loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب کت ومن - باژ

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب کت ومن نوشته ی سارا جی ماس و ترجمه ی آیدا کشوری توسط نشر باژ به چاپ رسیده است.

سلینا کایل دختر هفده ساله ایست که همراه خواهر کوچکش مگی در شهر گاتهام زندگی می کنند. مادر سلینا و مگی به دلیل اعتیاد شدید سال هاست که آن ها را رها کرده و سلینا برای تامین مخارج زندگی خود و خواهرش مجبور شده تحصیل را کنار بگذارد و کار کند. از طرفی مگی به دلیل بیماری شدید ریوی نیاز به پیوند ریه دارد و سلینا با درآمد ناچیزش قادر به تامین هزینه ی عمل پیوند نیست از این رو وارد باند زیر زمینی می شود که هر شب مسابقه های کشتی کج مخفیانه ای برگزار می کنند، برنده ی مسابقه پول خوبی به دست می آورد. سلینا که دختر فرز و باهوشی است و انعطاف بدنی بالایی دارد در این مسابقات شرکت می کند و بیشتر اوقات برنده ی میدان است. در همین اثنا که او در تلاش است تا هزینه ی عمل مگی را فراهم کند سر و کله ی مادرشان پیدا می شود. او هر روز برای بچه ها مزاحمت ایجاد کرده و از سلینا درخواست پول می کند. بعد از گزارش همسایه ها به اداره ی پلیس، مددکار اجتماعی به همراه دو مامور پلیس به منزل آن ها می آیند. مددکار اصرار دارد که مگی را به پرورشگاه ببرند و سلینا به دلیل وابستگی شدیدی که به خواهر کوچکش دارد با پلیس درگیر شده و دستگیر می شود. در اداره ی پلیس زنی جوان به نام نیسا به دیدن سلینا می آید و خود را مددکار معرفی می کند. او از قبل پرونده ی سلینا را مطالعه کرده و به خوبی از هوش و قدرت بدنی دخترک آگاه است بنابراین از او می خواهد که همراهش به ایتالیا برود تا وارد مرکزی که دخترانی با مهارت های جسمانی را  آموزش می دهند، شود. سلینا با شرط این که خواهرش را به عنوان فرزند خوانده به خانواده ای موجهه بسپارند، پیشنهاد زن را می پذیرد؛ و غافل از این که چه آینده ی هولناکی در انتظارش است همراه او راهی ایتالیا می شود ...


برشی از متن کتاب


سلینا فاصله را بررسی کرد. خودروهای پلیسی که تازه به موزه رسیده بودند، آسمان شب پشت سرشان را با نورهای آبی و قرمز روشن کرده بودند. نورها موهای آی وی را به رنگ هایی از خونی تیره تا ارغوانی تغییر می داد. تارهای ابریشمی در نسیم خنک شبانه توی صورتش آشفته می ریختند. از گل های کوچک هیچ خبری نبود، گویا به درون فضای امن داخل موها شیرجه زده بودند. آی وی حین بررسی فاصله، میان نفس نفس هایش گفت: «خیلی دوره، از لوله ی فاضلاب بریم پایین.» این کار خیلی طول می کشید و آن ها را از جایی که سلینا نیاز داشت به آنجا بروند، خیلی دور می کرد. پس سلینا با سر این پیشنهاد را رد و مچ هایش را خم کرد تا پنجه های لباسش را آزاد کند. آی وی منقبض شد و قدمی به عقب برداشت. دست چپش را داخل جیب لباسش کرد و گلبرگ صورتی موج داری از آن بیرون آورد. سلینا برایش مهم نبود که بفهمد آن گل دقیقا چه کار می کند. با پنجه هایش به فضای خالی اشاره کرد. گفت: «برای بالا رفتن.» نوک انگشتانش را تکان تکان داد. عجیب بود که مجبور باشد خودش و روش هایش را توضیح بدهد. سلینا متوجه شد حس عجیبی است که آدم یا چیزی شود که به توضیح نیاز داشته باشد. یک شبح، یک غول. همه چیزش را داده بود تا آن عنوان، آن پوسته را کسب کند. متوجه نشده بود که این کار تا چه حد ممکن است او را بقیه متمایز کند و به شخصی غیر از خودش تبدیل شود. اما آی وی پلک زد. دستی را که گیاه غافلگیر کننده را نگه داشته بود پایین آورد و درون جیب برد. «نمی تونی این پرش رو انجام بدی.» «بدتر از این هاش رو رفتم.» دروغ نبود. سلینا روی بام عقب عقب رفت. فاصله و سرعتی را که برای رسیدن به انتهای فضای خالی و فرودی امن لازم بود محاسبه کرد. هرگز به این فکر نکرده بود که تمام آن دویدن های طولانی مدت و همه جانبه ای که برای پرش از خرک در ژیمناستیک انجام داده بود، احتمالا آموزشی به درد بخور باشد. نه تا زمانی که وارد محفل شده بود. سلینا در دورتزین لبه ی بام ایستاد و به آی می نگاهی انداخت. «اگه می خوای توی این کار باشی، بهتره یاد بگیری که پشت سرم بیای.» بعد به سمت لبه ی بام دوید. بدنش ناخودآگاه وارد عمل شد. از آموزش هایی استفاده کرد که به درون استخوان ها و نفس هایش فرو کرده بود. حینی که سلینا با سرعت رد شد، آی وی غرغر کرد: «خودنمایی.» بازوها در وضعیت خودش، پاها حین بلعیدن فاصله ی مابین، بدن آماده ی پریدن ... از این دره رد بشید. دستوری جدی و خونسرد. سلینا از نیسا الغول به دره نگاه کرد که دو کوه گرانیتی را از هم شکافته بود. دور تا دورشان برج های نابخشودنی دولومیت به بی احساسی معلمش در حال تماشا بودند. خوشبختانه پنج شاگرد دیگر مردد به نظر می آمدند. نیسا فقط دستی برنزه و لکه شده با آثار زخم را بالا آورده و به لبه ی باریک اشاره کرد، به مسیری در آن سوی دره. «راه خونه اون سمت قرار داره. مسیر پشت سر بسته ست.» لبخندی خشک و ظالمانه. در تضاد با پوزخندهای موذیانه و جذاب خواهر بزرگ ترش. تالیا. «دره را رد کن یا همین جا زندگی کن.» یا در اهماق دره بمیر. کف دستان سلینا عرق کرده بود. صبحانه توی معده اش به هم می خورد.  

  • نویسنده: سارا جی ماس
  • مترجم: آیدا کشوری
  • انتشارات: باژ


نظرات کاربران درباره کتاب کت ومن - باژ


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب کت ومن - باژ" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل