کتاب قصه های گلستان و ملستان هفتمین جلد از مجموعه ی قصه های خوب برای بچه های خوب، نوشته ی مهدی آذریزدی توسط نشر امیرکبیر به چاپ رسیده است.
قصه های برگزیده از گلستان و ملستان جلد هفتم از مجموعه " قصه های خوب برای بچه های خوب " می باشد. قصه های خوب برای بچه های خوب مجموعه کتابی است در هشت جلد که نویسنده در آن ها داستانهای قرآن و داستان های کهن را برای کودکان و نوجوانان به زبانی شیوا و رسا، بازنویسی کرده است. این مجموعه به منتخبی از داستان های گلستان سعدی و کتاب هایی که نویسندگانشان سعی داشته اند تا سبکی همانند سعدی در نوشتار را به کار ببرند انتخاب شده است تا فرزندان ایران با آثار بزرگان ادبیات ایران زمین آشنا شوند. عنوان " ملستان " را به این دلیل که هم آهنگ با گلستان است انتخاب کرده اند. گلستان دارای سبک و شیوه ای تازه و بی سابقه است و در لفظ از همه ی آثار موجود فصیح تر و در معنی بلیغ تر. نثر گلستان و شیوه ی کار سعدی در تنظیم آن مورد توجه همگان قرار گرفت و هر که در کار شعر و ادب دستی داشت آرزو می کرد که یادگاری مانند گلستان بسازد. این کتاب مختص گروه سنی ج، د و هـ می باشد.
قصههای خوب برای بچههای خوب مجموعه کتابی است در هشت جلد که نویسنده در آن ها داستانهای قرآن و داستان های کهن را برای کودکان و نوجوانان به زبانی شیوا و رسا، بازنویسی کرده است. زنده یاد آذریزدی اولین کتاب از این مجموعه را در سال 1336 منتشر کرد. او برای این اثر در سال 1342 (1967 میلادی)، برنده جایزه یونسکو شد. این اثر به زبان های اسپانیایی، ارمنی، چینی و روسی ترجمه شده است.
برشی از متن کتاب
مردی که یکی را دو تا می دید روزی بود، روزگاری بود.مردی بود که چشمش «احول» بود یعنی یکی را دو تا می دید و از بس به این علت در کار خود اشتباه می کرد کار مرتبی به او نمی دادند. در شمردن اشتباه می کرد، در راه رفتن اشتباه می کرد و دایم بایستی حساب کند که چند تا می دیدم و درستش چند تاست. هزار جور بدبختی در دنیا هست، او هم این نقص را داشت اما نکته سنج و شیرین زبان بود و همان طور که گاهی این عیب مایۀ غصه و ناراحتی می شد گاهی هم اسباب خنده و تفریح خودش و دیگران را فراهم می آورد و به هر حال با کمک دیگران زندگی می کرد. یک روز از شهری به شهری سفر کرد و چون دستش خالی بود پیش کسی داستان خو را گفت و از او کمک خواست. آن شخص گفت: «چرا پیش حاکم نمی روی؟ ما حاکمی داریم که بسیار دارنده و با سخاوت است و برای همه کسانی که مانند تو علیل و ناتوانند یک مستمری معلوم کرده است و هر ماه پنج دینار به ایشان اعانه می دهد و این برای یک زندگی ساده کافی است، برو خودت را معرفی کن ویک باره خیالت را آسوده کن.» مرد لوچ خوشحال شدو یکسر رفت پیش حاکم. موقعی رسید که حاک سوار شده بود تا به شکار برود. اجازه گرفت و خودش را معرفی کرد و گفت: «چشم من این خاصیت را دارد که یکی را دو تا می بینم و هرچه سعی می کنم که از اشتباه خودداری کنم نمی شود. به همین علت از کار وامانده ام و محتاج شده ام آمده ام تا به من کمک کنید که به گدایی نیفتم.» حاکم که به حرف مردم خوب گوش می داد اما کم حرف می زد، جوابی به او نداد. رسمش هم این بود که دستور پرداخت را می نواشت و به دست پیشکارش می داد و علت آن را خودش می دانست. حاکم خودش هم نقصی داشت، زبانش لکنت داشت و نمی خواست جلوی مردم حرف بزند تا لکنت زبانش آشکار نشود. مرد احول وقتی سکوت حاکم را دید که چیزی از او نمی پرسد و جوابی نمی دهد، فکر کرد که حاکم دارد فکر می کند و در قبول تقاضای او تردید دارد. با خود گفت: «بگذار فرصت را غنیمت بشمارم و با شیرین زبانی حاکم را وادار کنم که زودتر تصمیم بگیرد و محبت را زیاد کند.» این بود که گفت: «اگر جنابحاکم عنایتی در باره من بفرمایند فایده اش از دیگران هم بیشتر است زیرا که من یکی را دو تا می بینم، عطای شما را دو برابر می بینم، دو برابر خوشحال می شوم و دو برابر دیگران به شما دعا می کنم.» حاکم از این حرف خوشش آمد. قهقه خندید اما باز هم جوابی نداد. شیرین زبانی مرد دوبین کارگر افتاده بود و حاکم از این نکته سنجی خوشحال شده و تصمیم گرفته بود به جای پنج دینار ده دینار به او حقوق بدهد ولی چون عازم حرکت بود و وقت فرمان نوشتن نبود بعد از خنده خود پیشکارش را با اشاره جلو خواست و به مرد احول اشاره کرد و گفت: «ده ده دینار!» پیشکار قهقه خنده حاکم را شنیده بود و فهمیده بود که این مرد با حرفی حاکم را خوشحال کرده است و این هم دستور کمک ماهانه است. با عجله برگشت که به مأموران حساب دستور بدهد سند را بنویسند و ده دینار حقوق به این مرد بدهند. مرد لوچ به حاکم تعظیم کرد و به دنبال پیشکار روان شد. اما چون از لکنت زبان حاکم خبر نداشت وقتی ده ده دینار را شنید فکر کرد که ده ضربدر ده می شود صد دینار. با خود گفت: «از بس حاکم از حرف من خوشش آمده، صد دینار حقوق برایم در نظر گرفته» و می ترسید که پیشکار چیزی از آن کم کند. اتفاقا پیشکار هم همین را از او پرسید و گفت: «معمولا حاکم پنج دینار مستمری می دهد تو چه کار کردی که بیشتر گرفتی؟» مرد لوچ برای اینکه بهانه ای بتراشد و تعجب پیشکار را کم کند گفت: «حاکم مرا می شناسد. من سرپرست ده نفر از علیل ها هستم. به حاکم گفتم اگر نمی خواهی همه با هم بیاید و مزاحم بشوند یکباره به ما هر کدام ده دینار کمک کن عوضش نزدیک است که از این شهر برویم و زحمت را کم کنیم. این بود که حاکم خندید و قبول کرد و صد دینار حواله کرد، برای هر یکی ده دینار و جمعش صد دینار.» پیشکار به شک افتاد و حرف های مرد لوچ را باور کرد و گفت : «عجب، پس شما ده نفرید و راستی صد دینار بود؟»
نویسنده
" مهدی آذر یزدی " نویسنده معروف داستان های کودکان در سال 1301 در خرمشاه یزد متولد شد. وی از هشت سالگی همراه پدرش روی باغ و زمین رعیتی کار کرد. استاد آذر یزدی در 1322 به تهران آمد و مقیم تهران گردید. تحصیلات او بیشتر در حوزه های علمی و دینی قدیم انجام شده است. قبل از آنکه به کار نگارش داستانهای کودکان بپردازد، به مشاغل گوناگون و از جمله عکاسی و کتابفروشی اشتغال داشته است. او اولین نویسندهای است که در ایران به فکر نوشتن داستان برای کودکان و نوجوانان افتاد. به همین دلیل است که عنوان «پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران» را به او دادهاند. وی از سال 1336 با توجه به زمینه و مطالعات وسیع قبلی اش شروع به نوشتن داستانهای گوناگون برای کودکان نمود. وی با انتخاب سبک بخصوصی در تهیه و نگارش داستان هایش بصورت یکی از نویسندگان ورزیده و مطلع داستانهای کودکان در ادبیات معاصر ایران در آمده است. وی در سال 73 بدلیل نداشتن پول اجاره خانه در تهران دوباره به یزد بازگشت. به خانه پدری رفت که با آرامش بنشیند و بنویسد؛ پشیمان شد، ولی دیگر توان جابه جایی نداشت. آذریزدی نویسنده ادبیات کودکان ایران در بازنویسی و بازآفرینی آثار کهن پیشگام بوده و همواره در آرامش به کار خود داده است. تعدادی از نوشته های آذر یزدی عبارتند از: "قصه های تازه از کتابهای کهن"، "خیر و شر"، "حق و ناحق"، "ده حکایت"، "بچه آدم"، "پنج افسانه"، "مرد و نامرد"،" قصه ها و مثل ها"، "هشت بهشت"، "بافنده دانا"، "اصل موضوع و دوازده حکایت دیگر"،" فرهنگ یزدی" ، "دستور طباخی و خانه داری" ، "لبخند" ،" گربه ناقلا" ، "مثنوی بچه خوب"،" خاله گوهر"، "فالگیر" ، "مکتبخانه"،" قصه های ساده"،" گربه تنبل"، "چهل حدیث" و ... معروف ترین کتاب آذر یزدی " قصه های خوب برای بچه های خوب" نام دارد که در 8 جلد گردآوری و تالیف شده است. آذر یزدی دوست کودکان ایران که او را پرتیراژترین نویسندهتاریخ ادبیات کودک و نوجوان ایران میدانند به غیر از کتاب فرزندی نداشت و هرگز ازدواج نکرد. وی زمانی که برای آخرین بار به کرج آمد تا نوشتن را سر بگیرد و دو کارش را کامل کند و به چاپ بسپرد راهی بیمارستان شد و درهیجدهم تیر 88 در هشتاد و هفت سالگی در تهران دار فانی را وداع گفت. به خاطر آثار ارزشمند او در حوزه کتاب کودک، روز درگذشت او به نام روز ملی ادبیات کودک و نوجوان نامگذاری شده است.
فهرست
چند کلمه با بچه ها گدای نابینا و دزد بینوا شمردن موی ریش فریب روباه همنشین بد نام حساب سرنوشت لوطی انتری و جدال عمو علی با داش علی آزادی و آزادگی سفر تجربه مردی که یکی را دوتا می دید جاهلانه چوب کبریت شیر یا خط؟ پسر سبزی فروش مکتب پالان دوز
- نگارش: مهدی آذر یزدی
- انتشارات: امیرکبیر
نظرات کاربران درباره کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب 7 (قصه های گلستان و ملستان)
دیدگاه کاربران