دربارهی کتاب نون نوشتن
کتاب نون نوشتن به قلم محمود دولت آبادی توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است. کتاب نون نوشتن که نخستینبار در سال 1388 تألیف شد و تا اکنون چندین و چند بار تجدید چاپ شده است، خاطرات "محمود دولت آبادی" را از یک دوران پانزده ساله از زندگی حرفهای او در قالب مجموعهای از یادداشتهای کوتاه به تصویر میکشد. در واقع "نون نوشتن" حکایتی از زندگی نویسندهای بزرگ دارد که پیوسته مورد ظلم حکومت و بیانصافیهای رقیبان و ناشران قرار گرفت، تا جایی که این بیعدالتیها او را تا مرز افسردگی و درماندگی رساند و زندگیاش را مختل کرد.
"نون نوشتن" حکایتی از روزهای از دست رفته ی این بزرگ مرد دارد که به آن چه در نویسندگی لیاقتش را داشت نرسید و قرار گرفتن در معرض بی مهری ها و بی عدالتی ها، روزگارش را تیره و تار کرد.
بخشی از کتاب نون نوشتن
ساختمان درونی عمارت بسیار جالب بود. در واقع چیزی بود که اگرچه ظاهر بیرونی اش به جلوگاه مجلس سنا می مانست اما داخل آن هیچ وجه تشابهی با داخل مجلس سنا که من بارها روی صفحه تلویزیون دیده ام نداشت؛ مگر همان روح اشرافی حاکم بر آن. چون داخل عمارت دارای ستون های مدور کلاسیک بود، چیزهایی مثل ستون های رومی و یونانی، تخت جمشید و در عین ظرافت آمیخته به وجهی از خشونت های پوشیده شده از فرش های قرمز رنگ که حس می کردم نمی تواند ساخته هنرمندان و صنعت گران خود ما باشد.
در انتهای تالار حس می کردم محراب واره ای هست که شبیه هیچ یک از محراب های ادیان اسلام، مسیح، بودا، یهود و زرتشت دیده ام، نبود، اما تلفیقی از همه آنها بود. در واقع درون تالار و ابعاد داخلی آن تلفیقی بود از کلیسا، مسجد، کنیسه، معبد، آتشکده و... با تزئینات بیرونی که خالص آمریکایی بود و این قبیل معماری بعد از سال های 1340 در ایران باب شده بود.
حالا فضا باز بود و جماعت کثیر شیک پوش را به راحتی در خودش جای می داد و من در میان آن همه جمعیت سیاه پوش تنها بودم و چشم می گردانیدم تا مگر آشنایی بیابم و نمیافتم. به همین سبب و به خاطر نجات از آن تنهایی پر اضطراب غالبا یا تکیه به ستونی می دادم یا پشت آن قایم می شدم.
چون دلم می خواست از چشم بیگانه در امان باشم، اما مقدور نبود و من مثل وصله ناجوری بودم که به هیچ وجه با محیط نمی توانست همسان بشود، پس فقط در فکر گذراندن آن لحظه های پر اضطراب از سر خود بودم و جالب اینکه فکر بیرون رفتن از در ورودی را هم نمی توانستم به سرم راه بدهم، چون دو طرف در مثل چیزی که با گارد سویل ایستاده بود و مقامات گوناگون در هیئت و قواره ای متفاوت اتصالا وارد تالار می شدند و من پاره های پراکنده ای از لحظه هایم را با تماشای آن ها می گذراندم تا بدان وسیله بتوانم حضور خود را در چنان جمع و محیطی توجیه کنم و لابد قدری عادی بنمایم.
این لحظه ها بسیار کوتاه بودند و من ناچار بودم این نمایش مهیب را که گویی نقش یک نقش بر عهده من واگذار شده بود تاب بیاورم. خوشبختانه دیری نکشید که توجه همه حضار به درهای ورودی تالار جمع شد و من هم که بیخ دومین ستون هم ردیف با جرج چپ ورودی ایستاده بودم به تماشا برگشتم. اما تازه واردین شکل و قواره ای عجیب و غول آسا داشتند، اول اینکه بگویم آنها چهار نفر بودند که سه نفرشان صداهای بلند و لباس های رسمی به تن داشتند.
با عرقچین های شبیه تاتاری و این سه نفر درست شبیه سه موشک یا مناره بزرگ و متوسط بودند که وقتی وارد شدند در آستانه تالار توقف کوتاهی کردند و برای جمعیت سری به علامت سلام اما پر از نفوذ و غرور تکان دادند و بی درنگ راه افتادند به طرف محراب انتهای تالار و سر راهشان کاملا باز بود.
- نویسنده: محمود دولت آبادی
- انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب نون نوشتن
دیدگاه کاربران