیکم. دختری که داستان های اشباح رو تعریف می کنه تا شجاعت پسر هایی رو امتحان کنه که کمی گستاخ هستن. ” نیشخند زد. ” واقعاً؟ خب پس، ادامه بده. من رو امتحان کن. ” تصمیمت قطعیه؟ یک داستان اشباح برام تعریف کن که با همین چکمه های کهنه و گنده که پام هستن، از ترس بلرزم. ” بسیار خب. من فقط یک داستان اشباح بلدم و اون هم این جوریه... ” نفس عمیقی کشیدم. ” ... یک روز بعد از ظهر که روی تختخوابم بافتنی می بافتم... ” با حرکت سرم به نیمه ی مخروبه ی اتاق اشاره کردم. ”... اون گلوله ی توپ که زیر خاک و خل اون پایین دفن شده، یهو از سقف پایین اومد. ” لب های خشکم را لیسیدم. ” ... و من رو کشت. ” سرش را به سمت آن فضای تهی که روی تخت خوابم قرار داشت، چرخاند. ادامه دادم: ” و الان... به نظر می آد... ” سرما در بازوهایم رخنه کرد. ” ... من این بالا گیر افتادم... تنها. وقت هایی که بچه های دیگه یواشکی توی راهرو سرک می کشن تا من رو ببینن مَمو ( مادر ) سرشون داد می کشه. بهشون می گفت: مُغت - یا مرده - تا دور نگه شون داره که بدتر از گلوله ی توپ قلبم رو به درد میاره. حداقل درد اون سریع و ناگهانی بود. ” آه کشیدم. آمریکایی خوش روی من، مقابلم زانو زد، چشم هایش پر از عطوفت بود. ” خب؟ ” با الیاف قرمز نرم بازی کردم. ” این هایی که گفتم تو رو ترسوند؟ ” گفت: ” من هم یک جور هایی همون طوری هستم. ” خر خر کردم و خندیدم. ” چی؟ مُردی؟ ” ” نه. ” لبخند کوچکی گوشه ی لبش پدیدار شد. ” کیتس در شعر قصیده ای به بابل می گه عاشق مرگی بودم که مرا آرامش بخشد. توی فکر مرگ غرق شدم. در موردش شعر هم می نویسم. من هم همون چیز هایی رو تجسم می کنم که تو تصور می کنی. اکنون مردن، بیش از همیشه پر مایه است، تا در این دل شب بدون درد و رنج بمیرم‌” دهانم از تعجب باز ماند. ” تو عاشق... مرگ هستی؟ ” لبخندش جان گرفت. به همان حالت دولا رو به روی من ماند. ” من معمولاً جلوی دختری که شیفته ی دیدگاه تاریک من به دنیا شده، لکنت پیدا نمی کنم ولی باید بگم که... ” چانه اش را مالید و به من نگاه کرد. ” ... این حس الان به شدت برام جذاب شد.

نویسنده: گروه نویسندگان مترجم: گروه مترجمان انتشارات: باژ    


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دختران سلاخ و پسران هیولا 1 - باژ" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل