کتاب قصه های چهارده معصوم (ع) هشتمین جلد از مجموعه ی قصه های خوب برای بچه های خوب، نوشته ی مهدی آذریزدی توسط نشر امیرکبیر به چاپ رسیده است.
قصه های چهارده معصوم (ع) جلد هشتم از مجموعه " قصه های خوب برای بچه های خوب " می باشد. قصه های خوب برای بچه های خوب مجموعه کتابی است در هشت جلد که نویسنده در آن ها داستانهای قرآن و داستان های کهن را برای کودکان و نوجوانان به زبانی شیوا و رسا، بازنویسی کرده است.در این جلد برخی از داستان هایی که از زندگی چهارده معصوم (ع) در منابع و کتاب های تاریخی فراوان آمده، انتخاب و به صورت یک کتاب گرداوری شده است. این اثر یک کتاب تاریخ و یا حدیث نیست بلکه کتاب قصه است. به ناچار نویسنده گاه آن ها را تلخیص و گاه تفصیل و گاه ترکیب کرده است. برای مطالعه در تاریخ احوال معصومین (ع) کتاب های تاریخی فراوانی نگاشته شده که قصه گونه نیستند و در پایان این کتاب به صورت فهرست وار آمده اند. داستان های این کتاب به ترتیب زندگی چهارده معصوم از زندگی خاتم پیامبران حضرت محمد (ص) تا قائم آل محمد امام زمان (عج) ارائه شده و برای گروه سنی ج، د و هـ مناسب می باشد.
قصههای خوب برای بچههای خوب مجموعه کتابی است در هشت جلد که نویسنده در آن ها داستانهای قرآن و داستان های کهن را برای کودکان و نوجوانان به زبانی شیوا و رسا، بازنویسی کرده است. زنده یاد آذریزدی اولین کتاب از این مجموعه را در سال 1336 منتشر کرد. او برای این اثر در سال 1342 (1967 میلادی)، برنده جایزه یونسکو شد. این اثر به زبان های اسپانیایی، ارمنی، چینی و روسی ترجمه شده است.
برشی از متن کتاب
رخت عید در اسلام عید فطر و عید قربان دو عید بزرگ است که در آن نماز عید خوانده می شود. کلمه عید همیشه با مفهوم شادی و خوشحالی همراه است و از جمله آداب عید، پوشیدن لباس خوب تر و پاکیزه تر است. این هم طبیعی و پسندیده است که کودکان همیشه در شادمانی عید سهم بیشتر داشته باشند. در زمان پیغمبر و بعد از آن در یکی از این دو عید بود که مسلمانان برای کودکان رخت عید فراهم می کردند. داستان مربوط به دوران خردسالی حسنین علیهم السلام است. در آن روزگار در مدینه سختی و تنگدستی حاکم بود و بسیاری از مسلمانان نمی توانستند برای خود لباس عید تهیه کنند. خاندان پیغمبر اگر هم می توانستند بیشتر به فکر بینوایان بودند. اما تکلیف بچه ها با بزرگ ها تفاوت دارد. آن موقع عید بزرگ نزدیک بود و همه می دانستند که هر کس بتواند باید برای کودکان رخت عید فراهم کند. حسنین هم به اقتضای سن و جنبه بشری خود این تقاضای پسندیده را داشتند. در خانه دختر پیغمبر وسیله ای برای تهیه لباس نو نبود و اگر بود ترجیح می دادند که برای فقیرترین افارد مسلمانان هدیه ای فراهم کنند. در آن خانه هم صحبت از لباس عید به میان آمده بود. حرفی بود که نزدیک عید بزرگ در همه خانه ها به میان می آمد. چند روز به عید مانده بود که یکی از آن دو پرسید: «آیا ما لباس نو برای عید داریم؟» و جواب داده شد که اگر خدا بخواهد بله. دلیلی وجود نداشت که خدا نخواهد. چند روز دیگر پرسیدند: «رخت عید ما کجاست؟» حضرت زهرا فرمود: «رخت عید را باید خیاط بدوزد.» دو روز پیش از عید، زبان حال حسنین این بود که : «خیاط کجا هست؟» و جواب این بود که خیاط در محل کارش مشغول کار است و هر وقت لباس مردم آماده شود آن را به صاحبانش می رساند. کسی که معصوم است هرگز حرف دروغ بر زبان نمی آورد. ما که حکایت را می خوانیم اگر عین کلمات ایشان را در روایات نیابیم مضمون نزدیک به آن را می گوییم. شب عید رسید و فردایش عید بود یکی از آن دو گفت : «اگر خیاط لباس را می آورد، باید امشب بیاورد.» مادر که نمی توانست رنجش خاطر اطفال را ببیند گفت: «امشب شب عید است و خود عید فرداست و رخت عید را هم وقتی می آورند که آماده پوشیدن باشد؛ ما بزرگ ها که در این عید لباس نو نداریم کار شما هم با خداست.» شب عید می گذشت که ناگهان کسی در