معرفی کتاب آبی تر از گناه نوشتۀ محمد حسینی
داستانِ «آبیتر از گناه» قصۀ اعترافات جوانیِ شهرستانی دربارۀ قتل زنی به اسم عصمت است که با وجود اختلاف سنیِ زیادِ چهل سال، به او علاقهمند بوده است. علاقهای که از نگاهِ خودش متفاوت بوده و رنگِ تازهای داشته، چرا که او ادعا دارد عقیم است و کششی به زنها ندارد. داستان از افکار، خیالات و اعترافات این جوان پرده برمیدارد و در بحبوحۀ تلاطم داستان با شخصیتی به نامِ «مهتاب» آشنا میشویم که ادعا میکند عاشق این جوان شده و مزاحم او است.
برشی از متن کتاب
بله اسمش مهتاب بود. در را پشت سرش بست و داد کشید: «سلام» پریدم و یک چیزی تنم کردم. تازه از سر کار آمده بودم و میخواستم دوش بگیرم. یعنی لباسهایم را درآورده بودم و از خستگی و گرما دراز کشیده بودم زیر خنکای باد کولر و با خودم میگفتم: «حالا میروم.» و باز نمیرفتم که آمد. طوری که انگار خانۀ خودش باشد، در را بست، خم شد، بند سندلش را باز کرد، درآوردشان و گذاشتشان توی جاکفشی پلاستیکی کنار در. بعد بیاعتنا به من که ایستاده بودم و مات نگاهش میکردم روسری و مانتوش را درآورد و آویزان کرد به چوبرختی. شوکه شده بودم.
(بر مدار هلال آن حکایت سنگین بار) نویسنده: محمد حسینی انتشارات: ققنوس
نظرات کاربران درباره کتاب آبی تر از گناه
دیدگاه کاربران