کتاب 6 قصه از بوستان سعدی

معرفی کتاب 6 قصه از بوستان سعدی انتشارات قدیانی

6 قصه از بوستان سعدی، چهارمین جلد از مجموعه کتاب‌های قصه‌های قشنگ و قدیمی می‌باشد که برای کودکان بالای هفت سال و نوجوانان به چاپ رسیده است. روباه بی‌دست و پا، حاتم طایی و مامور حاکم، پادشاه خر کُش، خسیس و سکه‌هایش، دارا و ندار، جوان بخشنده، عناوین شش داستانی است که در این کتاب آورده شده‌اند.

از آن جایی که درک داستان‌های آمده در نسخه‌ی اصلی بوستان سعدی برای کودکان و نوجوانان کمی دشوار است، روایتگر این کتاب خانم مژگان شیخی، تمام سعی خود را کرده است تا حد امکان این داستان‌ها را به زبانی ساده روایت کند.

استفاده از تصویرسازی زیبا و مرتبط با متن از دیگر ویژگی‌های مثبت کتاب 6 قصه از بوستان سعدی می‌باشد. یکی از داستان‌های پندآموز آمده در این کتاب حاتم طایی و مامور حاکم است که در ادامه به مختصری از آن اشاره می‌کنیم.

در زمان‌های گذشته حاکمی زندگی می‌کرد که دلش می‌خواست در بخشندگی زبانزد خاص و عام باشد و همه جا تعریف خود را از زبان اهالی سرزمینش بشنود. درست در همان دوران، مردی به نام حاتم، زندگی می‌کرد که در بخشندگی همتا نداشت.

حاکم یمن هر کجا که می‌رفت اسم حاتم را می‌شنید. حاتم اموال بسیار زیادی نداشت، همین موضوع پادشاه را عصبانی می‌کرد که چطور با وجود اینکه او چیز زیادی ندارد چطور می‌تواند بخشنده باشد.

با گذشت زمان کم کم حاکم یمن به حاتم حسودی‌اش می‌شود و تصمیم می‌گیرد چاره‌ای اساسی بیندیشد تا از این به بعد دیگر اسمی از حاتم نباشد و تنها مردم از او به عنوان فردی بخشنده یاد کنند. بنابراین یک روز حاکم یکی از سربازان خود را مامور می‌کند تا به دنبال حاتم برود...

بخشی از کتاب 6 قصه از بوستان سعدی انتشارات قدیانی

روزی بود و روزگاری. فروشنده ی دوره گردی بود که از این شهر به آن شهر می رفت و پارچه و گیاهان دارویی و چیزهای دیگر می فروخت. یک روز راه او از وسط جنگلی می گذشت. راه زیادی آمده بود و خسته بود. بارش را زمین گذاشت و کنار رودخانه ای نشست. دست و صورتش را در آب شست. نان و خرمایی که همراهش آورده بود را از توی بقچه اش بیرون آورد و شروع به خوردن کرد.

ناگهان صدای خش خشی را از پشت درخت ها شنید. خودش را جمع و جور کرد و فکر کرد حیوان درندهای آنجاست. او خیلی آهسته جلو رفت و سرک کشید. ناگهان از تعجب خشکش زد. پشت درخت، روباه بی دست و پایی را دید که روی برگ ها خودش را می کشید و جا به جا می کرد. مرد با تعجب به روباه نگاه کرد و گفت: «وای ... این روباه بدبخت چرا این طوری است؟ دست و پاهایش چه شده؟»

خوب دقت کرد و گفت: «فکر می کنم همین طوری به دنیا آمده باشد. حتما مادرزادی فلج بوده است. خدای بزرگ، تو را شکر ... ولی این حیوان بدبخت چطور غذا می خورد و زندگی اش را می گذراند؟ روباه های دیگر با چهار دست و پا دائم این طرف و آن طرف به دنبال مرغ و خروس اند و نمی توانند درست و حسابی شکمشان را سیر کنند. حالا این روباه بیچاره بدون دست و پا چطور زندگی می کند؟ من که سر از کار این روزگار در نمی آورم.» مرد با دلسوزی به روباه نگاه می کرد و در این فکر و خیال ها بود که باز از دور صدای خش خشی شنید و گفت: «این صدا دیگر چیست؟ نکند حیوانی بیاید و این بیچاره را بخورد؟ شاید هم من را»

بعد هم به سرعت رفت و پشت درخت بزرگی پنهان شد. در همین موقع شیر بزرگی را دید که شغالی را به دهانش گرفته است و به آن طرف می آید. مرد فروشنده خیلی ترسیده بود و از جایش جم نمی خورد. شیر، شغال را نزدیک روباه آورد. بعد هم همان جا نشست و مشغول خوردن شکارش شد. وقتی حسابی سیر شد، بقیه ی لاشه ی شغال را همان جا گذاشت و رفت. در همین موقع روباه بی دست و پا، خودش را کمی جلو کشید و مشغول خوردن شد. یک دل سیر غذا خورد و بعد هم چشمانش را روی هم گذاشت و خوابید.

مرد فروشنده با خود گفت: «من را بگو که چقدر برای این روباه دلسوزی کردم! یکی باید برای من دلسوزی کندکه شب و روز این بار سنگین را به این شهر و آن شهر می برم تا لقمه نانی به دست بیاورم. او راحت اینجا نشسته است. شیر قوی هیکلی هم برای غذا آورد و او خورد. بهتر است به دنبال کارم بروم.» او رفت تا بارش را بردارد که باز با خود گفت: «نکند این شیر فقط امروز این کار را کرد؟ ولی نه! اگر این طوری بود که او تاحالا از گرسنگی مرده بود! باید از کار این حیوان سردر بیاورم» ...

قیمت و خرید کتاب 6 قصه از بوستان سعدی به کوشش مژگان

شما می‌توانید کتاب 6 قصه از بوستان سعدی به قلم مژگان شیخی از انتشارات قدیانی، به همراه سایر کتاب‌های کودک و نوجوان را از فروشگاه کتابانه خریداری کنید.

• قصه‌های قشنگ و  قدیمی 4
• معرفی شده در کتاب‌نامه رشد آموزش و پرورش 
• به روایت: مژگان شیخی
• تصویرگر: علیرضا گلدوزیان
• انتشارات: قدیانی