کتاب ملت عشق - الیف شافاک (جیبی)
- انتشارات : ققنوس
- مترجم : ارسلان فصیحی
- تگ : کتاب ملت عشق
محصولات مرتبط
کتاب ملت عشق اثر الیف شافاک با ترجمه ی ارسلان فصیحی توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است.
داستان کتاب ملت عشق در مورد زنی به نام " اللا " ست. " اللا روبینشتاین" چهل ساله، زنی خانه دار است که تمام کارهای خود را به درستی و با نظم بسیار انجام می دهد و زندگی خود را وقف فرزندانش کرده است. "اللا " به تازگی متوجه خیانت شوهرش که دندانپزشک است، شده اما حتی با دانستن این موضوع آن را پذیرفته و به زندگی روتین خود ادامه می دهد و بدون کوچکترین شکایتی اولویت های خود را تغییر داده و تنها به فرزندانش فکر می کند. داستان کتاب از جایی آغاز می شود که " اللا " در یک موسسه ی ادبی به عنوان ویراستار مشغول به کار می شود و اولین کتابی که برای ویراستاری به او سپرده می شود، کتابی در مورد زندگی مولانا و شمس تبریزی با عنوان "ملت عشق" است. در ابتدای رمانی که به " اللا " داده شده است شعری از دفتر دوم مثنوی معنوی آمده است که تاثیر عمیقی دارد:
ما زبان را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را
موسیا آدابدانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
رفته رفته زندگی " اللا " با خواندن این کتاب تغییر می کند و عشق حقیقی را می یابد. داستان رمان "ملت عشق" در هر فصل از زبان یک نفر روایت می شود و در واقع به طور هم زمان داستان زندگی " اللا " و داستان رمانی را که او باید ویراستاری کند را بازگو می کند. " اللا " در طی خواندن رمان با نویسنده ی تازه کار آن، از طریق ایمیل ارتباط برقرار می کند. نام نویسنده ی کتابی که " اللا " ویراستار آن است "عزیز زاهارا " است، عزیز مردی صوفی مسلک است که به نقاط مختلف دنیا سفر کرده و عکاسی می کند. آشنایی "اللا " با عزیز پنجره های تازه ای را به روی زندگی " اللا " می گشاید و او را با عشق حقیقی آشنا می کند.
رمان "ملت عشق" در 4 بخش نوشته شده است:
- خاک - پدیدههای عمیق، آرام و جامد زندگی
- آب - پدیدههای سیال و جاری و متغییر زندگی
- باد - پدیدههای ترککننده و کوچنده زندگی
- آتش - پدیدههای سوزاننده، ویرانکننده و نابودکننده زندگی
برشی از متن کتاب
سنگی را اگر به رودخانهای بیندازی، چندان تأثیری ندارد. سطح آب اندکی میشکافد و کمی موج برمیدارد. صدای نامحسوس ِ «تاپ» میآید، اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موجهایش گم میشود. همین و بس. اما اگر همان سنگ را به برکهای بیندازی… تأثیرش بسیار ماندگارتر و عمیقتر است. همان سنگ، همان سنگ کوچک، آبهای راکد را به تلاطم درمیآورد. در جایی که سنگ به سطح آب خورده ابتدا حلقهای پدیدار میشود؛ حلقه جوانه میدهد، جوانه شکوفه میدهد، باز میشود و باز میشود، لایه به لایه. سنگی کوچک در چشم به هم زدنی چهها که نمیکند. در تمام سطح آب پخش میشود و در لحظهای میبینی که همهجا را فرا گرفته. دایرهها دایرهها را میزایند تا زمانی که آخرین دایره به ساحل بخورد و محو شود. رودخانه به بینظمی و جوش و خروش آب عادت دارد. دنبال بهانهای برای خروشیدن میگردد، سریع زندگی میکند، زود به خروش میآید. سنگی را که انداختهای به درونش میکشد؛ از آنِ خودش میکند، هضمش میکند و بعد هم به آسانی فراموشش میکند. هر چه باشد بینظمی جزء طبیعتش است؛ حالا یک سنگ بیشتر یا یکی کمتر. اما برکه برای موج برداشتنی چنین ناگهانی آماده نیست. یک سنگ کافی است برای زیر و رو کردنش، از عمق تکان دادنش. برکه پس از برخورد با سنگ دیگر مثل سابق نمیماند، نمیتواند بماند. زندگی اِللا روبینشتاین هم از وقتی خودش را شناخته بود مثل برکهای راکد بود. داشت به چهل سالگی پا میگذاشت. سالها بود عادتها، نیازها و سلیقههایش تغییر نکرده بود. روزها روی خطی مستقیم پیش میرفتند؛ یکنواخت و منظم و عادی. بخصوص در بیست سال اخیر همه زندگیاش را جزء به جزء با توجه به زندگی زناشوییاش تنظیم کرده بود. همه آرزوهایش، همه دوستان جدیدش، حتی کوچکترین تصمیمهایش هم به این وابسته بود. یگانه قطبنمایی که سمت و سوی زندگیاش را تعیین میکرد خانه و خانوادهاش بود. شوهرش دیوید دندانپزشک مشهوری بود؛ مردی فوقالعاده موفق در کارش، با درآمد بالا. پیوندشان چندان عمیق نبود. اِللا متوجه این مسئله بود، اما اعتقاد داشت در زندگی مشترک (بخصوص در زندگیهای مشترکی که مثل زندگی آنها اینقدر طولانی شده) اولویتها چیزیهای دیگری هستند. در زندگی مشترک چیزهایی مهمتر از عشق و علاقه هم هست: مثل مدارا با یکدیگر، مهربانی، تفاهم، احترام و… و صد البته از همه مهمتر، چیزی که لازمه همه زندگیهای زناشویی است: بخشندگی! اگر ازتان برمیآید، که باید بربیاید، وقتی شوهرتان اشتباهی کرد، که ممکن است بکند، باید هر جور شده، ببخشیدش! عشق و علاقه اگر هم نباشد چه اهمیتی دارد؟ عشق خیلی وقت بود در فهرست اولویتهای اِللا جایی آن پایینها مانده بود. عشق فقط مالِ فیلمها بود، یا مالِ رمانهای تخیلی. فقط آنجاها بود که دختر و پسر داستان میتوانستند، با عشق افسانهای برگرفته از قصهها، همدیگر را تا حد مرگ دوست داشته باشند. اما زندگی، زندگی واقعی، نه فیلم بود نه رمان! در فهرست اولویتهای اِللا بچههایش بالای بالا قرار داشتند. دختر خوشگلشان ژانت در دانشگاه درس میخواند. دوقلوهایشان (که یکیشان دختر بود، اورلی، و دیگری پسر، ایوی) درست در مرحله بلوغ بودند. یک سگ دوازدهساله رتریوِر هم داشتند: «سایه». وقتی به این خانه آمد هنوز تولهای کوچک بود. از همان روز رفیق و همراهِ همیشگی اِللا در پیادهرویهایش شد. هرچند سایه که دیگر پیر شده، چاق شده، چشمهایش کمسو و گوشش سنگین شده بود، داشت به آخر خط نزدیک میشد، اما دل اِللا مگر میگذاشت در این فکر باشد که روزی سگش میمیرد. آخر، اِللا از آن آدمهایی بود که هیچ وقت نمیتوانند پایان چیزی را قبول کنند، فرقی نمیکند آن چیز یک دوره باشد، عادتی قدیمی باشد، یا رابطهای که خیلی وقت پیش تمام شده. اِللا نمیتوانست مرگ آن چیز یا پدیده را بپذیرد. هیچ جوری نمیتوانست با تمام شدنها رو در رو شود، حتی اگر آن پایان، که وانمود میکرد نمیبیندش، میآمد و جلو دماغش سبز میشد. خانواده روبینشتاین در آمریکا، در نورتمپتن، در خانهای بزرگ و کرمرنگ به سبک ساختمانهای دوره ویکتوریا زندگی میکرد. ساختمان با آنکه به تعمیر احتیاج داشت و بایست دستی به سر و رویش میکشیدند، هنوز هم باعظمت بود: پنج اتاقخواب داشت، گاراژی با ظرفیت سه ماشین، کفپوش پارکت چوب گردو و درهایی به سبک فرانسوی؛ بهعلاوه، توی باغچهاش هم یک جکوزی فوقالعاده بود. کل اعضای خانواده از فرق سر تا نوک پا بیمه بودند؛ بیمه عمر، بیمه اتومبیل، بیمه سرقت، بیمه آتشسوزی، بیمه درمانی؛ علاوه بر اینها، حسابهای بازنشستگی داشتند، اندوختهای برای تحصیل بچهها در دانشگاه و حسابهای مشترک بانکی… علاوه بر خانهای که در آن مینشستند دو آپارتمان لوکس هم داشتند: یکی در بوستون و دیگری در رودآیلند. اِللا و دیوید برای به دست آوردن اینها خیلی زحمت کشیده بودند، عرق جبین ریخته بودند. تصور خانهای بزرگ که در هر طبقهاش بچهها شادمانه بدوند و بازی کنند و از فر اجاق گازش عطر شیرینی زنجفیلی و دارچینی پخش بشود، ممکن است به نظر بعضیها نوعی کلیشه بیاید، اما در نظر آنها ایدهآلترین زندگی بود. زندگی زناشوییشان را بر پایه این هدف مشترک بنا کرده بودند و با گذشت زمان، اگر نه به همه، به بیشتر خیالاتشان جامه عمل پوشانده بودند. شوهر اِللا پارسال در روز والنتاین به او یک گردنبند الماس به شکل قلب هدیه داده بود. کنارش هم کارتی گذاشته بود با عکس بادکنک و خرس کوچولو: اِللای عزیز زن آرام و خاموش و باگذشت و صبورم... چون مرا همانطور که هستم پذیرفتی و همسرم شدی، مدیونت هستم. شوهرت که تا ابد دوستت خواهد داشت. دیوید
- نویسنده: الیف شافاک
- مترجم: ارسلان فصیحی
- انتشارات: ققنوس
الیف شافاک
زندگینامه الیف شافاک
الیف شافاک زادهی 25 اکتبر سال 1971 در استراسبورگ فرانسه است. مادر الیف در سن 19 سالگی زمانی که دانشگاه را رها کرده بود، با فیلسوفی به نام نوری بیلگین آشنا میشود و پس از ازدواج با هم به استراسبورگ فرانسه میروند. درست یک سال پس از تولد الیف آنها از هم جدا شده و حضانت او به مادرش سپرده میشود. بعد از آن با مادرش به آنکارا آمدند و در خانهی مادربزرگ سکونت کردند. وی دوران کودکی را در کنار مادربزرگ مادری بزرگ شد، چراکه مادرش برای تکمیل مدرک خود دوباره به دانشگاه رفت.
الیف بچهای تنها و ساکتی بود. بدون خواهر و برادر و حتی دوستی دوران کودکی را کنار مادربزرگ خرافی، روحانی و سرسخت خود می گذراند و این تنهایی زندگی را برای او کسالت بار میکرد. خانه برای او تجلی از فرهنگ عامیانه، جادو و پر از داستان بود چرا که مادربزرگ وی همواره از فال قهوه برای تعبیرات مختلف استفاده مینمود و در گوشه و کنار انواع سنگ و تسبیح و داروهای شفا بخش نیز به چشم میخورد.
شافاک؛ نویسندهای که در فرهنگها سفر کرد
اواخر دههی 1970 زمانی که خشونت سیاسی ترکیه تشدید یافت، اجازهی بیرون رفتن و بازی کردن در خیابان را نداشت. در همان سنین پایین متوجهی فرق داشتن تفکرات خانوادهاش با دیگر اعضای محله شد. از آن زمان خود میگوید: "یادم میآید که کنار پنجره نشسته بودم و به دنیای متلاطم بیرون نگاه میکردم. من بینهایت از بمبها و درگیریها و خشونتها هستم. در عین حال قسمت دیگری از من به غر زدن مادربزرگم، و صدای آرام بخش او گوش میداد." همین موضوع، احساس بیگانگی از جامعه و دوری از خشونت را در او بوجود آورد. الیف به کتابها پناه جست و برای فرار از خستگی و زندگی کسالت بار شروع به نوشتن کرد. داستان نویسی را از سن 8 سالگی شروع کرد. او در دفتر فیروزهای رنگ خود که مادرش هدیه داده بود، داستانهای کوتاه زیادی را نگاشت تا ایدهای برای داستانهای طولانی تر باشد.
مادر الیف پس از فارغ التحصیلی، به عنوان دیپلمات کشور ترکیه استخدام شد. و این زمان مصادف بود با دوران مدرسهی دخترش، بنابراین شافاک به واسطهی شغل مادر، دوران مدرسه را در شهرهای مختلفی چون مادرید و عَمان گذراند و نوجوانی را در آمریکا و انگلیس سپری کرد. او در این سفرها ارتباط گستردهای با جهان پیرامون و شهرهای بزرگ برقرار کرد و زبان انگلیسی و اسپانیایی را نیز آموخت. علاقهاش در زمینه کتابخوانی نیز فروکش نکرد و با نویسندگان روسی از جمله داستایفسکی و دیگررمان نویسان مشهور چون ویرجینیا وولف و اسکات فیتز جرالد آشنا شد و تحت تاثیر آنان قرار گرفت. زمانی که او 17ساله شد، یکی از داستان کوتاههای الیف در مجله اجازه انتشار یافت.
الیف در این زمان به سردبیر برای تغییر نام خود درخواست داد و اسم کوچک مادرش را که شافاک به معنی طلوع بود، برداشت به عنوان فامیلی خود انتخاب کرد. پس از آن اولین رمانش به اسم آناتولی برای چشمهای بد را در سن 22 سالگی نگاشت، وقتی نسخه خطی آن را تمام کرد به ادارهی پست رفت و برای یک انتشارات معروف در استانبول فرستاد. یک ماه بعد از استانبول به او تلفن شد و سردبیر قول انتشار رمان او را برای سال آینده داد. از آن زمان شافاک شروع به نگاشتن رمانهای زیادی کرد. در برههای از نویسندگیاش، به زبان انگلیسی نیز رمان نگاشت، که با واکنش ناخوشایند در ترکیه روبهرو شد. بعضیها او را خائن خطاب کردند، یا به ترک زبان مادری متهم شد. در حالی که شافاک نویسندهای چند زبانه است و مسلط بودن او به زبان انگلیسی او را از نگاشتن رمان به این زبان دور نکرد.
جنجالیترین رمان او حرامزادهی استانبولی است که با برخورد دولت ترکیه مواجه شد، زیرا در این رمان شافاک به نسل کشی ارمنیها توسط کشور ترکیه اشاره کرده است، دولت او را دادگاهی نمود اما به علت نداشتن مدارک کافی شافاک تبرئه شد.
در این مدت، او دختر خود را باردار بود و پس از تولد اولین فرزندش در سال 2006 دچار افسردگی پس از زایمان شد و همین افسردگی سال ها بعد او را به نوشتن رمان شیر تلخ سوق داد و در آن از تجربهی مادری و دوران سخت زایمان و افسردگی های بعد از آن اشاره کرده است. شافاک لیسانس روابط بینالملل و فوقلیسانس مطالعات زنان و دکترای علوم سیاسی را از دانشگاه فنی خاورمیانه در آنکارا گرفته است، در سالهای 2003_2004 با درجهی استادیاری در دانشگاه میشیگان و بعد در بخش مطالعات خاور نزدیک دانشگاه آریزونا به تدریس مشغول شد.
او همچنین از فعالان حقوق زنان، حقوق اقلیتها و آزادی بیان است. سخنرانی، نویسندگی از سیاست جهانی، خطرات پولولیسم و قبیله گرایی از دیگر فعالیتهای اوست. علاوه بر این، الیف شافاک برای نشریات مختلف روزانه و ماهانه در ترکیه مقالاتی نگاشته و به عنوان خبرنگار در روزنامهها و مجلات مختلفی چون نیویورک تایمز، لوموند، مجلهی تایم، وال استریت ژورنال شرکت کرده و مورد توجه قرار گرفته است. وی هماکنون در سن 49 سالگی در کنار همسر خود در شهر لندن زندگی میکند.
