loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب حقیقت دارد من یک فیلسوف کوچکم...!

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب حقیقت دارد من یک فیلسوف کوچکم...! نوشته ی یورگ شوبیگر  و ترجمه ی الهام مقدس توسط نشر ایران بان به چاپ رسیده است.

این کتاب داستان زندگی کودکی را از زبان خودش تعریف می کند. زندگی کودکان همیشه پر از رازها و احساسات گوناگونی است که ما بزرگ ترها باید از آن رازها سر دربیاوریم تا بتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم و پاسخگوی سوالات خواسته های آن ها باشیم. هر کودک پس از متولد شدن سوالاتی را در ذهن خود می پروراند و خود به هر یک از سوالاتش پاسخی می دهد که در واژه ها نمی گنجد و نگرش خاص خود را دارد. یکی از راه های ارتباط و شناخت کودکان راه یافتن به درون خیالات و احساسات آنهاست. کودک این داستان دنیا را با نگاهی متفاوت از ما میبیند و پس از دنیا آمدنش می داند که خیلی چیزها از قبیل درختان، مامان، بابا، صندلی و... آن جا بوده اند و حتم دارد که مامان و بابا او را به دنیا آورده اند و چنان آن ها را می شناسد که نیازی به معرفی ندارند. البته در بسیار از مراحل سوالاتی از جمله اینکه وقتی خواهرم نبود و توی شکم مادرم زندگی نمی کرد، کجا بود؟ و یا چرا همه چیز توی دنیا با هم جور هستند؟ رفته رفته این سوالات بیشتر شده و زندگی کودک داستان را شکل می دهد. نویسنده در این کتاب آن قدر زیبا و دل نشین به دنیای کودکان پای گذاشته و ما را همراه می سازد که لحظه لحظه ی کودکی ما را یاد آور می شود و حسی کودکانه را درون ما زنده می کند. همچنین آن قدر به زیبایی با کلمات بازی کرده است که گاه ما را به تفکری عمیق درباره ی این دنیا دعوت می کند و در میان داستان، راه های ارتباط ما با کودکمان و حتی ارتباط با کودک درونمان را به ما یاد آور می شود و می آموزد و به گفته ی منا خاطری، کارشناس روانشناس کودک: « امید است با خواندن این کتاب معصومیت کودکی خود را دوباره تجربه کنیم و اگر پدر و مادر هستیم بهتر بتوانیم فرزند خود را درک کنیم و با آن ها همدلی کنیم.

 


برشی از متن کتاب


با پدر و مادر به خانه ی هنر رفته ایم. خواهرم به خاطر شیرینی ای که در کافه تریا هست، می رود، من هم بیشتر به خاطر خانواده. به نظر من، خوب است که همه با هم جایی برویم. جلوی یک تصویر یا تابلوی قدیمی شنیدم پدر می گوید: مادر این بچه مرده است. منظورش دختر بچه ای با لباس مشکی پشت صندلی ای بود که خانم پیری روی آن نشسته بود. یک دفعه دلم خیلی برای آن دختر سوخت. غم انگیز ترین چیز در آن تابلو این بود که او قیافه ای گرفته که انگار همه چیز رو به راه است. دختر بخاطر آن خانم پیر می بایست دوباره امید داشته باشد. در این بین آن دخترک خودش هم مدت ها پیش مرده است. من حساب کرده ام که وقتی مادربزرگم به دنیا آمد، او حدودا پنجاه ساله بوده، و البته دیگر بچه نبوده است. اما این تسلی بخش نیست. برعکس، من دلتنگ دخترک می شوم. مسخره است. و الان وقتی که درباره ی او می نویسم، دو برابر دلتنگش می شوم. این که چطور آدم می تواند از دخترکی که مادرش مرده است، نقاشی بکشد، را من نفهمیده ام. او باید ساعت ها آن جا ایستاده باشد، دست ها روی پشتی صندلی و کاغذ دیواری را نگاه کند‌. وقتی در کافه تریا نشستیم، پرسیدم اصلا چرا آدم چیزی را نقاشی می کند. پدر چند خرده شیرینی را جمع کرد و سری تکان داد. او از سوال خوشش آمد. مادر دنبال جوابی گشت: شاید... که حرفش توسط خواهرم قطع شد که به او گفت: وقتی تو مردی، من هم نقاشی می کشم. ما خندیدیم و سوال مرا فراموش کردیم. مادر گفت: از همه بیشتر از آن عکس با آن پنجره ی بزرگی که نیمه باز بود خوشم آمد. خواهرم برای این که مخالفت کند، گفت: من خوشم نیامد. نمی دانستم من از چه چیز بخصوصی خوشم آمده است. اصلا اول باید برای خودم روشن می شد. که چه چیز از همه چیز آن جا، می تواند خوشایند کسی باشد. من به خاطر پدر، از یک اسب سفید در چمنزار اسم بردم، یک اسب ابلق. او تصویر بزرگی از کوه با دو مسافر فسقلی کنار یک آبشار را انتخاب کرده بود. نام نقاش ولف بود. پدر همیشه می خواهد اسم ها را بداند. مادر هم همین طور. آن ها درباره ی هنرمندان مثل آشناهای نزدیک شان حرف می زنند. فقط آن ها را با نام کوچک شان صدا نمی کنند. خواهرم با سر به سینه ی مادرم می زد. او تو دماغی گفت: خوشش نمی آید که از او نقاشی شود. اغلب وقتی چیزی را نمی خواهد تو دماغی حرف می زند. دخترک لباس مشکی از بالای سر آن خانم پیر به یک دیوار با در بسته نگاه می کند.   دخترک فرانسه حرف می زند، البته اگر اصلا حرف بزند. تصور کردم که من از آن در وارد تصویر می شوم. می توانستم فقط بن ژور_ روز بخیر_ بگویم، دیگر هیچ. اما دخترک هم چیز دیگری به جز بن ژور نمی گفت...

نویسنده


" یورگ شوبیگر " نویسنده ی ادبیات کودکان متولد اکتبر سال 1936 در سوئیس یکی از بهترین نویسندگان کودک در رشته های روانشناسی، فلسه و زبان آلمانی به تحصیل پرداخت و از سال 1980 به عنوان نویسنده و روان شناس مشغول کار شد و موفق به دریافت جایزه هانس کریستیان آندرسن در سال 2008 شد و از آثار او می توان دریا کجاست و حقیقت دارد من یک فیلسوف کوچکم و... را معرفی کرد و در نهایت در 15 سپتامبر ماه ِ سال 2014 چشم از جهان گشود.

  • داستان کودکی که دنیا را از نگاهی متفاوت نسبت به ما می بیند
  • نویسنده: یورگ شوبیگر
  • مترجم: الهام مقدس
  • انتشارات: ایران بان


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب حقیقت دارد من یک فیلسوف کوچکم...!" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل