loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب آتش و یخ 2 (جنگجویان)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب آتش و یخ از مجموعه ی جنگجویان نوشته ی ارین هانتر و ترجمه ی روژان بلوری توسط نشر باژ به چاپ رسیده است.

گربه های وحشی سالیان زیادی بود که در چهار قبیله ی مختلف، با قلمرو های تعین شده از سوی نیاکانشان در کنار یکدیگر زندگی می کردند؛ آن ها برای داشتن زندگی عادلانه، قوانینی وضع کرده و به آن عمل می کردند. یکی از قوانین این بود که افراد هر قبیله موظفند، فقط در قلمرو تعیین شده به شکار بپردازند و حق ورود به قلمرو قبیله های دیگر را ندارند؛ اما افراد قبیله ی سایه ی اهریمنی این قوانین را زیر پا گذاشته ، به قلمرو قبیله ی تندر وارد شده و به شکار پرداخته بودند.

به همین دلیل، بین آن ها جنگی خونین در گرفته بود. قبیله ی سایه که به دنبال قدرت و قلمرو بیشتر بود، قلمرو قبیله ی تندر را اشغال کرده و با حمله به قبیله ی باد، آن ها را از سرزمینشان بیرون کرده بود. حالا قبیله ی تندر، با تربیت جنگجویان جوان و دلیر قلمرو خود را پس گرفته و به قبایل دیگر نیز قول برقراری صلح و آرامش داده است. جنگجوی قبیله ی تند، قلب آتشین، در حال آماده شدن برای نبردی شجاعانه است، در حالی که متوجه خیانت یکی از افراد قبیله اش شده و در فکر کنترل اوضاع است. آیا او از عهده ی این کار بر خواهد آمد؟

 


برشی از متن کتاب


قلب آتشین سپیده دم با تصویر واضح خواهرش در ذهنش بیدار شد. به این امید که برنامه‌ی روزمره حواسش را پرت کند، از لانه بیرون رفت. صبح سرد و یخبندان دیگری بود. سپید طوفان و دم دراز نزدیک ورودی اردوگاه ایستاده و آماده ترک اردو گاه برای گشت زنی بودند. خز موشی در راه رفتن برای ملحق شدن به آن ها، از کنار قلب آتشین رد شد و با میویی سرحال به او سلام کرد. سپید طوفان شن پنجه را صدا زد و او هم دقیقا سربزنگاه دوان دوان از لانه اش بیرون آمد تا گروه گشتی را دنبال کند که با قدم های سنگین از اردوگاه خارج می‌شد. قلب آتشین بارها این صحنه را تماشا کرده بود اما در حالی که به جنگل تازه و خرم صبحگاهی می رفتند، برای نخستین بار دلش برای پیوستن به آنان پر نزد. به آن طرف محوطه باز رفت، کنجکاو بود ببیند خاکستر پنجه بیدار است یا نه. صورت راه راه تازه داشت با فشار از ورودی باریک مهدکودک خارج می شد. بچه‌ای خال خالی و سپس یکی دیگر دنبالش بودند. بچه سوم، خاکستری کمرنگ با لکه هایی تیره تر مثل بقیه، در حین بیرون آمدن، سکندری خورد و به زمین افتاد. صورت راه راه او را از پس گردنش بلند کرد و با ملایمت روی پنجه هایش برگرداند. مهربانی و شفقت این کارش، یکباره رویای قلب آتشین را برگرداند. احتمالا مادرش همین کار را برای او انجام داده بود. می‌دانست چهارمین بچه صورت راه راه کمی پس از به دنیا آمدن مرده بود و به نظر می‌رسید حالا بچه های باقی‌مانده را حتی بیش از پیش دوست داشت. قلب اتشین از حسادت ناشی از این فکر که بقیه‌ی گربه‌های اینجا در چیزی شریک بودند که او در آن هیچ سهمی نداشت، همگی قبیله زاده بودند، کلافه شد. قلب آتشین همیشه از وفاداری اش به قبیله ای افتخار می کرد که او را در خود پذیرفته و به او زندگی‌ای بخشیده بود که هرگز به عنوان یک پیشی خانگی نمی‌شناخت. هنوز این افتخار را حس می کرد و جانش را برای محافظت از قبیله‌ی تندر فدا می کرد اما هیچ‌کس در قبیله ریشه های پیشین خانگی او را نمی‌فهمید یا حتی به آنها احترام نمی گذاشت. قلب آتشین مطمئن بود ماده گربه‌ای که دیروز دیده بود، می‌فهمید قلب آتشین با دردی در قلبش، کنجکاو بود بداند که ممکن است چه خاطرات مشترکی داشته باشند. قلب آتشین صدای گام های سنگین راه راه خاکستری را از پشت سرش شنید. برگشت تا به دوستش سلام کند، سرش را جلو برد تا بینی راه راه خاکستری را لمس کند و پرسید: "می‌تونی امروز خاکستر پنجه رو ببری؟" راه راه خاکستری کنجکاو به قلب آتشین نگاه کرد: "چرا؟" قلب آتشین با عادی ترین حالتی که می توانست پاسخ داد: "اوه،چیز مهمی نیست. فقط می‌خواستم یک نگاهی به چیزی که دیروز دیدم، بندازم. اما مراقب خاکستر پنجه باش ها، چندان خوب به دستورات گوش نمی‌ده. ازش چشم برندار و گردن می‌دوئه میره این ور و اون ور." راه راه خاکستری که سرگرم شده بود، سبیل هایش تکان خورد. "به نظریه پا آتیش پاره‌ست! با این حال برای سرخس پنجه خوبه. هیچ جا نمی‌ره، مگر اینکه اول خوب درباره اش فکر کنه." "ممنون راه راه خاکستری!" قلب آتشین پیش از آنکه دوستش یادش بیاید از او بپرسید کجا می‌رود، با جهش هایی بلند به طرف ورودی اردوگاه رفت. با پدیدار شدن منظره‌ی مکان دو پا ها از میان درختان، قلب آتشین قوز ‌کرد. دهانش را باز و هوای سرد صبح را تنفس کرد. خبری از گشتی قبیله‌ی تندر و بوی دو پایی نبود. کمی آرام شد. آرام به حصار دوپایی نزدیک شد که ناپدید شدن ماده گربه را توی آن دیده بود. پایین آن مکث کرد و به اطراف نگاه کرد، بار دیگر هوا را بویید. سپس پرید و با جهشی ساده روی تیرک حصار فرود آمد. هیچ دوپایی دیده نمی شد؛ فقط باغچه ای بود با گیاهانی که بوی قوی داشتند. قلب آتشین حس می‌کرد روی تیرک در معرض دید است. شاخه‌ی درختی در فاصله‌ی نزدیکی بالای سرش آویزان بود. برگ هایش از بین رفته بود اما پنهان شدن در آن آسان تر بود. بی سر و صدا خود را بالا کشیده، دراز کشید و به انتظار نشست، بدنش را روی تنه‌ی زمخت خواباند....  

نویسنده


ارین هانتر تخلص مشترکی است که از سوی نویسندگان: ویکتوریا هولمز، کیت کری، چریت بالدری، گیایان فیلیپ، اینبالی ایسرلس، تویی تی، سادرلند و رزی بست، در نوشتن چندین مجموعه ی رمان فانتزی نوجوان استفاده شده است که روی حیوانات و ماجرا جویی های شان تمرکز دارد. هر کدام از نویسندگان نقش متفاوتی را ایفا می کنند: هولمز داستان هر کتاب را خلق می کند، کری، بالدری و سادرلند به نوبت کتاب را می نویسند. علاوه بر آن، شخص دیگری که یک ارین هانتر نیست، دن جولی، مانگا را می نویسد.

مجموعه جنگجویان نویسنده: ارین هانتر مترجم: روژان بلوری انتشارات: باژ


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب آتش و یخ 2 (جنگجویان)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل