دربارهی کتاب مردی از جنس نور اثر سید مهدی شجاعی
کتاب "مردی از جنس نور"، فیلمنامهای تاثیرگذار و خواندنی است که سرنوشت یک پیرمرد را برای مخاطب تشریح میکند.
شخصیت اصلی قصه، "سلیم بن قیس هلالی" نام دارد. او پیرمردی عالم و شجاع است که در عراق زندگی میکند. سلیم، از شاگردان خاص امام علی (ع) و دوستان نزدیک سلمان فارسی میباشد. وی، توانایی فراوانی در نگارش کتاب دارد و همچنین از زبان نرم و تاثیرگذاری نیز بهرهمند است؛ خصیصههایی که موجب برقراری ارتباط نزدیک او با دیگران گشته و آنها را با خود همگام میسازد. سلیم به تازگی، کتابی را در رابطه با اسلام و خاندان حضرت محمد (ص) به نگارش درآورده؛ کتابی که همچون گفتارها و تفکرات خود او، میتواند توجه بسیاری را به اهل بیت پیامبر اکرم و مذهب شیعه جلب نماید.
در این بحبوحهی زمانی، "حجاج بن یوسف ثقفی" حکومت عراق را در دست دارد. وی توصیفات فراوانی را دربارهی سلیم و کتاب او شنیده است؛ توصیفاتی که همچون زنگی هشداردهنده، او را مضطرب ساخته؛ به گونهای که مدام در خواب و بیداری، کابوس سلیم و نابودی حکومتش توسط این مرد را میبیند. این حالات روحی، در حالی رخ میدهد که حجاج تاکنون سلیم را ندیده و او را نمیشناسد. تحت چنین شرایطی، حجاج به سرداران خود امر میکند که سلیم را همراه با کتابش، دستگیر کنند؛ در صورتی که این فرمان اجرا نشود، سرداران با سختترین مجازات، یعنی مرگ روبهرو خواهند گشت.
"حارث"، "اشعث" و "زبیر"، سرداران سپاه حجاج هستند؛ آنها پس از شنیدن دستور حاکم خویش، به سرعت ماموریت خود را آغاز کرده و تمام نقاط عراق را به دنبال یافتن ردی از سلیم جستجو میکنند. در مقابل، پیرمرد قصه پس از شنیدن خبر تعقیب، از خانه گریخته و درصدد یافتن مکانی مناسب برای در امان نگاه داشتن کتاب ارزشمند خویش میباشد. تا اینکه تصمیم میگیرد آن را به پسری نوجوان بسپارد؛ پسری ایرانی با نام "ابان".
نکتهی قابل توجه این است که ابان، پیش از دیدار و برقراری هرگونه ارتباط با سلیم، مدام در رویاهای خود، این پیرمرد را مشاهده کرده و کتابی را از او دریافت مینماید. درنتیجه، او نیز، بیصبرانه مشتاق ملاقات با سلیم میباشد و برای چنین لحظهای، روزشماری میکند. اما تحقق چنین امری، با وجود دشمنان ظالم، کاری بسیار سخت و دشوار است؛ موضوعی که ابان و سلیم را با اتفاقاتی غیرقابل پیشبینی و خطرناک مواجه میسازد.
برشی از متن کتاب مردی از جنس نور
فرزان سریع از اتاق بیرون میرود.
سحر – داخلی – منزل ابان
ابان، مریض و تبدار در بستر افتاده است و پدر با پیالهای در دست تلاش میکند که به او شربت و غذایی بخوراند.
پدر: (پیاله را به دهان ابان نزدیک میکند و ابان اگرچه چشمهایش نیمهباز است اما آنقدر به هوش نیست که دهانش را باز کند) بخور عزیزکم. تو اگر زنده نباشی که نمیتوانی به وصال محبوبت دست پیدا کنی.
سحر – خارجی – مقابل عمارت دروازه
فرزان از اتاق بیرون میآید و چکشی را دوباره با فاصله بر صفحهای که در کنار محوطه آویزان شده میکوبد و ناگهان چهارده نفر از اطراف و اکناف و داخل عمارت به سمت او میدوند و در مقابلش صف میکشند.
فرزان در مقابل صف منظم آنان راه میرود و حرف میزند.
فرزان: همه هوش و حواستان را جمع کنید و گوش به سخنان من بسپارید. تاکنون مهمانی بدین گرانقدری پا بدین دروازه نگذاشته است. او از همراهان نزدیک سلمان فارسی بوده است و از شاگردان خاص امام علی – جان جهان به فداش – در این چند لحظه که او میهمان ماست همه کمر خدمت و خضوع میبندیم و آنچه تاکنون از ادب و فروتنی آموختهایم به کار میگیریم و آنگاه که او رفت و دشمنان و پیجویان او آمدند، ورود او را، حضور او را و دیدار او را مطلقا انکار میکنیم. اگر کسی به او خیانت کند، به مولایمان علی خیانت کرده است.
اکنون وظایف تک تک شما را میگویم تا در کوتاهترین گاه شدنی به انجام رسانید.
اکنون به آغاز صف رسیده است.
فرزان: (به اولی) شربتی خنک و مقوی بساز و برای ایشان ببر.
اولی: به چشم استاد فرزان. (و میدود)
فرزان: (به دومی) ابریق و طشتی برای وضو.
دومی: به چشم استاد!
فرزان: (به سومی) به تاخت خودت را به فرزندم سلمان میرسانی و میگویی با دو اسب راهوار اینجا حاضر شود. سپس به منزل برادرم فرهود میروی و میگویی که آب در دست دارد زمین بگذارد و به اینجا بیاید.
سومی چشمی میگوید و میدود.
فرزان: (به چهارمی) بهترین فرشهای موجود را به بیرون منتقل کنید. در زیر آسمان بگسترید، برای نماز.
پنجمی چشمی میگوید و میدود.
فرزان: (به ششمی و هفتمی) تو به دروازهی شرق میروی و تو...
مردی از جنس نور یکی از کتابهای سید مهدی شجاعی است که در انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است.
- نویسنده: سید مهدی شجاعی
- انتشارات: کتاب نیستان
نظرات کاربران درباره کتاب مردی از جنس نور | سید مهدی شجاعی
دیدگاه کاربران