کتاب شام در رستوران (خانواده خرس ها 47)

کتاب شام در رستوران از مجموعه ی خانواده خرس ها نوشته ی استن و جن برنشتاین  و ترجمه ی سعید خاکسار توسط انتشارات موزون به چاپ رسیده است.

این مجموعه شامل چندین جلد با موضوعات متفاوت و متنوع پیرامون، آموزش غیر مستقیم مهارت های زندگی و شهروندی ویژه ی کودکان و نوجوانان می باشد که عناوین برخی از جلدهای آن عبارت است از: قلدر، مشکل در مدرسه، تلوزیون ممنوع، همسایه های جدید، عادت بد، روز اسباب کشی، فرزند جدید، در مطب دکتر، کمک به دیگران، اردو، تاثیر بد و...نکات آموزنده ی این مجموعه کتاب ها در متن داستان نهفته بوده و جنبه ی نصیحت گونه ندارد. کودکان و نوجوانان با مطالعه متن ساده و روان به کار برده شده در زبان نوشتاری داستان می توانند برای مدتی سرگرم شده و علاوه بر آن در رابطه با اتفاقات روزمره ای که ممکن است برای آن ها پیش آید نیز آگاهانه و با دید بازتری برخورد کنند. شخصیت اصلی داستان های این مجموعه کتاب خانواده ای به نام " خانواده ی خرس ها " می باشد، که در هر جلد این خانواده با موضوع جدیدی رو به رو می شوند. اعضای اصلی این خانواده از خرس پدر، خرس مادر، خرس پسر و خرس دختر و کوچک ترین عضو خانواده خرس عسل تشکیل شده است. تصاویر زیبا به همراه رنگ آمیزی شاد به کار گرفته شده در این کتاب که بیانگر روند داستان می باشد جذابیت آن را دو چندان کرده است. " شام در رستوران " عنوان جلد چهل و هفتم از این مجموعه کتاب ها می باشد. در محیط خانواده تمام اعضا برای زندگی بهتر و آسایش بیشتر هر یک به نحوی زحمت می کشند، اما حجم بیشتر کار و مسئولیت ها بر عهده ی مادر خانواده می باشد. خانواده ی خرس ها نیز از این قاعده مستثنی نمی باشند. یک شب پدر تصمیم می گیرد برای قدردانی از زحمات مادر، همه ی اعضای خانواده را برای صرف شام به رستوران خرسی ببرد. او می خواهد با این کار خود هم مادر کمی استراحت کند و هم توله خرس ها را خوشحال کند. آن ها همگی به رستوران خرسی می روند اما وقتی به آن جا می رسند متوجه می شوند که به دلیل ازدحام جمعیت باید مدتی در نوبت بنشینند تا میز خالی پیدا شود. پدر در این مدت برای اینکه مادر استراحت کند تصمیم می گیرد در محوطه ی رستوران با توله ها بازی کند تا آن ها بهانه گیری نکنند. او بچه ها را به کنار حوضچه ی اردک ها می برد و بعد از آن با هم چشم جاسوس بازی می کنند. آن ها یک شب شاد و خاطره انگیز را در کنار هم تجربه می کنند و ...

این داستان نکات آموزنده ی بسیار مفیدی برای والدین و کودکان را در متن خود جای داده است، از جمله اینکه والدین در مکان هایی که نیاز است اندکی صبر کنند تا کارشان پیش برود می توانند چه کارهایی انجام بدهند تا بچه ها بهانه گیری نکنند، کودکان و نوجوانان نیز می آموزند که باید در انجام کارها به والدین خود کمک کنند و قدردان زحمات آن ها باشند.

 

برشی از متن کتاب

عصر پنجشنبه بود و همه ی خیابان ها شلوغ بودند. اتوبان، ترافیک سنگینی داشت. وقتی آن ها به رستوران رسیدند، در بیرون رستوران، یک صف طولانی تشکیل شده بود. بابا، مامان رو جلوی رستوران پیاده کرد و خودش رفت تا جایی برای پارک کردن ماشین پیدا کند. پارکینگ تقریبا پر بود و بابا مجبور شد تقریبا چند مرتبه دور آن بچرخد، تا جایی در پشت رستوران پیدا کند. وقتی بابا و توله ها وارد رستوران شدند، مامان گفت: باید یه نیم ساعتی منتظر بشینیم تا میز خالی گیرمون بیاد. خواهر گفت: نیم ساعت تموم! برادر غر غر کرد، چه قدر زیاد، من خیلی گشنمه! بابا گفت: من یه پیشنهاد دارم. مامان تو چرا همین جا نمی مونی تا من توله هارو ببرم بیرون، قدمی بزنیم؟ بابا، خودش هم حوصله نداشت آن جا منتظر نوبت بنشیند.مامان، از این پیشنهاد خیلی خوشش آمد، چون این جوری، می توانست کمی روی نیمکت استراحت کند. بنابراین قبول کرد و گفت: چه پیشنهاد خوبی! بابا و توله ها به طرف یک حوضچه ی اردک آن طرف پارکینگ رفتند. در آن جا یک اردک مامان و جوجه هایش را دیدند. بابا توی جیبش مقداری بیسکوییت داشت و توله ها آن ها را به اردک ها دادند و کلی لذت بردند. بیسکویت ها که تمام شد، آن ها با اردک ها خداحافظی کردند و به رستوران برگشتند. مامان در این مدت استراحت خوبی کرده و چیزی نمانده بود چرتش بگیرد. بابا گفت: بیاین چشم جاسوس بازی کنیم. چشم جاسوس من یه چیز صورتی می بینه. برادر گفت: تل سر خواهر. بابا گفت: چه سریع! برادر چشمش را به جایی دوخت و گفت: حالا من یه مشکلترش رو می گم. خب، حالا بگین چشم جاسوس من چی میبینه؟...

(مجموعه مهارت های زندگی و شهروندی ویژه کودکان و نوجوانان) نویسنده: استن و جن برنشتاین مترجم: سعید خاکسار انتشارات: موزون