خانه را به صدا در آورد. پرسیدند: «کیست؟» گفت: «خیاط است.» وقتی در باز شد پیرمردی خوشرو و خندان بسته ای را که در آن دو پیراهن، دو زیرجامع، دو پاپوش و سربند بود تقدیم کرد و گفت: «لباس بچه هاست.» بسته را داد و خداحافظی کرد. هیچ یک از اهل خانه خیاط را نمی شناخت. ممکن بود خود پیغمبر سفارش داده باشد یا کسی دیگر از دوستداران. بسته را باز کردند. یک دست پوشاک ساده و زیبا به رنگ گل سرخ و یکی هم به رنگ برگ سبز. در ظاهر هر دو لباس شبیه سایر پوشاک ها بود، اما جنس آن نظیر پارچه های موجود در بازار نبود. حسین علیه السلام که خردسال تر بود دست برد و لباس گلی رنگ را برداشت و گفت: «من همین را می خواستم چه رنگ خوبی!» و حسن علیه السلام گفت: «من هم رنگ سبزش را می خواستم چه رنگ خوبی!» فردا صبح عید، پیغمبر عزیزان خود را دیدار کرد. حسنین رخت خود را پوشیده بودند. تبریک گفتند و روبوسی کردند. پیغمبر از دخترش پرسید: «خیاط را دیدی؟» حضرت فاطمه گفت: «بله پدر! کسی آمد و گفت خیاط است؛ ولی ما که او را نمی شناختیم.» حضرت فرمود: «خداوند فرشتگانی به صورت آدمیان دارد و آدمیانی به سیرت فرشتگان. وقتی بخواهد بندگان خود را بپوشاند این کار را به دست نیکوکارانی از آن بهشت نشینان روبراه می کند.»
نویسنده
" مهدی آذر یزدی " نویسنده معروف داستان های کودکان در سال 1301 در خرمشاه یزد متولد شد. وی از هشت سالگی همراه پدرش روی باغ و زمین رعیتی کار کرد. استاد آذر یزدی در 1322 به تهران آمد و مقیم تهران گردید. تحصیلات او بیشتر در حوزه های علمی و دینی قدیم انجام شده است. قبل از آنکه به کار نگارش داستانهای کودکان بپردازد، به مشاغل گوناگون و از جمله عکاسی و کتابفروشی اشتغال داشته است. او اولین نویسندهای است که در ایران به فکر نوشتن داستان برای کودکان و نوجوانان افتاد. به همین دلیل است که عنوان «پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران» را به او دادهاند. وی از سال 1336 با توجه به زمینه و مطالعات وسیع قبلی اش شروع به نوشتن داستانهای گوناگون برای کودکان نمود. وی با انتخاب سبک بخصوصی در تهیه و نگارش داستان هایش بصورت یکی از نویسندگان ورزیده و مطلع داستانهای کودکان در ادبیات معاصر ایران در آمده است. وی در سال 73 بدلیل نداشتن پول اجاره خانه در تهران دوباره به یزد بازگشت. به خانه پدری رفت که با آرامش بنشیند و بنویسد؛ پشیمان شد، ولی دیگر توان جابه جایی نداشت. آذریزدی نویسنده ادبیات کودکان ایران در بازنویسی و بازآفرینی آثار کهن پیشگام بوده و همواره در آرامش به کار خود داده است. تعدادی از نوشته های آذر یزدی عبارتند از: "قصه های تازه از کتابهای کهن"، "خیر و شر"، "حق و ناحق"، "ده حکایت"، "بچه آدم"، "پنج افسانه"، "مرد و نامرد"،" قصه ها و مثل ها"، "هشت بهشت"، "بافنده دانا"، "اصل موضوع و دوازده حکایت دیگر"،" فرهنگ یزدی"، "دستور طباخی و خانه داری"، "لبخند"،" گربه ناقلا"، "مثنوی بچه خوب"،" خاله گوهر"، "فالگیر" ، "مکتبخانه"،" قصه های ساده"،" گربه تنبل"، "چهل حدیث" و ... معروف ترین کتاب آذر یزدی " قصه های خوب برای بچه های خوب" نام دارد که در 8 جلد گردآوری و تالیف شده است. آذر یزدی دوست کودکان ایران که او را پرتیراژترین نویسندهتاریخ ادبیات کودک و نوجوان ایران میدانند به غیر از کتاب فرزندی نداشت و هرگز ازدواج نکرد. وی زمانی که برای آخرین بار به کرج آمد تا نوشتن را سر بگیرد و دو کارش را کامل کند و به چاپ بسپرد راهی بیمارستان شد و درهیجدهم تیر 88 در هشتاد و هفت سالگی در تهران دار فانی را وداع گفت. به خاطر آثار ارزشمند او در حوزه کتاب کودک، روز درگذشت او به نام روز ملی ادبیات کودک و نوجوان نامگذاری شده است.
(قصه های ۱۴ معصوم علیه السلام) نگارش: مهدی آذریزدی انتشارات: امیرکبیر
نظرات کاربران درباره کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب 8 (قصه های چهارده معصوم)
دیدگاه کاربران