دیدگاه های الیف شافاک در کتاب هایش
شافاک به دلیل گستردگی در فرهنگ و ملیت در رمانشهایش، به موضوعات و مسائل بسیار متنوعی میپردازد. آثار او را میتوان در دستهای از ادبیاتی تقسیم بندی کرد که تمایلی به فاخر بودن ندارند و به راحتی با خوانندگان ارتباط برقرار میکنند. شافاک توانسته موضوعات ژرف، تاریخی، جامعه شناختی را در قالب قصهگویی ساده و بیادعا بازگو کند. دیدگاههای او در آثارش طیف گستردهای از موضوعات را شامل میشود: از جمله تعلق، هویت، جنسیت، سیاست، ادبیات، چندفرهنگی، هنر و همزیستی. الیف شیوهی داستانهای شرقی و غربی را در هم آمیخته و فرهنگ شفاهی و نوشتاری را ادغام نموده است.
آثار الیف شافاک
شافاک در سال 1997 با انتشار دومین رمانش به نام پنهان توانست جایزهی بزرگ مولانا را کسب کند و از آن پس موفقیت او در زمینهی نویسندگی به سمت جهانی شدن پیش رفت. از جمله دیگر رمانهای او:
کتاب ملت عشق
داستان رمان “ملت عشق” در مورد زنی به نام ” اللا ” ست. داستان کتاب از جایی آغاز می شود که ” اللا ” در یک موسسه ی ادبی به عنوان ویراستار مشغول به کار می شود و اولین کتابی که برای ویراستاری به او سپرده می شود، کتابی در مورد زندگی مولانا و شمس تبریزی با عنوان “ملت عشق” است... . .
کتاب 10 دقیقه و 33 ثانیه در این دنیای عجیب
شالوده ی داستان کتاب حاضر، بر اساس یک حقیقت علمی که توسط گروهی از پزشکان دانشگاه وسترن انتاریو، کانادا، کشف گردیده، روایت می شود؛ بر اساس این واقعیت علمی، مغز آدمی قادر است تا ده دقیقه و چند ثانیه پس از مرگ، به فعالیت های خود ادامه دهد. “الیف شافاک” با الهام از این حقیقت علمی، رمانی جذاب و پرکشش را تهیه و تدوین نموده و مخاطب را با خویش همراه می سازد....
کتاب آینههای شهر
رمان “آینه های شهر”، داستانی تاریخی را برای مخاطب شرح می دهد که به اواخر قرن شانزدهم و فضای سرشار از خفقان و ظلمت کشور اسپانیا بازمی گردد؛ زمانی که مردم این سرزمین، به دلیل ایمان به مذاهبی به غیر از مسیحیت، مورد ظلم و ستم بزرگان و صاحب منسبان گمراه مسیحی قرار گرفته و به صورت زنده، در کوره های آتش سوزانده می شدند. نویسنده در طول محتوای این رمان، روایت های مهیج و جذابی را به صورت پراکنده از زندگی مردم مختلف این شهر روایت می کند. ...
کتاب شیر تلخ
شخصیت اصلی قصه، زنی مستعد و مستقل می باشد که همواره به رمان نویسی علاقه مند بوده و بیش تر اوقات خویش را صرف نوشتن داستان می کند. اصل داستان زندگی او از جایی آغاز می گردد که علی رغم تمام ادعاهای شخصی خویش در تنفر و عدم تمایل برای تشکیل زندگی مشترک، در پی عشقی دوطرفه و بزرگ، به طور مخفیانه، و بدون اطلاع مادرش، در “برلین”، با “ایوب”، مردی آرام، منطقی و صبور، پیمان زناشویی می بندد.
