کتاب پنجره زودتر میمیرد به قلم پوریا عالمی
این کتاب با روایتهایی از چندین راوی نوشته شده است. بعد از گذشت چندین صفحه از کتاب، ارتباط بین اشخاص کم کم کشف میشود و شما متوجه خواهید شد که راویها چه نسبتی با یکدیگر دارند. داستان، به صورت مختصر و مفید دردهای چند نسل را به تصویر میکشد و در فضایی غمانگیز اما جذاب پیش میرود. روند داستان بهگونهای است که حتی با وجود غمگین بودن برخی لحظات آن، هرگز نمیتوانید کتاب را زمین بگذارید و به صورت کاملا ناخودآگاه به دنبال شخصیتها کشیده میشوید.
برشی از متن کتاب
بهار خیلی از چیزهایی که آن موقع از روی نامهها و نوشتههای پدر و مادر میخواند برایم بی معنی بود. برای خودش هم بی معنی بود. اما خوشش میآمد. میخواند. غلط و درست میخواند. به صدای بلند برای خودش تکرار میکرد مرا تو بی سببی نیستی به راستی صلت کدام قصیدهای ای غزل. بعدها وقتی به یادش آوردم که صلت را غلط میخوانده خندید. خیلی خندید. گفت برای ما که فرقی نمیکرد. میکرد؟ من هم گفته بودم نه. چه فرقی میکرد. و باز هم خندیده بود. خندیده بودیم. میگفتم یعنی چی؟ میگفت یعنی... مرا تو بی سببی نیستی به راستی صلت کدام قصیدهای ای غزل دیگه. میگفتم خب صلت یعنی چی؟ میگفت خودش معنی نمیده که. همهش با هم معنی میده. میگفتم هوم... همهاش با هم یعنی چی خب؟ میگفت این یکی رو گوش کن. شعر دیگری میخواند.
نویسنده: پوریا عالمی انتشارات: علم
نظرات کاربران درباره کتاب پنجره زودتر می میرد
دیدگاه کاربران