کتاب خواب بد (خانواده خرس ها 52)
۲۰,۰۰۰ تومان۲۵,۰۰۰ تومان (-20%)
- مجموعه مهارت های زندگی و شهروندی ویژه کودکان و نوجوانان
- نویسندگان: استن و جن برنستین
- مترجم: سعید خاکسار
- انتشارات: موزون
توضیحات
کتاب خواب بد پنجاه و دومین جلد از مجموعهی خانوادهی خرس ها، اثر استن و جن برنستین با ترجمهی سعید خاکسار توسط انتشارات موزون به چاپ رسیده است.
پسر خانوادهی خرس ها برادر خرس، عاشق اسباب بازی های جنگی گریزلی های فضایی بود و یک عالمه از آن ها داشت. او هر پولی که به دست می آورد را پس انداز می کرد تا باز هم گریزلی فضایی بخرد و کلکسیونش را تکمیل کند. او حتی برای همسایه ها کار می کرد و دستمزدش را صرف خریدن آن ها می کرد. خرس خواهر اصلا گریزلی های فضایی دوست نداشت و به نظرش آن ها به درد نخور و ترسناک بودند. چند وقتی بود که خرس برادر داشت پول هایش را جمع می کرد تا بتواند قلعهی ابر اسلیزو، مجموعهی جدید گریزلی های فضایی را بخرد. وقتی به اندازهی کافی پول پس انداز کرد، همراه پدر، مادر و خواهرش به فروشگاه شهر خرس ها رفت و مجموعهی جدیدش را خرید. او از شدت خوشحالی روی پایش بند نبود و خدا خدا می کرد که زودتر به خانه بروند تا بتواند با اسباب بازی های جدیدش بازی کند، تا این که چشمش به سر در سینمای خرس ها افتاد. باورش نمی شد! پوستر فیلم سینمایی گریزلی های فضایی روی سر در سینما بود و او با همهی وجودش می خواست آن فیلم را تماشا کند. اما…
مجموعهی خانوادهی خرس ها، با محوریت خانوادهی چهار نفرهی خرس ها متشکل از پدرخرس، مادر خرس، برادر خرس و خواهر خرس نوشته شده و حاوی نکات آموزشی در بارهی تربیت کودکان و کسب مهارت های زندگی توسط آن هاست. در هر جلد طی یک داستان جدید، بچه های خرس یک مهارت و آگاهی تازه کسب می کنند و در روند داستان در اختیار کودکان قرار می دهند. کتاب خواب بد، پنجاه و دومین جلد از این مجموعه است.
ویژگیها
توضیحات تکمیلی
وزن | 60 گرم |
---|---|
ابعاد | 190 × 190 میلیمتر |
تعداد صفحه | 32 |
قطع | خشتی |
نوع جلد | جلد نرم |
نوبت چاپ | 1 |
برشی از متن کتاب
برشی از متن کتاب
وقتی برادر به اندازهی کافی پول پس انداز کرده بود، یک روز با خانواده به مرکز خرید خرس ها رفت و خرید خود را انجام داد. قلعهی ابر در یک جعبه بزرگ قرار داشت و او به سختی می توانست صبر کند تا به خانه برسند و با آن بازی کند.
اما وقتی او سوار ماشین می شد، چشمش به چیزی افتاد که حتی از قلعهی ابر هم هیجان انگیز تر بود.
یک پوستر سینمایی که روی آن نوشته شده بود: فیلم گریزلی های فضایی!
او فریاد زد: “فیلم گریزلی های فضایی! جانمی جان! خیلی دوست دارم ببینمش.”
خواهر گفت: “من که دوست ندارم. به نظر من فیلمش وحشتناکه.”
برادر پرسید: “مامان می شه وقتی اومد برم ببینمش؟ می تونم؟ می تونم؟ تو رو خدا؟” مامان گفت: “خب، حالا بذار تا وقتش!”
وقتی به خانه رسیدند، برادر قلعهی ابر جدیدش را باز کرد و تمام گریزلی های فضایی را از جعبه بیرون آورد و برای بزرگ ترین بازی گریزلی های فضایی تا به آن روز آماده شد. اما… کسی نبود که با او بازی کند. هیچ کس. البته به جز خواهر.
برادر پرسید: “خواهر، دوست داری گریزلی های فضایی بازی کنی؟”
خواهر جواب داد: “اصلا حرفشو هم نزن.”
برادر گفت: “اذیتم نکن دیگه. اگه بامن گریزلی های فضای بازی کنی، منم هر بازی رو که تو دوست داری، باهات می کنم.”
خواهر از موقعیت استفاده کرد و گفت: “هرسه بازی را که من دوست دارم.”
برادر با نگرانی پرسید: “کدام سه بازی؟”
خواهر جواب داد: “عروسک کاغذی، یه قل دو قل، و کیسه لوبیا!”
برادر اعتراض کنان گفت: “این خیلی نامردیه!”
خواهد گفت: “می خوای بخواه نمی خوای هم نخواه!”
برادر قبول کرد و بعد از سه دست بازی دلپذیر عروسک کاغذی، یه قل دو قل و کیسهی لوبیا، حالا دیگر نوبت بازی… گریزلی های فضایی شده بود!
برادر غرش کنان گفت: “من اسلیزو، سلطان شرور عالمم! دستور به تمام سفینه ها! سیاره ماگونگو، خانهی دشمن قسم خورده من “هیروی شیردل” را پیدا و نابود کنید!”
خواهر فریاد زد: “نه بابا! جراتشو نداری! به من میگن هیروی شیردل! الان با یه ضربهی این گرز، حالتو واسهی همیشه جا میارم!”…
نظرات
هیچ نظری برای این محصول ثبت نشده است