کتاب اسکندر
اسکندر، رمانی خواندنی را برای مخاطب روایت می کند. در ابتدای داستان، راوی قصه زنی متاهل به نام “اسما” است که صاحب دو دختر دوقلوی هفت ساله می باشد و با همسر و فرزندانش در یکی از خانه های قدیمی “لاوانتای لندن” زندگی می کند. وی از دل تنگی هایش برای مادری سخن می گوید که در واقع، توسط برادرش، “اسکندر” به قتل رسیده است.
کتاب محرم
محرم رمانی زیبا است که حکایت و اثری متفاوت و خواندنی را برای دوستداران رمان های ترکی ارائه می دهد. شخصیت های اصلی داستان زن و مردی جوان هستند که با هم نامزد بوده و خصوصیات ظاهری متفاوت و کاملا متمایزی از یک دیگر دارند..
کتاب من و استادم
من و استادم: داستان این کتاب در قرن شانزدهم، در ترکیه رقم میخورد. پسر دوازدهسالهای به نام «جهان» از هند راهی استانبول میشود. او به تنهایی سفر نمیکند، فیلی به نام «چوتا» را نیز به همراه خود میبرد که هدیهای از طرف شاه به سلطان سلیمان بزرگ است. جهان وارد قصر سلطان سلیمان شده و مجذوب فرهنگ دورۀ عثمانی میشود. او در ادامۀ داستان شاگردِ معمار اعظم پادشاه عثمانی، «معمار سینان» میشود. شپش پالاس، برزخ، تقدس نخستین دیوانگیها، حرامزادهی استانبول، شرافت، شیر تلخ، اسکندر، شمسپاره، سه دختر حوا، بعد از عشق
تقویم زندگی الیف شافاک
- 1971- 25 اکتبر: در استراسبورگ فرانسه به دنیا آمد
- 1972- با مادرش به آنکارا آمدند
- 1989- اولین داستان کوتاه خود را نگاشت و انتشار آن در مجله
- 1994- اولین رمان او به نام آناتولی برای چشمهای بد
- 1997- نوشتن رمان پنهان
- 1998- دریافت جایزهی بزرگ مولانا برای رمان پنهان
- 1999- نوشتن رمان آینههای شهر
- 2000- نوشتن رمان محرم
- 2000- دریافت جایزهی بهترین رمان از سوی نویسندگان ترکیه برای رمان محرم
- 2002- نوشتن رمان شپش پالاس
- 2003- کسب درجهی استادیاری در دانشگاه میشیگان
- 2004- نوشتن رمان برزخ
- 2006- نوشتن رمان حرامزادهی استانبول
- 2006- به دنیا آمدن دخترش
- 2009- دریافت جایزه بنیاد نویسندگان و روزنامهنگاران ترکیه
- 2010- نوشتن رمان ملت عشق
- 2011- نوشتن رمان شرافت
- 2011- نوشتن رمان شیر تلخ
- 2011- نوشتن رمان اسکندر
- 2012- نامزد جایزه بینالمللی ادبی دوبلین برای رمان ملت عشق
- 2012- نوشتن رمان شمسپاره
- 2014- نوشتن رمان من و استادم
- 2016- نوشتن رمان سه دختر حوا
- 2019- نوشتن رمان ده دقیقه و 38 ثانیه در این دنیای عجیب
خرید آثار الیف شافاک از کتابانه
امروزه همراه با پیشرفت تکنولوژی و فضای مجازی سایتها و اپلیکیشنهای بسیاری برای کتابخوانها، طراحی گردیده است که به راحتی میتوان به آنها دسترسی پیدا کرد. کتابانه یکی از فروشگاههای اینترنتی کتاب میباشد که با هدف از میان برداشتن فاصله میان ناشرین و مصرفکنندگان فعالیت میکند. همچنین این سایت طی فعالیت خود کوشیده است امکان دسترسی به طیف گستردهای از کتابها و محصولات فرهنگی را برای مصرفکنندگان در هر مکان و زمانی فراهم کند. شما میتوانید جهت خرید کتابهای رمان، نمایشنامه، شعر و... از طریق فروشگاه اینترنتی کتابانه اقدام کنید.
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران