بخشی از کتاب ای کاش آفتاب از چهارسو بتابد اثر بهزاد زرین پور
آسمان که ابری شد
به آفتابگردان گم شده هیچ کس نگفت
در کدام دقیقه لال می شود
هیچ کس نگفت
کی سر درمی آورد از آب
نهنگی که دل نمی کند از اعماق
تا نداند کنار کدام ستاره، دریایی شده است
خورشید که جز شکافی کوتاه
چیزی از آسمان گرفته نمی خواهد
ان قدر که دستی به شانه ی آفتابگردان بزند
ان قدر که دوباره آفتابی شود نهنگ.
می ترسم
خراب در بیاید از آب
نهنگ بی وطن
می ترسم
سر به زیر بمیرد آفتابگردان در به در
بگو کجای دنیا قشنگ است
که چشم دیدن باران را ندارم.
**
چه بی پرده می شود پنجره
وقتی که جز درد
چیزی برای کشیدن بر خاک نداری
چه بی دلیل می شود افتاب
وقتی از پس دریا بر می آید
و تو هنوز خوابی برای رفتن ندیده ای
چه بی درد می شود جهان
وقتی که برگ اتفاقی ساده می شود
تا به خاک می افتد.
پرده را به شکل آه می کشم.
قیمت و خرید کتاب ای کاش آفتاب از چهارسو بتابد
کتاب ای کاش آفتاب از چهارسو بتابد اثر بهزاد زرین پور از نشر نیماژ، به همراه سایر کتاب های شعر معاصر فارسی را از فروشگاه اینترنتی کتابانه خریداری نمایید.
- نویسنده: بهزاد زرین پور
- انتشارات: نیماژ
نظرات کاربران درباره کتاب ای کاش آفتاب از چهارسو بتابد
دیدگاه کاربران