کتاب قصه های پیامبران 10 (قصه ی حضرت عیسی)

کتاب قصه ی حضرت عیسی ( ع ) جلد دهم از مجموعه قصه های پیامبران نوشته ی محمود پوروهاب توسط انتشارات جمال به چاپ رسیده است.

این کتاب جلد دهم از مجموعه ی با عنوان " قصه های پیامبران " می باشد. در قصه های قرآن کریم که در رابطه با زندگی پیامبران می باشد، نکات آموزنده و پندهای اخلاقی نهفته است که می تواند در انتخاب اصول مهم و اساسی زندگی کودکان و نوجوانان در آینده تاثیر به سزایی داشته باشد. مطالعه ی داستان های دینی و مذهبی علاوه بر آموزش غیر مستقیم شیوه ی درست زندگی و شناخت راه درست از بیراهه، تاثیر چشمگیری در رشد زندگی معنوی و خلاقیت دینی کودکان و نوجوانان دارد که باید از دوران کودکی مورد توجه والدین و مربیان آموزشی قرار گیرد. این مجموعه کتاب ها مسائل مذهبی، دینی و اسلامی را با ساده ترین جملات به همراه تصاویر زیبای رنگی برای مخاطب خود بازگو می کند. این کتاب پیرامون زندگی یکی دیگر از پیامبران الهی به نام حضرت عیسی ( ع ) می باشد. در این جلد از مجموعه کتاب های قصه های پیامبران در ابتدا به زندگی حضرت عیسی علیه السلام از بدو تولدش و مشکلاتی که برای مادرش حضرت مریم علیه السلام و زکریای پیامبر ( ع ) پیش آمده اشاره شده است. در ادامه به معجزات الهی حضرت عیسی علیه السلام که به خواست و اراده ی خداوند بزرگ انجام می داده اشاره شده است و بخش انتهایی داستان در رابطه با خیانت یکی از دوازده یار ایشان که به " حواریون " مشهور بودند و به صلیب کشیده شدن این خائن به عنوان حضرت عیسی ( ع ) می باشد. حضرت عیسی ( ع ) به خواست خداوند از دست کاهنان معبد نجات یافته و به آسمان ها باز می گردد و ...

 

برشی از متن کتاب

زمان می گذشت و موقع زایمان نزدیک می شد. وقتی درد زایمان به سراغش آمد به خارج از شهر رفت. کنار جویباری زیر درخت نخل نشست. درد سنگینی به او هجوم آورد. سرانجام همان جا فرزندش را به دنیا آورد. فرزندی نورانی و زیبا، درخت را تکان داد چند دانه ی خرما بر دامنش ریخت. کمی آب از جویبار نوشید و بر صورتش زد. مریم ( ع ) بچه در بغل به شهر کوچک خود برگشت. خانه ی مریم ( ع ) از انبوه جمعیت کنجکاو موج می زد. کاهنان معبد به همراه زکریای پیامبر علیه السلام هم آمده بودند. اولین سوالی که از او می کردند این بود: این طفل غریب کیست؟ وای بر تو! تو که دختر پاک و خداپرستی بود؟ حرف ها همه سرزنش آمیز بود اما مریم ( ع ) روزه ی سکوت گرفته بود و زیر لب مشغول نماز بود. سوال ها ادامه داشت. مریم ناچار رو به گهواره ی عیسی علیه السلام کرد و با اشاره به آن ها گفت: از آن طفل بپرسید. همه با تعجب به گهواره ای که عیسی علیه السلام در آن خوابیده بود، خیره شدند. ناگهان معجزه ای اتفاق افتاد کودک به حرف آمد: من بنده ی خدا هستم. خداوند به من کتاب و مقام پیامبری خواهد داد. مرا پر از برکت ساخته هر جا که باشم...نه باور کردنی نبود. اگر این معجزه نیست پس چیست؟ نوزادی در گهواره سخن می گفت!! حضرت زکریا علیه السلام فریاد زد: این پسر، بنده و روح خداست که خداوند آن را به مریم ( ع ) پاکیزه هدیه کرده است. و در برابر عظمت و بزرگی خدا سر سجده فرو آورد. اما دیری نگذشت که یهودیان با زخم زبان خود به آزار و اذیت حضرت مریم ( ع ) پرداختند. قوم یهود نسبت های بدی به حضرت مریم ( ع ) و زکریای پیامبر علیه السلام دادند و حرف های زشتی پشت سر آن ها گفتند. روز به روز آزار آن ها بیش تر و بیش تر می شد، تا سرانجام...

نویسنده: محمود پوروهاب تصویرگر: حسین آسیوند - طیبه توسلی انتشارات: جمال