کتاب درخت بخشش از مجموعه ی خانواده خرس ها نوشته ی استن و جن برنشتاین و ترجمه ی سعید خاکسار توسط انتشارات موزون به چاپ رسیده است.
این مجموعه شامل چندین جلد با موضوعات متفاوت و متنوع پیرامون، آموزش غیر مستقیم مهارت های زندگی و شهروندی ویژه ی کودکان و نوجوانان می باشد که عناوین برخی از جلدهای آن عبارت است از: قلدر، مشکل در مدرسه، تلوزیون ممنوع، همسایه های جدید، عادت بد، روز اسباب کشی، فرزند جدید، در مطب دکتر، کمک به دیگران، اردو، تاثیر بد و...نکات آموزنده ی این مجموعه کتاب ها در متن داستان نهفته بوده و جنبه ی نصیحت گونه ندارد. کودکان و نوجوانان با مطالعه متن ساده و روان به کار برده شده در زبان نوشتاری داستان می توانند برای مدتی سرگرم شده و علاوه بر آن در رابطه با اتفاقات روزمره ای که ممکن است برای آن ها پیش آید نیز آگاهانه و با دید بازتری برخورد کنند. شخصیت اصلی داستان های این مجموعه کتاب خانواده ای به نام " خانواده ی خرس ها " می باشد، که در هر جلد این خانواده با موضوع جدیدی رو به رو می شوند. اعضای اصلی این خانواده از خرس پدر، خرس مادر، خرس پسر و خرس دختر و کوچک ترین عضو خانواده خرس عسل تشکیل شده است. تصاویر زیبا به همراه رنگ آمیزی شاد به کار گرفته شده در این کتاب که بیانگر روند داستان می باشد جذابیت آن را دو چندان کرده است. " درخت بخشش " عنوان جلد چهل و ششم از این مجموعه کتاب ها می باشد. آن روز، در خانه ی درختی، در جاده ی خاکی سرزمین خرس ها، روز خاصی بود. آن روز، روز تولد خرس برادر بود. مامان کیک تولد را آورد و همه با هم ترانه ی تولدت مبارک را خواندند. بعد از خوردن کیک، نوبت به باز کردن کادوها می رسد. او کادوهای خیلی خوبی گرفته بود اما بهترین آن ها دوچرخه ای بود که پدر برایش خریده بود. فرد که خیلی دلش می خواست او هم یکی از این دوچرخه ها را داشته باشد، از برادر اجازه می گیرد که او هم سوار دوچرخه اش شود. زمانی که همگی داخل خانه مشغول صحبت کردن بودند یکدفعه برادر متوجه می شود که فرد داخل حیاط سوار دوچرخه ی او می باشد او با عصبانیت از در خارج می شود و در یک لحظه اتفاقی که نباید، می افتد...
به نظر شما چه اتفاقی بین فرد و خرس برادر خواهد افتاد؟ شما با مطالعه ی این کتاب می آموزید که نباید بدون اجازه به وسایل شخصی دیگران دست بزنید. با داستان این کتاب و کشف اتفاقات تازه با توله خرس ها همراه شوید.
برشی از متن کتاب
بعد، برادر متوجه بابا شد که یواشکی به اتاق بغلی رفت. وقتی برگشت...یک دوچرخه ی نو را هل می داد! برادر با هیجان گفت: وای! درست همون چیزیه که آرزوشو کرده بودم! خواهر گفت: شانس آوردی که آرزوتو به فرد نگفتی. فرد، مشغول تعریف کردن از دوچرخه شد و گفت: چه دوچرخه ی قشنگی! ای کاش منم یکی مثلش داشتم. برادر، بدون اینکه فکر کند گفت: اوه، هر وقت دلت خواست، می تونی ازم قرضش کنی. فرد گفت: وای! دستت درد نکنه! خواهر گفت: بیا بازی ویدیویی جدیدت رو ببینیم. وقتی برادر و خواهر شروع به بازی کردند، تمام توله ها دور آن ها جمع شدند. آن ها چنان سرگرم بازی شده بودند که تا مدتی حواسشان از بقیه ی چیزها پرت شد. برادر، یک لحظه سرش را برگرداند تا نگاهی به دوچرخه ی جدیدش بیندازد. اما دوچرخه آن جا نبود. برادر گفت: اه! دوچرخه ی جدیدم کو؟ لیزی که از پنجره به بیرون نگاه می کرد گفت: ببینم این فرد نیست سوار دوچرخه ات شده. لیزی درست دیده بود. پسرعمو فرد، با دوچرخه ی جدید برادر، توی حیاط خانه ی درختی، مشغول دوچرخه سواری بود. برادر حسابی عصبانی شد. برادر گفت: وای از دست تو فرد! تو نباید این کارو می کردی! بعد هم به طرف حیاط دوید. مامان و بابا هم دنبالش دویدند و گفتند، ای وای!
- مجموعه مهارت های زندگی و شهروندی ویژه کودکان و نوجوانان
- نویسنده: استن و جن برنشتاین
- مترجم: سعید خاکسار
- انتشارات: موزون
نظرات کاربران درباره کتاب درخت بخشش (خانواده خرس ها 46)
دیدگاه کاربران