معرفی کتاب پابرهنهها
کتاب پابرهنهها به قلم زاهاریا استانکو و ترجمهی احمد شاملو در انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
کتاب پابرهنهها داستانی از بدبختی و تنگدستی دهقانان و اعتراضات آنها در مقابل کشیشان و حکومت ستمگر است که مورد سرکوب قرار میگیرند. این جریانات مربوط به سالهای پیش از جنگ جهانی اول در زمان حکومت فاشیستهای آلمانی در رومانی است. "استانکو" با دیدگاهی واقعگرا و سوسیالیستی به توصیف زندگی مشقتبار کشاورزان فقیر، تجارب شخصی خود از دوران جوانی و جریانات سیاسی زمان میپردازد.
او خشونت روستاییان را حاصل از فقر و ظلم اشرافزادگان میداند و با لحنی خشن، انحطاط اخلاقی و رواج اعتیاد به الکل در بین روستاییان را به تصویر میکشد. نویسنده به طوری ماهرانه به بازگویی طرز تفکر و بیان خاص کشاورزان میپردازد که این موجب ارزشمندی اثرش شده است. داستان از زبان کودکی علیل بیان میشود که با حفظ هویت فردی خود، صدای فقیران و تهیدستان را در شورشها و سرکوبها در دل تاریخ نانوشته روایت میکند.
"داریه" کودکی علیل و حساس است که در دنیای کودکانه خود چیزی جز فقر و درد ندیده است. دردهایی که او در زندگی میکشد فراتر از ظرفیت وی است که موجب رشد ذهنی و فکری سریع او میشود. "داریه" جوانی کشاورز است که سرگذشت والدین و اجداد خود را از زبان عمهاش میشنود. مادرش که در پانزده سالگی ازدواج کرده، پس از دو سال شوهرش را از دست میدهد و با دو کودک خود به خانه پدرش بر میگردد. خانواده او را با اکراه و سختی میپذیرند.
زندگی او پس از ازدواج با مردی که زنش را از دست داده، قابل تحملتر میشود. خویشاوندان همسر دومش در ابتدا رفتار خوبی با او نداشتند اما پس از مدتی، او با رفتاری قاطع توانست جایگاه خود را در خانواده تثبیت کند. "داریه" هر روز در روستا شاهد خشونت و بدرفتاریهای نامناسب کارگران و کشاورزان است. آنها دختران را اغفال میکنند و به زنان و کودکان تجاوز میکنند. به دنبال تمام این مصیبتها، قحطی از راه میرسد و زندگی روستاییان را نابود میکند. در این شرایط، درگیریهایی بین کشاورزان و اشراف اتفاق میافتد که موجب شورش روستاییان میشود و ...
بخشی از کتاب پابرهنهها
"حالا برو ازشان بپرس پس برای چی انقدر حرص میزنید؟... همهاش یک دختر دارند که او را هم به دراکوله آ - جوانک خل و چلی که والی ایالت شده - شوهر دادهاند شرش را از سر خودشان کم کردهاند... آنقدر پول دارند که با پارو بالا میزنند اما برای اینکه استراحت و تفریحشان ناقص نشود نگذاشتهاند زیاد بچهدار بشوند... درست است که بچه زیاد داشتن معنیش غم و قصه زیاد داشتن است: هنوز این یکی نمرده آن یکی تلنگش در میرود یا آن یکی از رختخواب ناخوشی بلند نشده که این یکی زرتش قمسور میشود، اما با وجود این بزرگترین شادیهای زندگی را هم فقط بچهها به آدم میدهند.
آدم آنها را میبیند که یواش یواش رشد میکنند و بزرگ میشوند: اول چهار دست و پا رو زمین میخزند بعد مثل خود ما رو لمبرهاشان مینشینند و بالاخره رو پاهاشان میایستند، اول فقط تا سر زانوهای آدم میرسند و دست آخر همقد خود آدم میشوند، اول صدای آدم را تقلید میکنند بعد به زبان میآیند و آخر سر هوش و فهم حسابی پیدا میکنند، آدم متوجه گذشت زمان نیست و یک هو میبیند یک آدم راست راستکی کنارش ایستاده...
