کتاب فانوس دریایی نوشته ی شیوا مقانلو توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
این کتاب شامل حرف هایی است که نه به طورِ آشکارا شعر و داستان هستند و نه می توان آن ها را در دسته بندی پند و خاطره قرار داد. "شیوا مقانلو" با قلمی بدیع و زیبا از روزمرگی ها و معمولی هایی می نویسد که در میان هیاهوی روزانه مان بی ارزش قلمداد شده اند. "مقانلو" نوشتن این کتاب را از فرودرین 1392 آغاز کرد و در پایان اسفند همان سال به اتمام رساند. به همین دلیل کتاب حاضر را می توان مجموعه ای از متون ادبی زیبا دانست که نویسنده آن ها را طبق مسائل روزانه ی یک سال از زندگی اش نوشته است. در هر کدام از این متون، تصویر زیبایی وجود دارد که همه ی این تصاویر را پنج عکاس مطرح ایرانی گرفته اند و به "فانوس دریایی" پیشکش کرده اند. "شیوا مقانلو" قلم روان و متفاوتی دارد و با قرار دادن بازی های زبانی در متن هایش، مخاطب را شگفت زده می کند. او مسائل ساده ی روزمره را به گونه ای می نویسد که آن موضوعِ معمولی، متفاوت ترین و عجیب ترین مسئله دنیا به نظر می رسد. قلم توانای این نویسنده، به قدری با روح و روان مخاطب بازی می کند، که خواننده برای لحظه ای از فکرِ متون زیبای این کتاب بیرون نمی آید و با تمام دل و جان خط به خط "فانوس دریایی" را درک و با آن زندگی می کند.
فهرست
- مقدمه
- در ستایش نام کوچک تو
- او و تلفن همراهش تا آخر عمر به خوبی و خوشی با یکدیگر زندگی کردند
- با من حرف بزن
- یک عصب مرده
- اصل باش و اصل بخر
- به خاطر یک مشت برنج
- تقلیل آدم های بزرگ به حرف های کوچک
- یک پیاده روی مهمان من باش
- ای آینه! ای آینه! چه کسی از همه زیباتر است؟
- چشم در برابر چشم
- فقط دست خطت قبول است
- پشت این بخار
- برای رفتن آماده ای؟
- هزار و یک شب صدا
- هفدهم آگوست را به خاطر بسپار
- پا به راه
- از لای زرورق ها
- غلام نرگس جماش آن سهی سروم...
- بازی بی تقلب
- ساعت بیست و پنج
- از توی این قاب تکان نخور
- رویای من را ندیدی؟
- از میان سایه روشن ها
- قهرمان قصه های بزرگ سالی
- ای آشنای مکرر
- حسرت اول
- گره اندر گره
- مرگ های تصاعدی
- چشم به در
- غار برادران رایت
- سه رنگ
- موعد پرداخت
- صفحه ی چندم او هستی؟
- احساسات توی بطری
- به خاطر آن لحظه ی جادویی
- روز پرواز لباس ها
- آرزوهای کوچک
برشی از متن کتاب
هزار و یک شب صدا من شهرزادم، قصهگوی زیرک هزار و یک شب افسانه ای، همو که به جادوی روایت داستانهای جذاب و پیاپی، فرمانروای بیحوصله و بدبین دیارمان را هزار و یک شب مفتون و مجذوب نگه داشته تا به طمع شنیدن روایت بعدی من را چنان دهها زن قبلی نکشد و یک شب دیگر رخصت حیات بدهد. آتش اشتیاقش را شعله ور نگه داشتهام و در آن ازمنه قدیم، ارج و قربی عظیم به شغل اینک بی ارج قصه گویی و قصه نویسی بخشیده ام و با همان یک قصه هزارتایی ام سرنوشت ملکی را از نو نوشته ام. در شب هزارودومی که حکایت نشده، شاه از جذبه درآمده از خودش پرسیده این داستانهای گاه یکنواخت و قابل پیشبینی و چندپاره با او چه کرده بودند که چنان پی بهانه شهرزادبازی می گشته است. جواب از معادلهای ساده از دل زندگی می آید: نه چهره یا قصه، بلکه لحن و صدای فریبنده شهرزاد بود که فرمانروا را پاسوز این بزم ادبی دو سال و نیمه کرده است. بخش مهمی از کیفیت و کمیت روابط آدمها از لحن و صدای شان آغاز می شود و به خاطر لحن و صدای شان تمام. صدای مادری که نیمه شب پای تلفن دلگرمت می کند که دوستت دارد یا صدای دوستی که بارها شمارهات را می گیرد تا در لحظه تولدت از دور کنارت باشد، تمام حزن غیاب جسمی شان را آب میکند... صدای شاد دلدارت حالت را جا می آورد و شنیدن بغض فروخورده اش بیش از دیدن اشک هایش زجرت می دهد... صدای بعضی دوست ها و همکارها حتا قبل از رسیدن شان به پیشت کار یک جعبه شیرینی را می کند... گاهی تمام تنهایی ات را با صدای ضبط شده کسی می گذرانی و فارغ از با ربطی و بی ربطیجملاتش فقط با آوایش بهبود می یابی... گاهی هم شنیدن صدای خس خس سرفه ای از پشت دیوار تمام روزت را پرملال می کند... و گاه کل یک سال را خراب، مثلا صدای بی کشش و بیمارگونه استادان ادبیاتی که هزار و یک شب را به ملالانگیزترین درس عالم تبدیل کرده اند. ما برای بیان بودنمان ناگزیر از تکرار کلمات ناقص و محدودی هستیم که هرچه کنار هم بنشینند و پا شوند بیش از چندهزار نمی شوند. پس به همان ناگزیری، برای یگانه و دلپذیر و ساحر بودن کلاممان به تغییر لحن ها رو می آوریم تا همان چندهزار محدود را نامحدود کنیم... میلیونها انسان، میلیاردها بار، چهار حرف «س»، «ل»، «ا»، «م» را به هم می چسبانند اما فقط یکی شان سلامی می شود که باور می کنی از عمق وجود گوینده سلامتی و نیکی آورده است... من که سلام می کنم شهرزادی میشوم که پاروی صدایم برف سنگین را روی سرت می روبد و پایین می ریزد تا صبحی آفتابی و شبی بی تشویش داشته باشی... تو که سلام می کنی پادشاهی هستی که داستان شکست و پیروزیجنگ آن روزت را میان صدایت ورق می زنم... هرچه در جوابت بگویم، تنها از صدایم خواهی دانست که این داستان شب بعدی هم ادامه دارد یا نه.
نویسنده: شیوا مقانلو انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب فانوس دریایی - شیوا مقانلو
دیدگاه کاربران