loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب فرار (مجموعه ترس و لرز)

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره‌ی کتاب فرار (مجموعه ترس و لرز)

کتاب فرار از مجموعه ترس و لرز، اثر آر. ال. استاین با ترجمه‌ی شهره نورصالحی توسط نشر پیدایش به چاپ رسیده است. همان‌گونه که از اسم این مجموعه مشخص است، از چندین داستان ترسناک و وحشت‌آور تشکیل شده است و سعی می‌کند نوجوانان و جوانان علاقه‌مند به این ژانر هیجان‌انگیز را با شخصیت‌های گوناگون و داستان‌های خود همراه سازد و حس ترس و هیجان آنان را به اوج خود برساند.

در هر داستان با پسر ها و دختر های جسور و کنجکاوی مواجه می شویم که هر کدام موجوداتی خارق العاده و ماوراء زمینی را می بینند و سعی می کنند تا با شجاعت با آن ها مبارزه کنند. حدود یک سال پیش پارکی به اسم ” پارک وحشت ” برای بچه های شجاع ساخته شد و از آن جایی هم که ” لیزی موریس ” و برادرش ” لوک ” عاشقِ تجربه های وحشتناک و هیجان انگیز بودند، به آن پارک رفتند.

در آنجا اتفاقاتی غیرقابل پیش بینی برایشان رخ داد و با این که حالا مدتی از آن قضایا می گذرد، آن اتفاقات روی زندگی شان تأثیر گذاشته است؛ چرا که شخصی از طرف پارک به آن‌ها ایمیل زده و توضیح داده است که قرار شده تا چهارده نوجوانِ شجاع را به این پارک دعوت کنند و آن ها را تا سر حد مرگ بترسانند.

از آنجایی هم که لیزی و لوک تجربه ی رفتن به آن پارک را داشتند، هر طور شده می خواهند آن چهارده نوجوان را از رفتن به آنجا منصرف کنند، چرا که آن‌ها خبر ندارند چه چیز های شومی در آن پارک انتظارشان را می کشند. اما قبل از رسیدنشان به پارک، بچه ها طعم وحشت را می کشند و با چیز هایی ماوراء زمینی آشنا می شوند که هشت نفرشان پا به فرار می گذارند.

آن بچه ها فکر می کنند تنها پارک وحشت است که آن ها را می ترساند و برای فرار به پارکِ ترس و لرز پناه می برند. حالا شش نفر باقی مانده نیز برای پیدا کردنِ دوستانشان که فرار کرده اند، می خواهند به پارک ترس و لرز بروند که متوجه می شوند، آن پارک به همراه تمام کسانی که آنجا بوده اند نابود شده است و به سرزمین اشباح تبدیل شده است. اما...

بخشی از کتاب فرار (مجموعه ترس و لرز)

صدای جرق بلندی مرا از جا پراند... وحشت و دست سبزی که مایع غلیظی رویش را پوشانده بود، از تخم بیرون آمد... و پنجه هایش را دور گلوی من پیچید.

دهنم را باز کردم و فریاد گوش خراشی کشیدم...

پنجه های زبر، دور گردنم تنگ تر پیچیدند و فریادم را بند آوردند

تخم از هم باز شد و تکه های ناصافش افتاد زمین. مایع زرد و غلیظی از ته تخم ریخت بیرون.

جانور سبز و مارمولک مانندی تلو تلو خورد و از تخم آمد بیرون. یک لایه مایع غلیظ روی صورتش را گرفته بود. زبان سیاهش را مثل شلاق روی صورت خیسش کوبید.

سرم را دزدیدم و تنم را پیچ و تاب دادم که گلویم را از دستش آزاد کنم. چون تازه از تخم درآمده بود، پنجه هایش خیس و لیز بود و من توانستم خودم را از زیر پنجه هایش خلاص کنم و شیرجه بزنم پیش بقیه ی بچه ها.

آنها هم با وحشت به بقیه ی تخم های غول آسا و ترک خوردن آنها زل زده بودند و جیغ می کشیدند. پنج تا هیولای سبز دیگر که مایع زرد و نفرت انگیزی ازشان می ریخت، از تخم ها بیرون آمدند.

هیولا ها مایع غلیظ روی صورت و تنشان را با عصبانیت پاک می کردند. چشم های سیاهشان را می چرخاندند و آرواره هایشان را باز و بسته می کردند. یکی از آن ها با آن مایع حباب بزرگی درست کرد که ترکید و پاشید به سرتاپای من.

” اَاَاَه! کثافت! ” جیغم درآمد و عقب عقب رفتم. هیولاها قدم های اولشان را برداشتند و تلو تلو خوردند جلو. تکه های پوسته ی تخم، زیر پای مارمولکی شان خرد می شد. دست هایشان را کش می آوردند، دراز می کردند و آنها را امتحان می کردند.