کسی که تخم و ترکهئی پس نیندازد و بچهدار نشود اصلا برای چی زنده است؟ درست حکم درختی را دارد که میوه ندهد. یک همچو درختی را بهتر است از ریشه بیندازند جای هیزم بگذارند زیر دیگ."
"صدای عمه ئوتزوپار میلرزد و من هرچه میکنم نمیتوانم از علتش سر دربیاورم. نه آخر اینها مربوط به خیلی خیلی پیشترهاست؟ تصنیف تمام شده یا چون عمه جان باقیاش از یاد برده همان وسطها ولش کرده؟… به هر حال چند لحظهئی ساکت میماند. بعد آب دماغش را بالا میکشد قورت میدهد و دوباره شروع میکند: بهتر زندگی کردن!… بله. معلوم است. ماها هم همینطور.
این چیزی است که ما آدمها مدام در آرزوشیم، گیرم بش نمیرسیم. فقط اعیانها و آقافُکلیها هستند که زندگی حسابی میکنند. مردم هم که لالمانی گرفتهاندو هرجور فشاری را تحمل میکنند.
منتها فکر میکنند دستِ آخر یک تودور ولادیمیرسکوی دیگر ــ شاید هم به یک اسم دیگر ــ دنیا میآید. چه بسا یکی هم نه و چندین و چند تا… و آن وقت باز هم دهات را که از بس افراط و تفریطیاند همیشه واسه اغتشاش و یاغیگری، حاضرآمادهاند از جا حرکت میدهند و به ضرب قمه و تبر و آتش کلکِ اشرافِ مالپرست را می کنند… نگاه کن تو را به خدا! باز من چانهام گرم شد و وراجی را شروع کردم… نشانهی آن است که دیگر دارم پیر میشوم. مادر ازش میپرسد: از پیری خوشت نمیاد؟ کی خوشش میآید؟ منتها، خُب دیگر، کاریش نمیشود کرد. چه آدم بخواهد چه نخواهد پیری میآید و… بعد از پیری هم که…"
دربارهی زاهاریا استانکو
زاهاریا استانکو در سال 1902 در خانوادهای فقیر در رومانی دیده به جهان گشود. او از یک خانواده دهقان بود که تهیدستی خانواده او را در دوران کودکی مجبور به تلاش برای لقمه نانی کرده بود. دوران کودکی و نوجوانی خود را با فقر و بدبختی گذراند. او در سیزده سالگی تحصیل را رها کرد. هنگامی که او با دنیای روزنامهنگاری آشنا شد، ذوق تحصیل در او شعلهور شد.
استانکو در سال 1932 در رشته ادبیات و فلسفه از دانشگاه بخارست فارغالتحصیل شد. در سال 1927 اولین دفتر اشعارش را چاپ کرد و برنده جایزه نویسندگان رومانی شد. در دوران جنگ جهانی دوم به علت مخالفت با حکومت آنتونسکو مدتی در زندان بود. پس از آن مدیر تئاتر ملی رومانی شد. بعد از استقرار حکومت کمونیستی در کشورش، او رئیس اتحادیهی نویسندگان و عضو فرهنگستان شد.
پابرهنه اولین رمان برجسته اوست که به بیشتر زبانهای دنیا ترجمه شده است. استانکو شاعر، فیلسوف و داستاننویس بزرگ رومانی بود که در سال 1974 درگذشت. از آثار وی میتوان به 1. گردهی ورزاها 2. نمک خوش است 3. مجموعهی شعرهای آسان 4. بازی با مرگ 5. جنگل مولا 6. سگها 7. در ریشه تلخ است 8. چقدر دوستات داشتهام 9. سرگذشت کولیها 10. قصههای عشق و ... اشاره کرد.
فهرست
فهرست کتاب پابرهنهها
مقدمه
کتاب اول:
خانواده
در دل زمستان
چیزها و دیگران
قایقهای نجات
شیار باریک و عمیق
علف و خرسها
کتاب دوم:
دوقلوها
هللویا
کاکُل
توتهای پائیزه
گربه نره
قدیسان بدون چشم
یک ریزه نان و افسوس
کتاب سوم:
حنظل
بازار مکاره
زندهگی ادامه دارد
- نویسنده: زاهاریا استانکو
- مترجم: احمد شاملو
- انتشارات: نگاه
نظرات کاربران درباره کتاب پابرهنهها اثر زاهاریا استانکو
دیدگاه کاربران