کتاب سکوت؛ در انتظار، اثر مهناز صیدی میباشد که توسط انتشارات شادان به چاپ رسیده است.
زندگیها سرشار از اتفاقات ریز و درشتی هستند که با انتخابها و تصمیمات ما شکل میگیرند و رخدادهای بعدی را رقم میزنند. شاید شباهتهای زیادی بین نوع زندگیها وجود داشته باشد، آدمهای مشابه باخلقوخوهای شبیه هم که اگر یکیشان را در جایی ببینیم یا قصهشان را در کتابی بخوانیم متوجه این مثل هم بودنها میشویم که در عین جالب بودن میتواند تجربیاتی را در اختیارمان بگذارند تا در مسیر زندگی قدمی پیشافتیم. داستان سکوت در انتظار، قصهی ایثار و گذشتهای خانوادگی است؛ در عین خوب بودن این ویژگیها اما آنچه خوبتر است حد و اندازهای است که برای آنها باید قائل شد. هرچند بیان این ویژگیهای مثبت نوعی یادآوری برای مخاطب قلمداد میشود تا روح خوبیها را در وی و در گیرودار زندگی بیدار کند؛ اما از این نکته نباید غافل شد که زندگی با واقعیتها آمیخته است و واقعیتها نیز زشتی و زیبایی، خوبی و بدی و تلخی و شیرینی را به همراه دارد، پس واقعنگری هم در نوع خود لازم و ضروری است؛ همانقدر که آرماننگری چراکه هرشخص یکبار زندگی کرده و غیرمنطقی است که تماماً خود را وقف دیگران کند و خود بهرهای از زندگیاش نبرد که ضربات این خود را نادیده گرفتن در خلال داستان کتاب بهتر و بیشتر مشهود است. نویسنده در این اثر به داستان یک زندگی روحی بخشیده تا دیگرانی هم از آن بهره برده و با درگیر داستان شدن عاملی در تأمل کردن و درنگ کردن در زندگی خود شوند. شخصیت اول داستان که روایتگر این کتاب نیز هست، آشنا به سختی و مشکلاتی است که خواه ناخواه عاملی در کاهش اعتمادبنفس او شده اما کانون گرم خانوادهای را بازسازی میکند که هر دختر جوانی شاید خواهان این میزان صمیمیت و دلبستگی بین اعضای خانوادهاش باشد. فضاسازیهایی که در بستر متن سادهی اثر شکل گرفتهاند از نقاط قوت کتاب محسوب میگردد؛ مکالمات بین شخصیتها نمایانگر خانوادهی سالم ایرانی است و از اینرو بار معنایی و محتوایی بیشتری را در خود جای داده نیز از دیگر ویژگیهای کتاب به شمار میآیند تا مخاطبی که وقت و هزینهای برای این کتاب در نظر گرفته، دست خالی آن را به پایان نرساند و دستکم انگیزه و اشتیاقی در زندگیاش به وجود آید.
برشی از متن کتاب
نفهمیدیم دایی دقیقاً کی با مادر صحبت کرد. اما همانطور که ارمغان گفته بود؛ خودمان زمانی را که ما هم باید حرف میزدیم؛ فهمیدیم. آن شب مادر ساکتتر از تمام شبهایی بود که من و ارمغان به یاد داشتیم. حتی موقع شام هم در سکوت غذایش را خورد. بعد هم بر خلاف شبهای دیگرسراغ چرخ خیاطی نرفت. با سینی چای جلوی تلویزیون نشست و به ظاهر مشغول تماشای سریال شبانه شد. چای یخ کرد و از دهان افتاد. سریال تمام شد و برنامهی ورزشی جایش را گرفت؛ اما مادر به حال خود نیامد. ارمغان با نگاهی به من او را مورد خطاب قرار داد. مادر دفعهی اول متوجه نشد؛ ولی بار دوم که ارمغان صدایش کرد، مثل کسی که از خواب پریده باشد؛ تکان خورد. به سوی من برگشت و پرسید: «چی گفتی عزیزم؟» ارمغان گفت: «من صداتون کردم مامان». -بله چی شده؟ -مامان ما میخواستیم بپرسیم چی شده. امشب خیلی ساکتین. - نه ساکت نیستم. داشتم فیلم میدیدم. -فیلم که یه ربع بیشتره تموم شده. مادر نگاهش را از او دزدید و گفت: «جدی؟ چای میخورین براتون بیارم؟ نگذاشتم سینی را بلند کند. او را نشاندم و گفتم: «من میآرم شما بنشین». چای ریختم و برگشتم. ارمغان پرسید: «مامان به دایی چی گفتین؟» مادر فنجان را با دو دست گرفت تا لرزش دستانش معلوم نباشد. پرسید: «دربارهی چی؟» -دربارهی همون چیزی که دایی با ما صحبت کرد. حتماً بهتون گفته که نظر من و ارغوان چیه. مادر سکوت کرد. ارمغان دوباره گفت: «مامان حالا دیگه نمیتونین بگین که به خاطر ما مخالفین. ما راضی هستیم. اینطوری برای همهی ما خوبه. چرا مخالفت میکنین؟» مادر باز سکوت کرد. ما هم همینطور. اما وقتی قطرهی اشکی روی گونهاش غلتید، من دیگر طاقت نیاوردم. برخاستم، کنارش نشستم، شانههایش را گرفتم و سرش را بوسیدم. ارمغان هم آمد، سمت دیگرش نشست و گفت: «مامان دیر یا زود من و ارغوان میریم. شما به فکر خودتون باشین. حالا ما نمیگیم حتماً این مورد رو قبول کنین، ولی میخوایم شما کلاً دربارهی این موضوع فکر کنین. اگه کس دیگهای هم هست، پا پیش بذاره. هرچند دایی که از این مورد تعریف میکنه، من هم خیالم راحت میشه. آخه عیبش چیه؟» -آخه جواب مردم رو چی بدم؟ من دارم دختر شوهر میدم. -خب باشه مگه هرکی دختر و پسرش رو سر و سامون داد، باید خدای نکرده دور از جون شما، سرش رو بگذاره زمین و بمیره؟ تازه خیالش از بابت بچههاش راحت میشه و میتونه برای خودش دوباره زندگی کنه. اصلاً به مردم چه ربطی داره که شما چطور زندگی میکنین؟ مگه خودتون همیشه نمیگفتین آدم هرطور راه بره بالاخره مردم براش یه عیبی میگذارن و اون رو نقل صحبتی مجلس میکنن؟» مامان مردم رو ول کن. من و ارغوان و دایی باید راضی باشیم که ما هم حرفی نداریم.
نویسنده: مهناز صیدی انتشارات: شادان
نظرات کاربران درباره کتاب سکوت؛ در انتظار - مهناز صیدی
دیدگاه کاربران