دربارهی کتاب گاهِ ناچیزیِ مرگ
کتاب "گاه ناچیزی مرگ" رمانی خواندنی است که به شرح زندگی، "ابوبکر محمدبن علی"، یکی از بزرگترین صوفیان جهان اسلام میپردازد.
ابوبکر، محمدبن علی، از صوفیان محبوب و شناخته شده در میان اعراب مسلمان به شمار میآید. وی در هفدهم رمضان سال 560 هجری دیده به جهان گشوده است و به القاب و عناوینی همچون "محییالدین"، "شیخ اکبر" و "ابن افلاطون" نیز معروف میباشد. صرف گذشت سالها از زمان حیات و مرگ این مرد بزرگ، خط فکری و شیوهی گفتار و نظرات ایشان، همچنان نیز در میان بسیاری از افراد، از احترام و ارزش خاص و ویژهای برخوردار است.
آگاهی از چگونگی و مراحل مختلف زندگی ابوبکر، میتواند لحظاتی جذاب و به یادماندنی را برای علاقهمندان به دنیای صوفیان و به ویژه شخص محییالدین، فراهم سازد. در همین راستا، "محمدحسن علوان"، نویسندهی کتاب، به نگارش زندگینامهی این صوفی محبوب پرداخته و داستانی پرکشش و تاثیرگذار را در اختیار مخاطب قرار داده است.
بنا بر اظهارات مترجم کتاب، نویسنده، با تکیه بر مطالبی که محییالدین، شخصا در "فتوحیات مکیه"، نوشته، به نقل زندگی این مرد میپردازد؛ مطالبی که ابوبکر، شخصا در رابطه با خود و مراحل مختلف زندگیاش به ثبت رسانده است. در نتیجه میتوان گفت که روایت کتاب گاه ناچیزی مرگ، تا حدود زیادی، بر اساس واقعیت و به دور از تخیلات و شایعات پوچ میباشد و تصویری واقعی را از زندگی محییالدین برای مخاطب تشریح میکند.
برشی از متن کتاب گاه ناچیزی مرگ
46
نسخهی خطی در سمرقند
804 ه/1401 م
چرا از زمانی که کارگاه افتتاح شده اینقدر کم کاغذ تولید کرده است؟ اگر قیمت برده ارزان نبود نمیتوانستیم این همه درخواستهای نسخهنویسان مدارس و مساجد سمرقند را پاسخگو باشیم.
چند روز پیش، سومین برده را خریدم. عرب است و از اهالی حماة. او را از میان هفتاد تن دیگر که در بازار صف کشیده بودند، خریدم. دلال میخواست به هر قیمتی شده ایشان را بفروشد و عرصه را برای بردههایی که قرار بود به زودی همراه کاروانی دیگر از راه برسند خالی کند. مترجمی با خود بردم و شغل هر کدام را پرسیدم. یا سرباز بودند یا کشاورز. هر چه کار بلد و صنعتکار بود قبلا کارمندان خان اعظم، دستچین کرده و برده بودند. اما نمیدانم این یک نفر چگونه از دست ایشان پنهان مانده بود. حتما شغل خود را اشتباه گرفته بود! به او گفتم:
- تو کاغذسازی؟!... و اهل حماة؟
- آری...
- بهترین کاغذها را شما میسازید!
شرمگینانه لبخندکی زد و برق افتخار در چشمش درخشید. حرفهاش، هویتش بود و افتخارش. آدمی با هویت و افتخاراتش زنده است حتی اگر برده باشد.
بیشتر نپرسیدم. او بهترین برده در آن جمع بود. بهایش را دادم. دلال، منمنکنان، راضی و ناراضی، زنجیر از پای او گشود. اما حلقهی آهنین را بر مچ پای چپش باقی گذاشت و رو به من گفت:
- فردا بعدازظهر به کارگاهت میآیم و این را باز میکنم.
رسم بر این بود و دلال، از رسوم پای فراتر نمینهاد. چنان که مابقی مردمان، چنان که من.
بردهی کاغذساز، از پی آمد و من در پیش تا کارگاه. ساختمانها و مساجد سمرقند را از نظر میگذراند و در چشمهایش حیرت خوشایندی برق میزد. از بازار که میگذشتیم برایش لباس و کفش نو خریدم. سپس به حمام بردگان فرستادم تا او را بشویند و سرش را بجورند که کنه و حشرات دیگر را با خود به کارگاه نیاورد. خود بر درب حمام، منتظر ایستادم تا بیرون آمد. لباس تازه پوشیده بود، چهرهاش بشاش و درخشان بود و گرد سفر از خود تکانده. اکنون سرحال، آمادهی سفری دیگر بود. سفر در کارگاه من.
درب کارگاه، پشت انبوه کیسههای شاهدانه و بستههای کتان و طاقههای پنجهی حلاجی شده مانده بود و دیده نمیشد...
کتاب گاه ناچیزی مرگ: دربارهی زندگانی محییالدین ابن عربی اثر محمدحسن علوان و ترجمهی امیرحسین الهیاری توسط انتشارات مولی به چاپ رسیده است.
- موت صغیر
- رمان دربارهی زندگانی محییالدین ابن عربی
- نویسنده: محمدحسن علوان
- مترجم: امیرحسین الهیاری
- انتشارات: مولی
نظرات کاربران درباره کتاب گاه ناچیزی مرگ | محمدحسن علوان
دیدگاه کاربران