آن وقت، چشم های سیاهشان را به ما دوختند و کم کم دورمان حلقه زدند. پنجه های تیزشان را که هنوز تیز بود، به طرفمان نشانه رفتند و صدای قار و قور آهسته ای از شکم هایشان بلند شد.

کارلی‌بث گفت: ” این که دروغی نیست. این هیولاها واقعی اند! ”

مایکل گفت: ” بهتون که گفتم، من اینها... اینها رو می شناسم. تو شهر خودمون مجبور شدم با هیولاهایی مثل اینها بجنگم. ” و یک تکه ی بزرگ پوست تخم هیولا را از زمین برداشت و پرت کرد به یکی از آن جانورهای زشت و نفرت انگیز. پوست به سینه ی هیولا خورد و مثل توپ برگشت عقب.

هیولا دهنش را باز کرد و با نعره ی بدخیمی به مایکل توپید.

مایکل کنار من با زانو آمد زمین.

با نگرانی گفتم: ” حالت خوبه؟ کمک نمی خوای؟ ”

مایکل دستش را تکان داد و گفت: ” نه. می دونم باید چه کار بکنم. ”

هیولا پنجه هایشان را تو هوا تکان دادند و شروع کردند دور ما چرخیدن.

داد زدم: ” مایکل... بلندشو! خیال حمله دارند! ”

_ من باید ترتیب این قضیه رو بدم. حالا خوب تماشا کنید که یک هیولای تازه تو راهه!

مایکل چهار دست و پا روی پوسته های شکسته راه افتاد تا رسید به ته تخمی که ازش زرده می چکید.

کارلی‌بث داد زد: ” مایکل... نه! ”

ابی هم داد زد: ” چه کار می کنی؟ ”

مایکل صورتش را تو زرده ی تخم هیولا فرو کرد و آن را سر کشید.

هیولا ها از چرخیدن دست برداشتند. حالا بی صدا ایستاده بودند و مایکل را تماشا می کردند.

مایکل صورتش را تو پوسته ی شکسته ی تخم هیولا فرو کرد و زرده ی غلیظی را که تو پوسته باقی مانده بود، با سر و صدا هورت کشید.

شکمم زیر و رو شد و فکر کردم، داره چه کار می کنه؟ چطوری می تونه این زرده ی چسبناک و عق آور رو بخوره؟

همه با وحست تماشایش می کردیم تا بالاخره سرش را بلند کرد و رو کرد به ما. زرده لپ هایش را پوشانده بود و از چانه اش می چکید.

چیزی را که تو دهنش بود، قورت داد. یک بار. دوبار. یواش از زمین بلند شد و سرپا ایستاد.

کارلی‌بث صدا زد: ” مایکل؟ ”

مایکل چندثانیه به هیولای پشت سر کارلی‌بث زل زد. هیچ اتفاقی نیافتاد. هیچ کس از جایش تکان نخورد.

آن وقت، مایکل جلو چشم ما تغییر کرد... چشم هایش وق زد. صورتش دراز شد. دماغش کش آمد... و کش آمد و تا روی دهنش رسید... و شکل پوزه ی حیوان شد.

دو ردیف دندان نوک تیز از لای لب های سیاهش بیرون آمد. پوستش تیره شد... آن قدر تیره شد تا به رنگ سبز زیتونی درآمد.

بدنش بزرگ شد. دست هایش دراز شد. سینه اش پهن شد... پهن تر... تا بالاخره تیشرتش پاره شد.

پنجول های تیز و برگشته ای از انگشت هایش بیرون آمد.

سر گنده اش را برد عقب و نعره ی کر کننده ای کشید.

فقط چند ثانیه طول کشید تا شکل بقیه ی هیولاها بشود.

آن وقت نعره ای کشید و پرید جلو، پنجه هایش را جلو رویش تاب داد، شیرجه زد طرف آن جانورها و غافلگیرشان کرد.



  • پارک وحشت 11
  • نویسنده: آر. ال. استاین
  • مترجم: شهره نورصالحی
  • انتشارات: پیدایش

درباره آر. ال. استاین نویسنده کتاب کتاب فرار (مجموعه ترس و لرز)

رابرت لارنس استاین ملقب R.L. Stine، نویسنده پرفروش کتاب کودکان در 8 اکتبر 1943 واقع در «ایالت اوهایو» متولد شد. تمام مخاطبان کتاب، این نویسنده مشهور را با رمان کودک و نوجوان، آن هم از نوع دلهره‌آورش، می‌شناسند؛ البته می‌توان چند آثار نیز برای بزرگسالان در میان نوشته‌های او مشاهده کرد. ...

نظرات درباره کتاب فرار (مجموعه ترس و لرز)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب فرار (مجموعه ترس و لرز)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل