کتاب خدا یک نقطه دارد؛ مجموعه شعری است از بهروز باغبان که توسط انتشارات شانی به چاپ رسیده است.
«باغبان»، شاعر جوان ایرانی، در این اثر شعری، آثاری از خود را به چاپ رسانده که میتوان گفت سبکها، موضوعات و حتی لحنهای بسیار متفاوت آن قابل توجه است. غزلیاتی عاشقانه و توصیفی، که گاه مخاطبی آسمانی و بزرگ داشته و گاه معشوقی زمینی، گاه بیان احساسات عاشقانه است و گاه غمهای فزایندهی روزمرگیهای امروز، چندین و چند شعر دارای وزن و قافیه و ردیف و اندکی از آنها بیملاحظه و تند در پی انتقاد و شکوه. به طور کلی میتوان گفت شاعر، جنبههای بسیار متفاوت زندگی و نیازهای مخاطبان را در این اثر مدّنظر قرار داده و در هر بابی اشعاری چند سروده است که البته مبحث عاشقانهاش بسی فراگیرتر از دیگر مباحث است. استفاده از تلمیحات فراوان ، اشعار را خواندنیتر و دلچسبتر نموده که البته گاه لحن محاورهای به کار برده شده، مخاطب را شگفتزده کرده اما همچنان گیرایی اشعار به دلیل بیان درد و مشکلات جامعه محفوظ است. برخی اشعار نیز خاص افراد یا گروههایی سروده شدهاند که ابتدای هر یک، نام شخصیت مورد نظر ذکر شده است. توصیفات این کتاب از آن جهت که مخاطب قبل از تهیهی آن اطلاعاتی پیرامونش داشته باشد، بیان شده تا با آگاهی آن را تهیه نموده و از آن استفاده ببرد.
برشی از متن کتاب
آهوی چشمهای تو از من رمیده است در من جنون به حد نهایت رسیده است من ماندهام چگونه به تو مبتلا شدم دیوانهی نگاه تو اصلاً چرا شدم شاید که بخت تیره و برگشتهام توئی افسار نفس سرکش و سرگشتهام توئی قدیسهی معاصر جادو بیان من اسطورهی یگانهی شعر زمان من بانوی پلههای رسیدن به آرزو بانوی بغضهای گره خورده در گلو امّالجنون باکرهی شانه مرمری یکتاترین الههی زیبای آذری ای چشمهای میشیتان چشمهی غزل بانوی از نژاد عروسان بیبدل تندیس بیتهای هراسان مثنوی ماه بلند نسل غزلهای منزوی مهتاب برکههای پریشان غزال من بومیترین الههی نازک خیال من همسایهی قدیمی شهر فرشتگان تنهاترین وزارت زیبایی جهان آتشترین ترانهی من شعر بینقاب بانوی پارک لاله و میدان انقلاب شرقیترین الههی بالا بلند من زیبای نیمه خفتهی گیسو کمند من محصول باغ سبز غزلهای باغبان روشنترین ستارهی شبهای آسمان گلدان پشت پنجرهی خانههای غم تنها دلیل بودن من عشق محترم از آن زمان که بیتو شدم گریه میکنم این روزها به حال خودم گریه میکنم این روزها زمینهی مرگم فراهم است دنیای من بدون تو شکل جهنم است این روزهای بیتو به دور از تصورم این روزها به درد خودم هم نمیخورم ای آنکه خاک را به نظر کیمیا کنی باید مرا به گوشهی چشمت فنا کنی چیزی نمانده در طلبت جان فدا کنم چیزی نمانده دین و دلم را رها کنم چیزی نمانده از سر دلتنگی و جنون تنها به سوی چشم شما اقتدا کنم باید بگویمت که تو پیر طریقتی من را تو رهنمای مسیر حقیقتی عشق مجازیات به حقیقت مرا کشاند دیوانه بازیات به طریقت مرا کشاند من با تو عاشقانهترین مثنوی شدم اصلاً به لطف چشم شما مولوی شدم باید که عاشقانه حمایت کنی مرا من با تو صادقم که هدایت کنی مرا درگیر و دار فلسفهها شاعرت شدم شاعر شدم که از تو بگویم نه از خودم از تو که ریشه در دل و جانم دواندهای با خود مرا به مرز جنونم کشاندهای شاعر شدم که درد دلم را بیان کنم خود را دوباره مضحکهی این و آن کنم این مبتلای من شده و آن مبتلای تو «آن» جای من نشسته و (این) هم به جای تو (این) یک زن است که آمده جایت نشسته است در استکان قهوهی من نقش بسته است (آن) خائن است و آمده همبازیات شود تا موجب شکست و براندزیات شود (آن) آمده به خود که تصرف کند تو را از تو که خسته شد هم جا تف کند تو را بعد از تو میرود نفسی تازه میکشد یک گوشه مینشیند و خمیازه میکشد
شاعر: بهروز باغبان انتشارات: شانی
نظرات کاربران درباره کتاب خدا یک نقطه دارد - بهروز باغبان
دیدگاه کاربران